به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
تصور موضوعی فلسفی است و شامل یافته هایی است که فرد در ذهن خود داراست.همین داده هاست که باعث شناخت او از محیط اطراف می شود.
این شکل از داده ها در طول زمان شکل می گیرند و تابع رشد و ترقی جسمانی و روانی فرد می گردند.بدیهی است که سالم بودن، اساسی ترین شرط برای حفظ تصورات و نیز پیروی از آن ها برای تایید شناخت هاست.
برای توضیح بیشتر باید گفت: آنچه برای فرد واقعیت می یابد همان تصوراتی است که وی در ذهن خود داراست و غیر آن حتی اگر وجود داشته باشند واقعی نخواهند بود.برای مثال وقتی در جنگلی صدای یک گرگ شنیده می شود، به طور خودکار تصویر گرگ در ذهن نمایان می شود و فرد با شناخت، تصمیم می گیرد که چه کند.تصوری غیر از این حیوان در ذهن متبادر نمی شود زیرا او قبل از این گرگ را در ذهن خود بایگانی کرده است.
بدون شک اگر صدا مربوط به حیوانی باشد که فرد هرگز تصوری از آن ندارد نمی تواند شکلی را در ذهن خود ایجاد کند بنابراین آن را مجهول می شمارد.البته که با تصورات زندگی کردن اصلی برای شناخت خواهد بود و بر همین اساس است که افراد می کوشند تا تصورات خود را غنی تر نمایند.انواع معلومات را انباشت کنند تا بتوانند در این دنیای پر تلاطم، زندگی راحت و آرامی داشته باشند.
در این میان گاه تصور با خیال یکی شمرده می شود.این مهم زمانی برای انسان خطرناک خواهد بود که با حقیقت آدمی در تضاد باشد.بنابراین می توان تمایزی خاص میان تصورات و خیالات قائل شد که قادر است تا میان واقعیات و موهومات تفاوت ایجاد کند .آدمی از این نظر که می تواند با شناخت، دانایی خود را افزایش دهد می تواند زندگی آرامی نیز داشته و به تدریج رشد و نمو نماید.تصورات در مسیر حقیقی که باشند یاری دهنده ی آدمی در مسیر درست زندگی خواهند بود
در کنار این توضیحات می توان کجروی تصورات را نیز مطرح کرد.جدا شدن از واقعیات و خود را بزرگ تر از آنچه هست نمودن، می تواند ضربات جبران ناپذیری بر فرد و جامعه وارد نماید.ما چنین وضعیتی که در آن تصور قادر نیست تا رشد ایجاد کند را ،گرداب تصور نامیم.پس این نوعی انحراف از تصورات واقعی است که ضمن زیان زدن به فرد ،جامعه را نیز فریب می دهد.
شوش در این زمینه دارای گردابی خاص است.تاریخ شوش نشان می دهد که بزرگ بینی و در تصورات خویش انواعی از داده های غلط را یافتن به مرور وجود داشته است.شاید هم این از بافت عشایری ناشی شود که در آن تصور غیر واقعی باعث ورود به گردابی می گردد که امروز عقب ماندگی فردی و جمعی شوش نامیده می شود.
اهمیت این موضوع زمانی است که تصور فرد مبنی بر شایسته بودن باعث می گردد تا در انواع فعالیت ها وارد شود و خود را چنان معرفی کند که دیگران را فریب دهد و باعث والاتر نمودن وی گردد.انواع القاب تصوری مانند بزرگ و یا شیخ و بزرگ خاندان و خان و کدخدا و رهبر و امثال آن برای فرد تصوری بالاتر از واقعیات را نشان می دهد که قادر است تا ضمن عدم ورود شایستگان به تلاش های جمعی، خود را بر دیگران تحمیل نماید.
گرداب تصور در شوش هم دارای جنبه ی فردی و هم جمعی است اما به نظر می رسد که فردیت آن زیان بارتر باشد.افرادی که خود را در خیال می بینند و تصور را جانشین می نمایند.اگر وضعیت حتی بدین شکل هم باشد میزان زیان آن فراوان نخواهد بود.مشکل زمانی است که همین افراد گردابی می سازند تا دیگران شایسته را در درون آن قرار دهند.
گرداب تصور شوش یکی از پنهان ترین خطرات برای فرزندان این شهر باستانی است.گاه روشنفکران نیز از آن غافل می شوند زیرا در رشته ی تخصصی خود می مانند و معلومات خویش را به سایر علوم مانند فلسفه معطوف نمی کنند.شاید هم برای بعضی چنین وضعیتی در علوم روانشناسی یا جامعه شناسی موجود باشند.ما چنین وضعیتی را از این نظر که مرگ آفرین فرزندان شوش است خطرناک توصیف می کنیم.
در کنار تصور غلط از خویش داشتن، نوعی تصور غلط از دیگران داشتن نیز ایجاد می شود.به طور مثال به همان اندازه که خود را برتر می یابند، دیگران را دون تر تصور می کنند تا در محافل کم نیاورند و در سخنرانی ها و خود نشان دادن ها نوعی اعتماد به نفس یابند در حالی که متزلزلند و خود از آن غافل می باشند.در تصور خویش توانا هستند و در عمل ضعیف ترین در میان انواع خودند.
گرداب تصور هرگز بدون تصویر نیست.این بدان معناست که ذهنی تصویر وار دارند که او را فریب می دهد و باعث می گردد تا ضمن ورود خویش به درون گرداب ،دیگران را نیز همراه نماید.موردی که شاید هم چندان نما نداشته باشد و یا به چشم نیاید.البته که دیگران آن را با واژه هایی مانند حسادت توجیه می کنند و نام آن را گرداب نمی گذارند.به همین دلیل است که از آن غافل می شوند.
شوش سال هاست که از این گرداب غافل شده است.تلاش هایی برای رفع آن نمی نماید و تنها با استفاده از واژه های حسادت و خود بزرگ بینی ،خویشتن را راضی نگه می دارد و زمانی نیز آه می کشد یا در حاشیه باقی می ماند در حالی که رفع این گرداب بسیار ضروری و لازم به نظر می رسد.گرداب تصور بسیار شتاب دار اما از نظرها مخفی است.نیاز به تفکر عمیق دارد و در علومی مانند فلسفه و منطق ،اهل مطالعه و عمل به آن را می طلبد.
گرداب آموزش:
یاد دادن و یاد گرفتن جزئی از فعالیت های آدمی در طول حیات خویش است.به زمان خاصی وابسته نیست و پایانی نیز برای آن تصور نمی گردد.این نیاز آدمی است و نمی توان بدون رفع آن، رشد و تعالی را پیش بینی کرد.آموزش برای غلبه بر انواع مشکلات و رهایی از تعدد مسائل درون جامعه ی بشری است.این را باید فعالیتی عمدی در نظر گرفت که انتخابی اساسی برای ترقی گری است.
آموزش گرچه می تواند شکل های مختلفی داشته باشد اما از نظر اهداف و منظورها به هم نزدیک است.آموزش های عمومی به همان اندازه مورد نظر انسان است که یادگیری های فنی و حرفه ای نیز این چنین است.در این میان هر شهر و دیاری به نوعی خاص با آن برخورد می کند و از این راه سودها عایدیش می گردد.ایران از این حیث که دارای ابعاد مختلف فکری و جغرافیایی است نمی تواند نظراتی مانند هم داشته باشد.
شوش نیز تابع همین نظر است و لذا موضوع آموزش در شوش تابع عوامل خاصی است که گاه مثبت و زمانی منفی است.یادگیری در شوش و در طول تاریخ تابع نظام های آموزش رسمی بوده است و هرگز نتوانست در غیر رسمی خود را نشان دهد.بی توجهی به یادگیری و رفع مسئولیت برای اخذ مجوز حتی بدون حضور از جمله مواردی است که در شوش رایج است.
ما گرداب شوش را به دو بعد خاص معطوف می نماییم.در بعد غیر رسمی که شوش فقط تابع زمان است و سنت ها همه چیز را منتقل می کنند.در واقع دور خود چرخیدن بدون توجه به شکل و شمایل آن هاست.این مهم حتی در موارد اخلاقی شکل خشونت به خود می گیرد.گردابی که دارای سابقه ی طولانی در شوش جدید است و تابع انواع فرهنگ های حاکم است.
در بعد رسمی شوش قدیم بهتر از امروز بود.در آن زمان مدرک گرایی چندان طرفدار نداشت.کسب سواد و افزایش دانایی ،اساسی برای تحصیل در مدارس تلقی می شد.گردابی در آن زمان وجود نداشت و مردم آموزش را با دل و جان می پذیرفتند و فرزندان خود را برای کسب مدارج علمی به مدارس می فرستادند.سختی درس ها و حتی تنبیه معلمان را به جان می خریدند و گاه تایید می کردند.
معلم برای شوشی های قدیم حکم پدر و مادر را داشت.خروج دانش آموز از مدارس برابر با سوادآموزی بود . البته در آن زمان، جذب سریع فارغ التحصیلان متوسطه و گاه راهنمایی، دلیلی بر تایید و تشویق خانواده ها بود.احترامی که مدرک دار با سواد داشت، باعث می شد تا گردابی برای هیچکس درست نشود.افرادی که توانایی مالی نداشتند هم می توانستند بدون تحمل هزینه درس بخوانند.اصولا مدارس ،همهگی دولتی بودند.نه از غیر انتفاعی خبری بود و نه مدرسه ای به نام شاهد یا هیئت امنایی وجود داشت.
گرداب شوش زمانی ساخته شد که مدرک گرایی این شهر را فرا گرفت.کسانی که توانایی های خاصی داشتند در این گرداب اسیر شدند.به طور مثال معلمانی که هرگز کلاس های خصوصی را با ذات معلمی هماهنگ نمی دانستند در درون این گرداب اسیر شدند زیرا در واقع این کلاس خصوصی نبود که کلاس سئوال دهی تلقی می شد.بی سوادانی که مدرک داشتند و به واسطه ی همین مدارج ،مسئول هم شدند.
گرداب شوش در آموزش فقط کسانی را اسیر خود کرد که به اصل یادگیری و یاددهی معتقد بودند و تمام تلاش های خود را برای انتقال معلومات و محتوای علمی به کار بردند.گرچه امروز دیگر کمتر کسی را می توان یافت که طرفدار علم و دانش باشد و آن را در مدرک بیابد اما باز هم متعهدینی هستند که لباس مدرس یا معلم را بر تن کرده اند و همچنان در این گرداب اسیرند.
در بعد آموزش غیر رسمی که گاه به صورت اجباری مطرح است شوش نیز اسیر گرداب هاست.به طور مثال مشاوره ی قبل از ازدواج که امروز در شوش به عنوان اصلی برای ادامه ی کار مطرح است جدی گرفته نمی شود.حتی بدون حضور هم مدرک صادر می کنند و اجازه ی زندگی می دهند.زندگی خانوادگی بدون آموزش در شوش گردابی برای تازه عروس ها شده است.
در ادارات هم این مهم گردابی برای اسیر شدن هاست.به طور مثال آموزش های ضمن خدمت برای کارمندان فقط نشان دهنده ی کاغذ پاره ای است که می بایست در دست کارمند باشد.شاید هم نوعی فروش کتاب خاص از نویسنده ای مخصوص و سفارش شده است.آموزش غیر رسمی در ابعاد شهر نشینی در شوش گم شده ای است که هرگز پیدا نشده است.
ما گرداب آموزش شوش را بارها حس کرده ایم و گرچه خود را نجات داده می دانیم اما همیشه در کنار ما بوده اند.انواع کلاس هایی که فقط حضور فیزیکی و عدم توجه را حاصل بود و یا انواع فریب ها برای نشان دادن حضور در کلاس، که بارها مشاهده نموده ایم.واقعا که گرداب مهلکی است که گاه همکاران ما را نیز بلعیده است.گرداب آموزش در شوش بد جوری می چرخد و هر روز بر سرعتش افزوده می گردد.
شاید بدترین شکل آن زمانی است که گردانندگان آن ها همان آموزش دهندگانی باشند که سواد کافی برای انتقال را ندارند و معلوم نیست که چگونه وارد چرخه ی آموزش رسمی شده اند.از مطالعه به دورند و فقط آخر ماه را می بینند و حقوق را مهم تلقی می نمایند.گرداب شوش کسانی را می بلعد که این چنین هستند و بدیهی است که عاشقان به علم و دانش و دانایی را هرگز در درون خود جای نمی دهد. هرچند دیگران با فشار به آن سمت هدایت نمایند.