به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
ماندن و در جا زدن در شوش یکی از اثرات مهم گرداب هاست.این مهم نه در دنیای حقیقی یعنی شاوور که در دنیای اجتماعی به طور مستمر روی می دهد.
شاید برای بعضی معنای توقف خاص باشد یا اینکه آن را از زاویه ای دیگر بینند اما از نظر ما دارای ماهیتی اجتماعی است.این بدان معناست که توقف در گرداب های شوش امری اساسی برای رسیدن افرادی معین به منافع است.
درک این موضوع چندان سخت نیست اما شاید فضا را سخت نشان دهد.توقف و در مواردی شاید هم عقب نشینی که البته چندان ملموس نیست روی می دهد.ما در این نوع از گرداب ها ماندن و جان دادن ها را درک می کنیم و امید داریم که این ادراک گسترش بیشتری یابد گرچه بعضی از این واقعیت آگاهند و موضوعات را عکس جلوه می دهند.
انواعی از ماندن ها در تحصیل کرده ها که روزگاری سرآمد روزگار خویش بودند.ارزش هایی که روزی به وسیله ی کسانی فریاد زدند که کفتارها در گوشه نشستند و به تماشای شکار ماندند.رزمندگانی که در شوش نه نام داشتند و نه نشان.ماندند تا شوش بماند.توقف کردند تا کوچگران به شهرهای خوش آب و هوا جولان ندهند اما شد آنچیزی که نباید می شد.توقف شیران و میدان داری کفتارانی که فقط می خندند و به تمسخر می گیرند.
متوقف کردند این مردان بزرگ منش را و از بین بردند و بد نام نمودند کسانی را که خوش نام ترین ها بودند.گرداب هایی ساختند که خود به تماشا نشستند و نعره سردادند که شوش به پیشرفت رسیده است و مسئولیت ها حق و عدالت گشته است.گرداب های توقف همچنان در شوش فعالند و می بلعند.
موانع را از جنس های مختلف ساختند تا کسی یارای تفکر در شناخت نباشد.اگر از یک جنس باشند از بین بردن ها سخت نخواهد بود.گاه از جنبه ی دفاع نیز وارد شدند اما خود از حمله کنندگان اصلی در ارزش ها گشتند.توقف گاه هایی برای بازرسی کسانی که خط ها را شکستند و مجروح از روح و روان بازگشتند.اتهام را گردابی برای دیگران ساختند و راه را ناهموار برای آن ها نمودند.
شوش در گرداب ها متوقف گشت.شاید برای بسیاری از ظاهر بینان توقف در فضا باشد که این در واقعیت نیست.شوش به طور سرسام آوری به سمت شهرک ها کشیده شد.به نوعی به روستاهای دیروز وصل شد و شاوور را در میان خود جای داد.این ها ظاهر قضایاست.در توقف ما این ها اساس نیست که روبناهایی برای فریب دادن هاست.
گرداب های شوش متعدد گشتند و دیگران به به گفتند و خود را در جمع حاضر یافتند.گرچه به سرعت نتوانستند وارد میدان شوند اما خزندگی را چاشنی کار کردند و از دایره ی انتقاد و دلسوزی آستینی بالا زدند و خود را در گرداب یافته معرفی نمودند که ای وای شوش دارای مصائب گشته است.نشانه را به سمت اساسی ترین ها گرفتند و ارزش ها را وارونه جلوه دادند.
شوش پر آب دیروز گرفتار گردابی شد که به بیابان تبدیل گردید.خوردند و نعره کشیدند که این چه اساسی است که زمان ها را به آبادی باید برد و سرزمین را به کشاورزی آباد باید کرد و خود حتی از الفبای کشاورزی بی اطلاع گشتند و زمین ها را با زمان اشتباه گرفتند و اجاره ها دادند و دیگران را به استثمار جدید تبدیل نمودند.
سری به توقف ها باید زد.چه کسانی در گرداب ها گرفتار شدند و نمی توانند خارج شوند و اگر هم شوند چنان گیج و مبهوتند که نمی دانند در کجای این کره ی زمین قرار دارند.
به این شکل بود که ثروتمندان غنی تر شدند و فقرا فقیرتر گشتند.آن هایی را که در فقر علمی بودند ثروتمند دانشی جا زدند و برکرسی های تدرس منصوب کردند که خیالی برای آن ها نباشد که علم همین است که ما می گوییم و زمان همین است که ما متوقف می نماییم.علم مایه ی توقف گردید.
بی سوادی در شوش را نوعی زرنگی دانستند و مدرک گرایی را راهی برای پیشرفت و رسیدن به صندلی ها در نظر گرفتند که این ها تحصیل کرده های ما هستند و مدارک عالی ارشد و دکتر دارند در حالی که حتی نامی از پژوهش به ذهن نبردند و آن شد که نباید می شد.شوش در گرداب علمی خودساخته متوقف گشت.
متفکرینی که در گرداب ها گرفتار نشدند در گوشه ای نشستند و از بیم تهمت ها خویشتن را پنهان کردند که گرفتاری در گرداب اگر نباشد گردابی دیگر در راه خواهد بود. پس سکوت را اختیار نمودند و با آن نوعی رضایت را برداشت کردند که اگر سکوت نبود رضایت هم معنایی نداشت.فریاد را نیز به این کار وارد ندانستند که اگر این چنین شود حمله بر اساس را نیز ایجاد کنند و خود نفسی راحت کشند.
گرداب ها گرچه در ظاهر خروشانند و قدرتمند جلوه می کنند اما در شوش معنایی دیگر دارند که با حقیقت آن سازگاری خاصی را جویا می شوند.شوش دچار انواعی از گرداب های توقف نگر شد و انواعی از مانع سازان بر سر راه سبز شدند و آن ها را متعدد نمودند و دیگران جاهل نیز همراه شدند و تحریکات را چاشنی نمودند که ای چه نشسته اید که شوش در حال گذر از پیشرفت به ترقی است.
شوش در گرداب ها گرفتار شده است.باید این را درک کرد که کاری سخت و طاقت فرسا خواهد بود.