کد خبر: ۹۶۱۱۱۹3055

چرایی مرگ نوجوان مظلومه غزل صادقی

به قلم  ـ رحمن ایزدی فر

شوش شهری با قدمت چندهزار ساله و دلی دردمند چه رنج ها که نکشیده و چه تازیانه ها که بر گرده اش ننشسته. روز را به امید فردایی دیگر به دست شب می رساند و شب را در آرزوی صبحی دل انگیز ستاره می شمارد .

اما دریغ از وزیدن عطر بهاری و روییدن گل فرخ انگیزی.انگار گل فردای روشن این کهن شهر دردمند را با تیره روزی سرشته اند.برهر گوشه ی این تن دردمند که دست بسیایی دمل های چرکین می روید. زخم مرهم زخم ها اما از همه کشنده تر است.  جایی که مرهم گذار درد فرزندان این شهر ، خود زخمی می زند که هیچ طبیب درمانگرش نیست.

بامداد یکشنبه 15 بهمن ماه 1396 اتفاقی در تنها بیمارستان نظام مافی  این شهر  برای یکی از فرزندان آن افتاد که همه شرح آن هجران و آن خون جگر را از  زبان پدر دردمندش شنیده اند .حادثه ای که شاید در دور افتاده ترین نقطه ی این کره خاکی هم نیافتد ،نازدانه ای دست در دست پدر به بیمارستان می رود و ساعاتی دیگر کفن پیج راهی سردخانه اش می کنند. شهرمن از این حادثه ها زیاد دیده است .

اما این یکی داغش تا مغز استخوان را می سوزاند. درد آنجا بیش تر می شود التماس های بیمار دردمند و والدین آشفته حال برای آمدن دکتر متخصص اورژانس به نتیجه ای نمی رسد و در عین ناباوری مرگ برچهره اش پنجه می کشد.به راستی چرا  شهری با این قدمت در شیفت شب پزشک متخصص  ندارد؟ چرا همراه  بیمار که تشویش بیمارش را دارد خود باید اتاق به اتاق  با التماس پی طبیب بگردد و هراسان تخت و ویلچر حمل کند؟

چرا دستگاه های شستشو معده یا احیا مجهز در اورژانس موجود نباشد که به داد بیمار برسد؟ چراپزشک از اضطراب همراه بیمار شاکی شود و بگوید شما بیش از حد حساسی؟ چرا به بیماری که تشخیص اولیه اش مسمومیت است سرم تزریق شود که این سم در تمام بدن گسترده شود؟ چرا اورژانس۱۱۵ علیرغم التماس های مکرر خانواده، با اکراه برسر بیمار حاضر شود؟

این چراها و چراهایی بیش از این روزهاست که در گستره ی ذهن مردم فهیم شهرم جولان  می دهند که اگر مسولین به موقع پاسخگوی تک تک آن ها نباشند بی شک آینده شهر بیش از این به چالش کشیده خواهد شد.

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست