به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
شاید برای بسیاری مرگ پایان زندگی نباشد.دنیایی زودگذر و رفتن به دنیایی دیگر که بسیار متفاوت با دنیای امروز است.مرگ نیز در برهه ای از مطالعات قرار می گیرد و جسم در زمین دفن و به یاد آن مراسمی تدارک دیده می شود.
این گرداب نیست که نوعی باور درونی و منطقی پر بار برای رها شدن از فشارهایی است که بیشتر جنبه ی احساسی دارند.
در باورهایی دیگر مرگ پایان زندگی است.رفتن از پیش یاران و عزیزان و هرگز ندیدن هاست.فشارهای سنتی و نیز وابستگی های عاطفی راه را برای تفکر باز نمی گذارد و متوسل شدن به انواعی از روش ها برای فرار از واقعیات نیز متصور می گردد.انواعی از مراسم که ممکن است بار علمی نداشته باشند و نیز متوسل شدن به کارهایی که گره گشای مشکلات نیست.
انواعی از ولخرجی ها در کنار دادن هایی که مستحق نیستند مرگ را برای شوشی ها تبدیل به گردابی کرده که رها شدن از آن در افقی تازه امکان پذیر نیست.استفاده از شیوه های غلط دوران های گذشته مانند احترام گذاشتن های کاذب و تعریف و تمجیدهایی که هرگز درست نیستند معمولا در مرگ افراد زیاد اتفاق می افتد.گریه هایی که فقط اشک ها را به هدر می دهند نیز کم نیستند.
گرداب مرگ در شوش به همین معناست.ماندن در انواع شیوه هایی که از دوران های قبل برجای مانده اند.روش هایی برای پذیرایی که در اساس غلط و اشتباه هستند.مراسمی که با هیچ دستور دینی مطابقت ندارند.سفره هایی که بیشتر از اینکه احترام گذاری باشند شکم سیر کردن است.نوعی معاملات و تحمیل هزینه بر افرادی که از دل راضی نیستند.
مرگ برای این نوع افراد پایان زندگی است.در غم ماندن و غوطه ور شدن است.انواعی از لباس های تیره و تاریک که نشان دهنده ی غمی درونی و ماندگار است.این چنین گردابی باعث از بین بردن افرادی می شود که می توانند در شادی و سرحالی یاوری بزرگ باشند.گاه افراد تابع سیاه پوشیدن دیگران می شوند و تا سال ها قادر نیستند و یا جرئت ندارند که از این چارچوب خارج شوند.
گرداب مرگ در درون اقیانوس ها همیشه مد نظر بودند.انواعی از گرداب های تاریخی که کشتی ها را بلعیده اند یا شکسته اند.گرداب هایی که در درون دریاهای ناشناخته باقی ماندند و هر رهگذری را در درون خود می بلعند.این ها را افسانه هایی ساختگی نامند که هرگز وجودی خارجی نداشته اند اما در گرداب مرگ شوش این واقعیت به عینه دیده می شود.
شوش در گرداب مرگ می میرد و بر تعداد آن ها می افزاید.غم که پایدار شود مرگ نیز معنا می یابد.انواع سکته ها و فشارهای روانی که ناشی از غم عزیران است مهلت ماندن نمی دهد و در واقع در گرداب چرخیدنی می شود که ما خود ساخته ایم.گرداب مرگ در شوش هرگز طبیعی نیست و بدون شک ساخته ی جاهلیتی است که بسیار محکم و پابرجاست.
کدامین فکر جدید در کاهش فشارهای مرگ عزیران ایجاد شده اند؟کدامین فرد یا جمع توانستند که هزینه های تشیع را کم نمایند؟در کدام دین اجازه ی تدارکات را به صاحب میت می دهد؟ در اسلام که نیست.این را به جرئت می گویم و با استناد به رفتار پیامبر عرض می کنم.آنجایی که شخص رسول خدا(ص) زمان فاتحه را سه روز و تدار ک تغذیه را به نزدیک ترین همسایه ها می دهد و از گریه نهی می نماید.
پس ما در گرداب مرگ مانده ایم و سال ها در آن چرخیده ایم.گاه جرئت زدن حرف تازه را نیز کسب نمی کنیم و مانند دیگران می رویم و تایید ضمنی می کنیم.مرگ عزیران را باید سبک کرد که اگر نشود گرداب سازی است.سنگین کردن غم و غصه هاست.در آن سال ها ماندن است.چرخیدن و گیج شدن است.انواعی مراسمات نادرست را تایید کردن است.باید برای آرامش روح عزیر تلاش شود و بس.
من مرگ را در شوش آغازی بر وارد شدن در گرداب ساختگی می دانم.از ابتدای آن تا انتهایی که اگر وجود داشته باشد.محتوایی که شدت آبش بسیار زیاد است و چرخیدن آن به اندازه ای است که اجازه تفکر برای رهایی را نمی دهد.در این میان حرف اندیشمندان خریداری ندارد و صوت افراد سود جو موثرتر واقع می شود خصوصا اینکه این صوت همراه با سوختن و تعریف کردن های احساسی باشد.
گردابی خطرناک که مانع ورود اندیشه برای راه حل می گردد.البته این یک اصل علمی است که هر کجا که احساس قوی باشد تفکر کمتر می شود.عقل در برابر احساس رو به زوال است و به همین دلیل است که در گرداب مرگ شوش اندیشمندان فقط برای رهایی از فشارهای اطراف همراهی می کنند و سریع می گذرند.ترس از این مورد که خود گرفتار و تسلیم در گرداب نشوند.
شاید بتوان گرداب مرگ را از گرداب فوت جدا ساخت.درست است که ماهیت هر دو از دست دادن عزیران است اما از نظر وقوع مانند هم نیست.گاه فوت پذیرش می شود اما مرگ قابل تحمل نمی گردد.در وضعیت فوت شدت گرداب چندان زیاد نیست و از مراحلی می گذرد و گرچه مناسب هم نیست اما خطر کمتری دارد.در مرگ این گرداب هم عمیق است و هم گستردگی بیشتری دارد.
گرداب مرگ در شوش سال هاست که شوشی ها را می بلعد و به عمق خود فرو می برد.راهی برای رهایی از آن در کوتاه مدت متصور نیست و تفکر برای ورود خود را شجاع نمی یابد.گرداب مرگ گسترده تر از تصورات عادی است.