به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
انسان موجودی متفاوت و متعدد در جهان امروز است.تاثیر هوا و اقلیم بر رفتارها و حتی شکل و شمایل باعث چنین تفاوت هایی می شود.این تاثیرها نه تنها در جسم که در لباس نیز مشهود است.
پس,شناخت آدمی در این رابطه مهم تلقی می گردد.با این حال،سیاه یا سفید پوست واژه هایی برای شناخت می گردند.چنین تصوری از آدم، نشان دهنده ی پذیرش واقعیت هاست. دانشمندان علوم اجتماعی نیز برای شناخت بیشتر بشر از کلمه هایی خاص سود می برند تا بدین سان بتوانند توصیف های خود را بنیانی نمایند.
پس،کره ی زمین با توجه به ابعاد گسترده ای که دارد، انواعی از عشیره ها و طوایف را در خود جای داده است اما این نکته که همه انسان هستند، باید اصل و اساس هر نظریه ای باشد.گرایش های نژادی در دنیای امروز امری طبیعی است و هیچ اشکالی ایجاد نمی کند.
به طور مثال، سیاه پوست یا سرخ پوست نشان دهنده ی محدوده ای جغرافیایی است.گاه دفاع از نژاد هم مطرح می شود که آن نیز اشکالی ندارد.دفاع سیاهپوستان برای حق و حقوق خود به خصوص در دوران برده داری امری قابل قبول بوده و هست اما در تضاد با انسانیت، گاه برتری جویی نژادی مطرح می شود که آن موضوعی جداگانه است.ما تعصب نژادی را هم خطرناک نمی دانیم.دوست داشتن نژاد بدون زیان رساندن به سایرین امری طبیعی بوده و برای نشان دادن وابستگی ها، اشکالی ایجاد نمی کند.مشکل اساسی زمانی است که تعصب تبدیل به پرستش شود،آنگاه خطر گوشزد می کند که ای انسان، خود را برتر از همنوع خود شمردی که این، ظلم و ناعدالتی است.جوهره ی آدمی با ستم سازگار نیست و عدالت را از درون خواستار است.نژاد پرستی واژه ای غیر انسانی و تنها برای نشان دادن برتری جویی های کاذب است.
پیش داوری و تبعیضی که بر تفاوت های نژادی حاصل از تفاوت های جسمی،فرهنگی مانند زبان،آداب و رسوم،دین و تاریخ متمرکز شود، نژاد پرستی نامیده می شود.اساس چنین نظریه ای تنها، خود بزرگ بینی است.فرد در چنین وضعیتی، خود را در نژادی می یابد که سرآمد است.برتر است.یعنی،دیگران در تحقیر قرار دارند و تنها نژاد خویش است که باید غالب بر مسائل گردد و دیگران تابع و پیرو او به هر شکلی که می خواند،باشند.
درست است که فردیت در ایجاد نژاد پرستی موثر است اما این جمع است که تبعیض را مورد تایید قرار داده و اختلاف های فاحش را خواستار می گردد.
این نظریه که در قدیم طرفدارانی داشت و البته امروز شکل آن عوض شده است، یکی از قدرتمند ترین و مخرب ترین اشکال تبعیض به حساب می آید.فاشیسم نام سیاسی آن است و افرادی مانند هیتلر در آلمان و نیز یهودیان در فلسطین اشغالی و نیز ایتالیا سال ها مورد نظرشان بوده و هنوز شکل هایی را داراست.
پرستش در این واژه، نشان دهنده برترین هاست.همانطور که مومن خدا را می پرستد و این به معنای برترین خالق است، در نژاد پرستی نیز برترین مورد همان نژاد است.در چنین وضعیتی تمام برخوردها ناشی از تبعیض و نابرابری است.عدالت موجودیتی ندارد و مردم یک نژاد نسبت به سایر نژاد ها در برتری قرار دارند.هر آنچه که خوب است برای آن هاست و بدترین ها نیز باید به سایر نژادها تعلق گیرند.
در دنیای برده داری، نژاد سفید برتر بود و سیاهان تنها در خدمت سفید پوستان قرار داشتند.بدون شک، فرد نژاد پرست جاهلی بیش نیست زیرا نمی داند که همه انسان ها در جوهره با هم مساویند و انسان نامیده می شوند.بشریت برای همه نژاد ها قابل سرایت است و هیچ نژادی نمی تواند خود را برتر یابد.نژاد پرست تنها خود را می بیند و از سایرین غافل است.
ما نژاد پرستی را موردی بیش از تعصب نژادی می دانیم.گاه نادانی به حدی است که فرد، لباس خود را نیز خاص می داند.از سنت های خود چنان دفاع می کند که گویی برترین هاست.گرچه این سنت ها غیر عاقلانه باشند باز دفاع را در برنامه ی خود قرار می دهد.در بیان حقیقت امر هرگز به دنبال دلایل نیست.او گلویی باد کرده دارد و با سر و صدا در جستجوی برتری خویش است.چه بسا دست به انواعی از خشونت ها بزند تا ثابت کند که دست بردار نیست.
نژاد پرست، نادان ترین انسان کره ی زمین است که حتی از درک ناچیز، غافل است.او بیمار است و نمی داند که دردی جانکاه او را فرا گرفته است.نه دوای نصیحت بر او کارساز است و نه تهدید او را آرام می کند.کشتار نیز برای او مانعی در رسیدن ایجاد نمی کند.چون حس انسان بودن را تنها برای نژاد خود می داند لذا از کشتن سایر افراد پشیمان نمی شود.گاه حق خود را در از بین بردن دیگران می یابد.دردی بی درمان که تنها مرگ آن ها، چاره ساز است.عاقبت هیتلر دوای درد نژاد پرستی است.