به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
خرد و اندیشه توانایی های خاص آدمی اند.با استفاده از چنین قابلیت هایی می توان انواع مشکلات را حل کرد و راه را برای رشد و ترقی هموار نمود.این به عنوان مهم ترین داده برای نوع بشر مطرح است.
بر این اساس کسانی که به صورت فردی توانستند بهترین سودها را برند در نهایت به رشد و تعالی رسیدند.همین نکته می تواند با خرد جمعی شامل جوامع هم باشد.
شوش به عنوان شهری تاریخی از این توانایی استفاده ها نمود و در زمان خویش سرآمد کشورها و سایر شهرها گردید.شهری که برای اولین بار در تاریخ با این عنوان مطرح شد زیرا قبل از آن "شهر" به معنای امروزی وجود نداشت.شوش آن زمان هم در خرد فردی و هم جمعی سرآمد بود.انتظار از استمرار می تواند منطقی و درست باشد.
شوش در شکل جدید خود بیشتر از اینکه تابع خرد گردد اسیر احساسات شد.کسانی که به صورت فردی فعالیت می نمودند بیشتر وقت خویش را در یاری رساندن و رفع فقر متمرکز کردند.دست گذاشتن بر احساسات مردم اساسی برای موفقیت گردید.البته این بدان معنا نیست که تلاش ها بی معنا بودند اما هیچگاه شوش نتوانست ریشه ای با مسائل خود برخورد کند.
در سال های متمادی و قبل از عید نوروز انواع کمک ها مطرح بود اما کسی در این زمینه به دنبال ریشه ها نبود.منطقی ترین کارها همان تفکر و اندیشمندی برای رفع فقر بود که هرگز انجام نشد.شاید هم این گردابی باشد زیرا عشایر گونه زیستن بیشتر از اینکه تابع تفکرات باشد پیروی از عواطف و دوستی های طایفه ای است.این شکل مقابله با خردورزی است.
شاید بتوان در شوش اولیه این حالت را توجیه نمود.شوشی که از نظر میزان سواد و برخورداری از فرزندان مدرک دار در فقر قرار داشت.تفکر و سواد از این نظر که می توانند دارای رابطه باشند در شوش خالی از موضوع گشت.با شروع تحصیل و به تبع آن استفاده از قدرت فکر و اندیشه فرزندانی از شوش به وجود آمدند که توانستند وضعیت را بهتر کنند اما هرگز بر فضای آن زمان غالب نشدند.اولین پزشک بومی از اولین دبستان شوش آغاز به تحصیل نمود اما نتوانست در زادگاهش بماند.
فرزندان دهه ی چهل شوش وارد دانشگاه های ایران شدند و به نوعی فضا را تحت تاثیر قرار دادند اما آن زمان فضای ریش سفیدی به اندازه ای غالب بود که اجازه ی خود نمایی نمی داد.ارائه ی نظرات جدید که تابع خردورزی فرزندان شوش بود در نطفه خفه گردید.شاید هم بسیاری از این فرزندان به انواع مختلف متهم هم شدند.گردابی برای اسیری از جنس احساسات درست شد.
گرداب خرد در شوش را کسانی درست کردند که متوجه ی خطر از بین رفتن قدرت خویش بودند.اینکه اجنبی شده اند.اینکه در شهرهای بزرگ فساد زیاد است و فرزندان ما در خطر انحراف هستند و اینکه تفکر و اندیشه می تواند انواع سنت ها را از بین برد.کتاب ها نیز تحت فشار بودند که کلماتی ضد قدرت آفریدگار دارند و در نتیجه اجازه ی ورود متفکرین را سد نمود.
گرداب خرد در شوش باعث گرفتاری های بسیاری برای نسل جوان گردید و تا امروز نیز این چنین است.اندیشه ای که می تواند مشکلی را حل کند در ظرف احساسات قرار می گیرد.اگر از این نظر جان سالم به در برد آنگاه به سنت ها سپرده می شود و با انواع رسم ها سنجیده می گردد.قدرتی قوی به نام تعصب نهایت فشاری است که وارد می شود.
گردابی که این چنین فشارها را وارد می کند دارای شدت زیادی است.گاه گستردگی آن به اندازه ای است که خروج از آن طولانی می شود.خردورزی اگر موفق نشود قادر است تا ثبات سنت ها را ایجاد کند.همان امری که امروز مانع بزرگ توسعه ی شهر و فرهنگ انسانی است.ماندن بر عهدهایی که اجداد شوش به آن متعهد بودند.شاید این گرداب هم بتواند خرد را از بین برد.احساس که غالب شود تفکر به حاشیه می رود.
این گرداب در دو بعد فردی و جمعی قابل تصور است اما برای فرد گریز از شهر و وارد شدن در فعالیت های علمی و دانشی سایر شهرها چاره ی کار می شود در حالی که در جمع گرایی این گرداب سرحال و زنده است و جامعه را با خود می چرخاند و دور می دهد.گیج می کند و تابعی از احساساتی می شود که گاه با مرگ نیز همراه می گردد.
گرداب خرد در شوش تا به امروز توانسته است خود را اداره کند.انواع سنت ها را مطرح نماید و با اندیشمندی مقابله کند.این مهم در دو بعد حیات و مرگ سرایت دارد و قادر نیست تا حتی زمان فاتحه خوانی را کاهش یا ورود به قبرستان ها را منظم کند.تعریف و تمجید از گذشته و وصل آن به انسانیت و غیرت راهی برای ماندگاری گرداب خرد می گردد.
شوش در گردابی گرفتار شده است که بر اساس آن کل زندگی فردی و جمعی را تحت تاثیر قرار می دهد.این مهم خصوصا در ادامه ی تحصیل نیز موثر واقع می شود و نظام آموزشی را از یک شکل منطقی خارج می نماید.وقتی اساس به هم خورد سایر موارد منفی با خرد وارد کارزار می گردند.انواع گروه های کمک دهنده برای رفع بیماری ها سردر می آورند و هرگز از خرد و اندیشه برای رفع آن ها استفاده نمی کنند.