به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
شوش با تمام عظمتش در طول تاریخ نشان دهنده ی یک حقیقت بزرگ بود و آن اینکه هیچگاه در توقف باقی نماند.مردمانی با فرهنگ و قابل رشد که با کوشش های شخصی و جمعی خویشتن را به تعالی رساندند.
این مهم در مطالعات تاریخی کاملا مشخص است.ذاتی پاک دارند و کوشش و تلاش را اساس موفقیت خود بر می شمارند.
شوش جدید نیز همان راهی را می رود که نیاکان او رفته اند.با تلاش های خویش شوش را از ویرانه به شکلی متفاوت درآوردند.فرزندان شوش و البته به کمک مردانی مانند نیاکان اولیه باعث مطرح کردن دوباره شهر در میان ایران شدند.شوش شکفایی را خواستار شد و هنوز هم با این روش در تلاش و کوشش قرار دارد.
شوش بدون مدرسه به سمت سواد داری حرکت کرد و با ایجاد اولین آموزشگاه فرزندان خود را به سمت سوادآموزی و افزایش دانایی هدایت نمود.شکوفایی توانایی های درونی ،اساس تمام این کوشش ها بود.تا برهه ای از زمان این موضوع با موفقیت ادامه داشت اما یکباره اتفاقات عجیبی روی داد.
شوش به سرعت شکوفا می شود.ادعا های متفکرین نشان دهنده ی توانایی های عظیم آن هاست.اولین مدرک داران وارد فعالیت های اجتماعی شدند و با تلاش های خود شهر را متغییر ساختند.شوش از وابستگی های همجواری خارج شد.فرزندان شوش در حال به دست گرفتن فعالیت ها هستند و این امری میمون بود.
یکباره رقابت ها تبدیل به ضدیت ها شد.به جای رفاقت به خصمیت کشیده شد.نوعی توانایی منفی به نام حسادت وارد میدان شد و در سبقت های شکوفایی مانع ایجاد نمود.همان فرزندان به جان هم افتادند و گرداب ها را ندیدند.چه کسانی در این گرداب ها اسیر شدند؟سازندگان گرداب ها چه کسانی بودند؟
گرداب شکوفایی نامی آشنا در فعالیت های شوش است.گردابی که فرزندان شوش برای خویشتن ساختند و به جای غبطه، حسود شدند و به جای رفاقت خصم گردیدند.هر کس برای کشاندن خویش به بالاترین رده ها بر گرده ی سایرین فشار آوردند و کمرها را خم کردند.تخریب اساس فعالیت ها شد.
تمام تصورات این بود که "من" شکوفا شوم و از "ما" گذشتند و بر آن لگد زدند و رشد و ترقی را فردی یافتند که همان، گرداب سازی های وسیعی شد که خود نیز در آن گرفتار شدند زیرا انتقام و حسادت مضاعف ایجاد شد و آن شد که نمی بایست شود.شکوفایی در گرداب ماند و هرگز حرکت نکرد.
گرداب ماهیتا اهل چرخاندن است.فروبردن و بیرون آوردن.گیج کردن و از خود غافل شدن است.تمام این ویژگی ها با شکوفایی در تضاد قرار می گیرند ، رشد را تبدیل به انواعی از عقب ماندن های انسانی می کنند و جوهره را نیز تحت تاثیر قرار می دهند.میان جوهره و تغییرات ناهماهنگی ایجاد می شود و فرد دور خود می چرخد و در خیال خود به سمت هدف نزدیک تر می شود.
شوش گرداب های شکوفایی متعددی دارد.شاید بتوان آن را ظاهری بر پیشرفت دانست.کسانی که بر منصب ها نشستند و خویشتن را مورد ارزیابی قرار ندادند که ای دل غافل دیگرانی هستند که پله های رشد را بیشتر طی کرده اند و حق و حقوق آن هاست که بر شهر مسلط شوند و سکان هدایت را به دست گیرند و آن را به سمت ترقی هدایت کنند.
حسادت مایه ی اولیه ساخت چنین گرداب هایی شد و چاپلوسی ها رنگ و بویی شایسته سالار به خود گرفت و دیگران شایسته را در درون خود چرخاند و نگه داشت که مبادا ناشایستگان را از میدان به در کنند که امری خطرناک خواهد شد.شکوفایی از مفهوم خود فاصله گرفت.
در چنین وضعیتی نجات از گرداب ها به دو راه منتهی گردید.ماندن و چرخیدن و اینکه خود را در درون آن نیافتن و دیگری شوش را رها کردن تا از غذاب گرداب ها رها شدن.این ها اساسی متفکرانه دارد.گرداب ها به هر شکل خواهند بلعید.حسادت و خودنمایی بدون ریشه یابی قابل رفع نخواهند بود.
گرداب شکوفایی باعث ورود انواعی از متفکران و تصنعی ساختن گرفتاری در عین نا باوری است.خود را در حد قلیل رشد دادن و با انواعی از شیرین کاری ها رشد یافته نمودن است.گرداب در این راه هرگز جاهلان عاقل را در خود جای نداد و سال هاست که شوشی های اصیل را در درون خود پذیرفت.
گرداب شکوفایی معنای غلط به مردم داد و آن ها نیز بر اثر پاکی دل پذیرفتند و مانند تماشاگران سقراط به اعدام او انتظار کشیدند.در شوش نیز در کنار گرداب ها نشستند و متفکرین را در آن دیدن رسم شد و هنوز هم دست بردار نیست.شکوفایی در شوش مدفون گشت.
گرداب شکوفایی در شوش مانعی برای رشد و تعالی متفکرینی گردید که خود را نه در ادعا که در عمل روشنفکر نشان دادند و در گوشه ای به انتظار تغییرات نشستند.دیگران نیز راهی به جز گرداب سازی نیافتند و مردم و متعهدین را در آن جای دادند که در این میان اندیشمندان با خردی والا رهایی یافتند اما هرگز مردم را در این راستا موفق نیافتند.