کد خبر: ۹۴۰۳۱۲938

نرگس هامان را بیش از این ستاره باران مخواه آقا

به قلم ـ مرتضوی عضو اتاق فکر انجمن روزنامه نگاران

آقا دردت بجان خسته ام ، پس کی میرسی از راه ؟ کدام جمعه؟ کدام ایستگاه ؟در پنجمین شهر مذهبی ایران و شهر پیامبر باران ، شوش منتظرانت هر جمعه یاقوت ازنرگسانشان نثارنرگست می کنند .

 

 

 

 

آقا به جان خودت دارد برای آمدنت دیر میشود!!! بیت الغزل شعرفاطمه ،  میوه ی دل زهرا ، کدام جمعه میرسی از راه ، کدام ایستگاه؟ دارد برای آمدنت دیر میشود!! اینجا تمام ایستگاه ها را ظلم و شیطنت اشغال کرده است!! یمن را ورمادی را ، غزه را  و کوبانی را ، گرگ زادگان گرگ صفت پنجه در گلو نهاده اند!!

 

آقا دردت به جان خسته ام ،  هرجمعه که میآید، کوچه را به شوق آمدنت با مژگان خسته ، وآب دیدگانم ،  آب وجارو می کنم ، آقا دستم به دامانت گوشه ی چشمی  بنما دارم برای غربت دلم گریه می کنم .

 

آقا جان به جان نازنینت دارد برای آمدنت دیر می شود ، ایستگاه زمین را !بوی تعفن دروغ و ریا ونفاق وکفر پرکرده است ،  قومی گستاخ و تازه بدوران رسیده حتی کشتی های حامل دارو غذا را به بهانه های پوچ و توخالی شبیه خودشان   بازرسی میکنند!! دردت به جان خسته ام پس تو کی می رسی از راه؟ کی می رسی از راه ؟ تا حسابرس حسابهای بی حسابشان شوی!! آقا در کدام جمعه مهر تعطیل می زنی برتعطیلاتشان و باطل می کنی. اباطیلشان را؟؟!! اینجا صدای شکستن استخوانهای فقرا بدست اغنیا و سردمداران دموکراسی وآزادی ، گوش جهانیان را کرنموده است، کشورگشائی های بی بهانه چوب خطش پر شده است! آقا دردت به جان خسته ام ، تمام جمعه های گذشته را فقط   انتظار برانتظار نهادم و غم بر غم و ناله بر ناله  . و هر شبانگاه

 

بغض شکسته در گلو را دربرگهای شکسته ی دلم می پیچم !آقا نگهبانان حرم امن الهی ضرب در های مقابل نامشان سر به فلک گذاشته و حسابی دارند شیطنت می کنندَ آقا اصلا شورش را در آورده اند!!

 

دستم به دامان نرگست ، نرگس هامان را بیش از این ستاره باران مخواه آقا ،  آقا جان دردت به جانم تا به کی دوسدارانت بغض در گلو چشم بر آستان در بسایند و آنها که حسابهای بی حسابشان چند هزار میلیاردیست !!

 

گنج بر رنج فقرا و کاخ بر کوخ درد کشیدگان  بنا کنند؟؟ آقا بجان زهرایت (س) ،  فاطمه ات (س) ،  نرگست(س) دارد برای آمدنت دیر می شود.

 

 تمام سلامتیم فدای نام زیبایت پس کدام جمعه میرسی از راه؟ نفس هامان به شماره افتاده قربان نفس هایت

 

پس کدام غروب ؟چشم های خیس مان را و شانه های بی پناه همان را پناه خواهی شد؟ طاقتمان تمام                    نمی شود! می شود؟ دست بر سر ودل شکسته مان بکشی؟ آقا بجان نازنینت دارد برای آمدنت دیر می شود .

 

دنیا هم طاقتش تمام شده دیگر چشم دیدن کودک چند ماهه ای غرق در خون را ندارد ،  آقا دردت به جان بی جانم ! پس کدام غروب رخ از نقاب بر می کشی و دست پر مهر بر سر دلهای پر درد  منتظرانت خواهی کشید؟ آقا دارد برای آمدنت ددددیییییییررررر می شود......

 

 

 

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست