به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
ماهیت تشکیل شوش نشان دهنده ی زندگی روستایی است.شهری که فقط نام آن را دارد اما تفکرات و اندیشه های سنتی و انواع رسومات برجای مانده از عصر حجر را نیز با خود داراست.شوش با ورود انواع روستاییان تشکیل گردید.
مردمانی که با درآمدهای مخصوص کوچ نشینی امورات خود را می گذراندند.طبیعی است که وجود چنین روحیه ای ناشی از باورهای قدیمی و ثابت گذشته باشد.
شوش در این رابطه به گردابی گرفتار شد که ماهیت آن تفکرات غلط و گاه افراطی زمان های بسیار دور و گاه شامل قرن ها و در بعضی موارد نیز سنت های قدیمی تر می شود.زبان یا گویش خاصی در این زمینه مداخله گر نیست بلکه شامل کلیاتی در گذشته نگری و تابع بودن هاست.جدا شدن از این باورها گویی مانند مرگی است که ناخواسته است.
گرداب پیروی در شوش شامل یک بعد خاص نیست.این می تواند در شخصیت ها مستتر گردد و نیز می تواند شامل زبان و گویش شود.شاید مهم ترین آن ها تابع و پیروی نمودن از انواع سنت هایی باشد که هیچ مبنای علمی ندارند و با اندیشه های نو و تازه همخوانی را متصور نمی سازند.انواع عرف هایی که در شادی ها و غم ها اجرایی می شوند و انسان را به زمان قبل از تاریخ می کشانند.
ما گرداب پیروی در شوش را بسیار پر رنگ یافتیم.از شخصیت هایی مانند شیخ ، خان ، ریش سفید و کدخدا گرفته تا سید و بزرگ و اهل احترام در نوسانند.جایی برای اظهار عقیده ایجاد نمی کنند و فقط شنونده ی خوب بودن را ملاکی برای ارزیابی مثبت در نظر می گیرند.پیروی کورکورانه ای که بسیار هم طرفدار دارد.گردابی خودساخته که باعث چرخش طولانی در زمان ها شده است.
شاید جالب ترین بعد این گرداب تایید آن به وسیله ی افرادی باشد که با سواد نامیده می شوند.به طور مثال این باور که بزرگ فردی شجاع است که با تفنگ و اسلحه ارزیابی می شود و نیز اینکه تابع فردی که دارای پدرانی این چنین بوده لازم می آید، از جمله ی این نمونه هاست.گردابی که گرفتاری آن بسیار متنوع است و شامل تمام افرادی می شود که در شوش زندگی می کنند.
گرداب پیروی بر خلاف بسیاری از گرداب های شوش پذیرفتنی شده است.به طور مثال نشان دادن پرچم برای نمادین کردن یک قبیله یا طایفه و نیز انواع تیراندازی ها برای نشان دادن میزان محبویت یک فرد همچنان اجرایی می شود.این مهم زمانی بیشتر قابل تامل می گردد که بدانیم شلیک اسلحه در زمان های دور تنها برای نشان دادن وجود یک قبیله به دیگری بوده است در حالی که امروز این وضعیت وجود ندارد.
گرداب پیروی نوعی مدفون کردن اندیشمندی است.در واقع با چنین وضعیتی است که فکر تازه وارد در جمع نمی شود و تنها کسانی می توانند تغییرات اجباری را بپذیرند که در بالا دست نشسته باشند و حکم نمایند.همچنان که در قدیم زمان فاتحه خوانی گاه تا ماه ها طول می کشد اما امروز به دلایل اقتصادی قابل اجرا نیست.این فقط جبر است که وارد در کار شده است.
شاید برای بسیاری پیروی نوعی احترام باشد.ما با آن مخالفتی نداریم اما بهای آن را نیز باید در نظر بگیریم.اینکه ازدواجی بدون نظر اجرایی شود و صرف یک حکم کار را تمام کند هرگز احترام نیست بلکه پیروی اجباری تحت فشارهای سنتی است.گردابی است که بسیاری از خانواده ها را در خود غرق کرده و فرزندانی را به جامعه تحمیل نموده که فاقد هرگونه پشتیبانی هستند.
اندیشه های نو می توانند گرداب های پیروی را کاهش دهند.هر زمانی که این واقعیت پذیرفته شد و نیاز به تغییرات احساس گردید،آنگاه می توان به آینده ی از بین رفتن گرداب های پیروی امیدوار شد.گردابی که خردجمعی را به هیچ می گیرد و تازه های ارائه شده را راهی برای از بین بردن اصالت ها در نظر می گیرد.جهان در حال تغییر را می توان نوعی نگرش خلاف گرداب های پیروی تلقی نمود.
در این زمینه شوش همچنان گرفتار است.در اعماتق روستا بسیار شدید تر و در شهر میزان کمتری را داراست. این نوعی مکافات است که مردمی نتوانند بدون پیروی از شخص خاصی یا انواعی از سنت های غلط مشکل خویش را حل کنند.انسان موجودی اندیشمند است پس می تواند راه حل مشکلات را بیابد.تفسیرهایی که در این زمینه نیز مداخله گرند تحت فشار شخصیت ها قرار می گیرند.
گرداب پیروی گرفتارهای های بسیاری ایجاد کرده است که مهم ترین آن ها ریشه دواندن خصومت ها در دل و نیز انتقام گیری های سنتی است.ابعادی که به هیچ عنوان انسانی نیستند و تنها شامل حیواناتی می شوند که از قدرت تفکر تهی هستند و قادر نیستند تا مشکلات را بر راهی و روشی استوار سازند.باورهایی مانند دیه دهی یا دیه خواهی از خطرناک ترین باورهای موجود در پیروی هاست.
ما گرداب پیروی در شوش را در ابعاد مختلف ارائه می نماییم اما هرگز امید به رفع نداریم زیرا با حساسیت ها مخلوط شده اند و از بعد تعصبی بسیار ریشه دار هستند.تایید باورهای قدیمی و نیز طرفداری بدون قید و شرط از آن ها باعث استحکام و استمرار آن ها خواهد شد.گردابی که احساسات را هدف قرار می دهد و تفکر و خرد را به حاشیه می برد.شاید عدم تغییرات سریع در شوش تابع همین گرفتاری ها باشد.شوش سال هاست که در این گرداب مانده است.