به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
قتل غلامرضا خان فیلی که در سال ۱۳۱۱ روی داد،بی شباهت به قتل عمویش علیمردان خان در سال۱۲۹۳ نبود.هر دو با اسلحه گرم و ضارب، ناآشکار، عمل کرده بود.هر دو، ترور محسوب و کسی مسئولیت آن را بر عهده نگرفت.
شوش در زمان علیمردان خان با محاصره روبرو گردید.در عین حالی که مردم در قلعه دومرگان پناه گرفتند، مهاجمین اجازه ورود آب و غذا را ندادند.گرسنگی و تشنگی سختی مستولی گردید.قتل او به روایتی، به وسیله یکی از همین مهاجمین صورت گرفت.
قتل غلامرضا خان فیلی، به شکلی دیگر انجام گرفت.ابعاد این قتل، روشن تر است زیرا همراهان او موفق به فرار و بازگو کردن قضیه گردیدند.بدون شک، راهزنان،نقش اصلی را ایفا کردند.
طبق گفته های همراهان، پیامی به او داده می شود و خواستار ملاقات و بیان مشکل ها می شوند.محل ملاقات،بیشه سورو(سرخ) تعیین شده بود.گویا در این بخش از بیشه کرخه، گیاهان یا درختچه های قرمز رنگی روییده شده باشند.
این محل، امروز، مجاور قدمگاه شچاخ است.همراهان به او توطئه را گوشزد می کنند اما وی نمی پذیرد و سر وقت، حاضر می شود اما کسی یافت نمی شود که ناگهان از بالای درخت، شلیکی صورت می گیرد و او با جسمی خونین از اسب به زمین سقوط می کند.
همراه وی نیز زخمی می شود اما از مهلکه خود را نجات می دهد.جنازه، چند روزی درآنجاست.با همکاری مردم، جنازه به شوش منتقل و طبق وصیت غلامرضا خان، به عراق انتقال و در دارالسلام به خاک سپرده گردید.
مشکلات آن زمان شوش، یکی پس از دیگری نمایان می شوند.شوش وارد دوره روستایی شده بود.کم کم، خانه های گلی ساخته شدند.رضا شاه که سفری به شوش داشت، به مسئولین توصیه می کند که ساختمان سازی اطراف حرم، به بالای شهر و با آجر صورت گیرد.مردم، استقبال نکردند.
شوش در سال۱۳۲۰ با قحطی مواجهه گردید.این از اثرات جنگ جهانی بود.متفقین، برای رسیدن به شوروی، از مسیر شوش گذر کردند.تلاش کردند تا از رودخانه شاوور که بسیار پربار بود، بگذرند.چندین بار، پل چوبی نصب شده را آب برد.
در آن زمان،نان مردم از آرد گندم و ذرت تهیه می شد اما هیچکدام یافت نمی شدند.افراد مسن امروزی، حکایت های تلخی را بیان می کنند.یکی از آن ها،می گفت که یک چمدان پر از اسکناس، برای یک گونی گندم، می دادم اما حتی یک کیلو هم نمی دادند.امید ما به روستاها بود اما امنیت نبود.
داستان قحطی شوش و پناه بردن مردم به حرم دانیال به همراه گله های خود از ترس دزدان به حدی سخت بود که گوسفندان از گرسنگی، پشم یکدیگر را می خوردند.
دزدان، با خیالی آسوده به راهزنی می پرداختند زیرا غلامرضاخانی وجود نداشت.گرچه در آن زمان،نیروهای ژاندارمری وارد شوش شده بودند اما خلا او کاملا لمس می گردید.سیف الله خان فیلی،پسر عموی او، مسئولیت جدید را پذیرفت.
مدت زمان روستا بودن شوش، کوتاه بود.عمده جمعیت،اطراف حرم بودند.درمانگاه خدمات شاهنشاهی که بعد به دکتر یه تومنی معروف گشت، با پزشکان تبعیدی از آلمان، افتتاح شد.معروف ترین آن ها، دکتر فروخل و از ایران، دکتر خلیل اللهی بودند.
شوش در سال۱۳۱۵ دارای اولین دبستان گردید.این مدرسه، ابتدا دو کلاسه و سپس پنج کلاسه شد.تنها سه دختر در آن، به تحصیل اشتغال داشتند.عمله به دو نام تقسیم گردید.
عمله سیف،تحت نظارت سیف الله خان ولی برای عمله دیگر، نظر سیف الله خان، یکی از سواره های غلامرضا خان بود که او نپذیرفت و لذا عمله تیمور نامگذاری گردید.
سرنوشت شوش جدید با تبدیل شدن به بخش و شهرداری داشتن، از روستاها جدا شد.در آن زمان، بخشداری و شهرداری، یک اداره بودند و محل آن، کوچه روبروی مسجد جامع، قرار داشت.بعد به روبروی موزه،نقل مکان داد.دهه سی، با همه سختی ها، به پایان رسید.