به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
رئیس کارگروه تخصصی اموراجتماعی اتاق فکر انجمن روزنامه نگاران
فریاد راهی برای نشان دادن وضعیت است.این مهم همیشه مثبت نیست و ممکن است منفی نیز باشد.فریاد هر چه باشد راه چاره را نیز می جوید.
این بسته به نوع فریاد است که نوع عکس العمل را می طلبد.بنابراین می توان چاره جویی را عکس العملی منطقی برای وضعیت بعد از فریاد دانست.فریاد از درد نشان دهنده ی جویایی برای رفع است.باید در این مورد منطق و عقل را وسیله ای برای یافتن راه ها دانست.شاید برای بعضی ها فریاد امری هیجانی یا احساسی باشد که البته می تواند قابل قبول باشد اما ظرافت در فریاد هم امری است که باید پنداشته شود.هرچه از فریاد بر خیزد ادامه ای در آن متصور است.
فریاد از شادی ممکن است راه حلی خواستار نباشد اما عکس العمل در مقابل آن نیز نمی تواند به دور نگه داشته شود.فریاد می تواند برای هر فرد معنایی خاص داشته باشد.ما فریاد را راهی برای هوشیاری می دانیم.طریقی برای جلب توجه که می تواند چاره جو و چاره ساز هم باشد.
میان فریاد و چاره رابطه ای منطقی است.هر چه ماهیت فریاد متغییر باشد چاره نیز تابع آن خواهد بود.به زبان ساده فریاد از درد تنها قادر به معرفی است و نمی تواند عمق آن را تشخیص دهد.مطالعات برای بررسی انواع فریاد ها امری علمی و دارای پایه و اساسی دانشی است.فریاد نمی تواند رها شده تلقی شود که اگر شد نوعی بی تفاوتی در ذات را معرفی می کند که به نوبه ی خود شکستی در ماهیت آدمی است.شاید هم انحرافی موقتی و حتی دائمی که در نوع خود عقب ماندگی انسانی است.چاره را نمی توان از فریاد حذف کرد.چرایی فریاد معرف نیاز به چاره است.اینکه چاره می تواند گذرا یا دائمی باشد بسته به فرد یا جامعه ای است که عامل یا عاملین محسوب می شوند.چاره نمی تواند قبل از فریاد باشد و جایگاه آن بعد از معرفی دردهاست.
چاره ی فریاد دارای خصوصیات و ویژگی هایی است.این مهم هم از نظر فردی و هم از نظر جمعی تاثیر گذار می باشد.انواعی از ویژگی ها که می توانند در وضعیت محیط نیز لحاظ شوند.از بعد کلی و انسانی مهم ترین آن ها صبر است.شاید جالب ترین نکته این باشد که در فریاد صبر خاتمه شده تلقی می گردد در حالی که در چاره ی صبر آغازی است برای عکس العمل های مفید و کارساز که این برای اهل علم معنا دار و قابل درک است.در چنین وضعیتی باید صبر را توقفی برای تصمیم گیری های درست در نظر گرفت.ماندن و فکر کردن برای یافتن است.احساسی برخورد کردن زهری برای درمان و راهی برای تشدید ناملایمات است.صبور بودن فرد چاره گر یا جامعه ی چاره جو بسیار مهم تر از عکس العمل هایی است که چنین وضعیتی ندارند.
میان فریاد و چاره می توان نوعی دیگر از رابطه را یافت.ماهیت و ذات هر دو باید متناقض یا متضاد نباشند.به طور مثال فریاد هایی که فقط بر احساس استوارند را نمی توان با منطق چاره گر شد.حس درد تنها با رفع آن امکان پذیر است.آنجایی که عاطفه حرف اول را می زند حرف زدن ار تفکر نوعی دوری گزیدن است.البته این بدان معنی نیست که راه چاره ی فریاد های احساسی منطق نیست بلکه منظور عدم تعادلی است که میان فریاد و چاره مستولی است.این ،راه را برای موفقیت کند می کند.موانع عاطفی در برابر منطق و تفکر همیشه کند کننده بوده و هستند.جامعه ای که مملو از هیجانات فریادی است در پذیرش چاره های منطقی دچار چالش می شود.پس باید فریادی را منطقی دانست که در آن چاره ای منطقی قابل تطبیق باشد.شاید این نوعی ناامیدی تلقی شود اما این چنین نیست.منظور این است که در توازن میان فریاد و چاره موج ها سد ساز و مزاحم پرورند.
فریاد در تصور اولیه چیزی جز یافتن راه حل نیست.فریاد کودک برای گرسنگی نشان دهنده ی چاره ای غذایی است.از این نظر است که میان فریاد و نوع چاره رابطه می یابیم تا بهتر بتوانیم موفقیت را در یابیم.تصورات چاره سازان و نوع آگاهی های آن ها هم از جمله ویژگی هایی است که می توان مهم دانست.دانشمندان در چاره یابی بسیار موثرتر از عوام هستند.نوع آگاهی های عوام تنها محدود به اطراف خویشتن است .پس راه چاره ها هم در همان حد باقی می مانند.دوری از سایر نقاط و عدم تطبیق با جامعه ای انسانی کوچک ترین نتیجه ای است که از عوام گرفته می شود.بر این اساس شاید بتوان چاره ها را به موقتی و دائم نیز تقسیم نمود.ویزگی های فردی از نظر آگاهی ها همان است که تقسیم بندی را ایجاد می کند.
در نظری دیگر ماهیت فریاد زن هم می تواند در چاره سازی مورد دقت قرار گیرد.چه کس یا کسانی فریاد می زنند؟آیا فریادی آشکار است یا اینکه پنهان تلقی می شود؟بدیهی است که عاملین فریاد می توانند یکی از این دو باشند.آشکار فریاد می زنند و صدا معرف وجودی آن هاست.پنهان فریاد می زنند و دیگرانی خاص آن را درک می کنند.بدیهی است که چاره ی افراد اول نوعی آشکاری برای همه را معرف است در حالی که در نوع دوم هم ادراک مهم است و هم کسانی معین قادرند تا چاره ساز باشند.در میان وضعیت عادی و آشکار نوع اول برای همه قابل شنیدن است گرچه قابل چاره سازی نیست.باز هم پیشگامانی را لازم و ضروری می یابند که قادر به چاره سازی هستند.به طور مثال فریاد از فقر و گرسنگی که همه می شنوند اما افرادی متمکن یا بخشنده برای رفع کوشش می کنند.بعد ذاتی و تابع انسانی شدن اصل و اساس چنین چاره سازی خواهد بود.فریاد نیازمند به چاره است و این اصلی مهم در روابط انسانی است که اگر نشود انباشتی خطرناک ایجاد می کند.