کد خبر: ۹۹۱۰۱۵4111

شناخت پیامدهای اجتماعی با موضوع پولشویی

هشدار پلیس این بار به یک نمایش با محوریت پولشایی در نظر گرفته شده که توجه شهروندان ولایتمدار را به این نمایش جلب می نمایم .

نام نمایش : افتتاح حساب نافرجام

ناصر و کامیار ، دو جوان حدوداً 23 ـ 24 ساله در حال مصرف مواد هستند که گوشی ناصر زنگ می خورد . ناصر در حالی که مراقب است دود مواد مخدر به یک بارهاز دهانش خارج نشود . با صدایی  خاص پاسخ تلفن را می دهد که ناصر (با صدای دورگه ای خشک ) : الو ..... سلام  داش سعید  گل

ناصر : خیلی مخلصیم داش سعید ....(مکث) باشه داش سعید ، رو جفت چشام . شما فقط دستور بده ....(مکث) باشه چشم ؛ فردا  میام با هم می بریم(مکث) رو چشم (مکث) قربون شما

کامیار :-سعید کیه دیگه

ناصر : سعید جونه ..... سعید عشقه ..... سعید نونه ..

کامیار : ناصر چته؟ حالت خوبه؟

ناصر : توپِ توپم

کامیار : اونو که خودم هستم . سعید و بگو دیگه کیه؟

ناصر : حالا باشه ؛ بعدا بهت می دم .

کامیار : حالا ما نامحرم شدیم دیگه ؟

ناصر : تو عشق منی ... بذار فردا می گم

کامیار : (با ناراحتی) باشه آقا جون ، هر جور راحتی .

ناصر : اَه  ... چقدر ناز داری تو کامیار .... شوخی کردم ؛ به تو  نگم  پس به کی بگم؟(مکث کوتاه) این سعیده ؛ همون ساقیه است که با موتور برام جنس میاره . یه پیشنهاد توپ بهم داد که  نونمون تو روغنه .


کامیار : چی ؟

ناصر : فردا بیا یه حساب بانکی به اسمت باز کنم ، یعنی قبلا گفته بود . واریز و برداشتن با رفیق خودشه ، ولی در عوض برجی یه میلیون می ده به خودم . هر چی هم خواستم مفتی برام ردیف می کنه .

کامیار : خب چه اطمینانی بهش هست که سر برج پولو بهت بده؟ .... اصلا برا چی این کار رو می کنه؟

ناصر : اینا یه میلیون اصلا برا کله گنده هاشون پول رو خورد هم نیست . برا چی بخواد بپیچونه؟ مشکلشون اینه که نمی خوان ، یعنی نمی تونن پولاشونو  تو حساب خودشون بریزن .

کامیار : خب اسم منم بنویس ؛ منم دوست دارم کار نکرده ماهی یه میلیون تومن بگیرم .

ناصر : اتفاقا خودش گفت اگه کسی رو می شناسی که مطمئن باشه ، معرفی کن ....

کامیار : ای بابا ؟.... ای ول .....

ناصر :  ولی خب اول باید طرفو  ببینه و بشناسه ، تو رو فک کنم تا حالا ندیده ....

کامیار : می بینه ..... خیالی نیست .

ناصر : منتها باید کارت بانکی و رمزشو بدیم دست خودشون باشه ها ....

کامیار : باشه ....دست خودشون باشه ؛ می خواهیم چیکار ؟

یک سال بعد

صدای آژیر خودروی پلیس و متعاقب آن صدای باز و بسته شدن درِ خودرو  شنیده می شود .

ناصر : سلام  جناب  سروان .... چی شده؟ ما که کاری نکردیم ، شما  میاین سمتمون می گّرخیم ، وای به حال خلاف کارا ...

مأمور پلیس : سلام ؛ آقای ناصر عمویی شمایی دیگه ؟

ناصر : بله .... برای چی ؟

مأمور پلیس : شما باید با ما بیاین

ناصر : کجا جناب سروان .

مأمور پلیس : پلیس امنیت اقتصادی

ناصر : پلیس امنیت اقتصادی ؟ من که کاری نکردم

مأمور پلیس : دستتو بده ببینم .

ناصر : اِ .... جناب سروان دستبند برا چی ؟ جرمم چیه ؟ آخه ...

مأمور پلیس : پولشویی

ناصر : یا خدا .... پولشویی ؟ پولشویی دیگه چیه ؟

مأمور پلیس : بشین تو ماشین آنقدر حرف نزن . شانس بیاری جرمت فقط پولشویی باشه و جرمای دیگه بهش اضافه نشه

ناصر : صبر کنین جناب سروان ... اصلا از کجا معلومه شما پلیس باشی؟ کارتتونو می شه ببینم ؟

مأمور پلیس : باشه .... بیاببین . اینم کارت . حله؟

ناصر : بله ،ولی به جون مادرمون ما کاری نکردیم . من اصلا  نمی دونم پولشویی چی هست ؟

مأمور پلیس : بله کاری نکردی ، یعنی کلا بیکاری ،  ولی همین الان  صد و بیست میلیون پول تو حسابته .

ناصر : کدوم حساب ؟ به خدا ، به جون مادرم اون پولا مالِ مننیست ... فقط حسابش به اسم منه ....

(صدای بسته شدن درِ خودرو ، صدای حرکت و صدای مجدد آژیر که با دور شدن از شدت آن کاسته می شود )

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست