به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
انقلاب های جهان، به شکل های مختلف، مدیریت شده اند.بعضی به وسیله ی گرو ه های فشار هدایت می شدند و تعدادی جنبه ی سیاسی داشته اند.انقلاب های ملی گرا نیز کم نبودند.
در هند، استعمار ستیزی عامل همبستگی مردم و پیروی از شعارهای میهنی شد.در شیلی نیز آلنده با تکیه بر مردم،انقلابی را شروع کرد که سرانجامش مرگ او بود.در کوبا،چه گوارا و کاسترو با تکیه بر جنگ های چریکی آمریکا را شکست دادند. بررسی تاریخچه ی انقلاب ها ،تجربه ی خوبی برای نهضت های آینده است.آن چه امروز بهار عربی می خوانند در واقع، بیداری اسلامی مردم مسلمانی است که شعار اصلی آن ها الله اکبر بود. رهبر و یاوران آن ها چه کسانی بودند؟توجه به افراد در این راه مشکل گشاست.این مهم نه تنها مربوط به دیروز و امروز بلکه به فرداهاست.
تفاوت انقلاب ایران با سایر کشورهای جهان بسیار است.قصد ندارم کالبد شکافی کنم اما در ایران یاوران رهبر کم نبودند. آن ها افرادی متشخص و با نفوذی بودند که ایشان را رها نکردند.ما آن ها را اشخاص خاص می نامیم.خاص بودن آن ها به معنای جداسازی از مسیر انقلاب نیست بلکه کنار هم بودن و در فعالیت های اساسی شرکت کردن است.
من این مورد را به انقلاب شوش گره می زنم و اگر فرصتی باشد بررسی می نمایم.کسانی که واقعا خاص بودند و حرکت های آن ها می توانست موفقیت و حتی شکست را ایجاد نماید. در امتداد انقلاب حرکت کردن و بارهبری هماهنگ بودن کار ساده ای نیست.گرچه در حوادث بعد از انقلاب ،تعدادی از آن ها از انقلاب جدا شدند اما لازم است نام آن ها در تاریخ انقلاب ثبت شود.در این ثبت نام ها نباید سلیقه های فردی دخالتی داشته باشد.افرادی که به شکل های مختلف خاص بودند و بنا به دلایلی فاصله گرفتند یا فاصله دادند.انقلاب اسلامی ایران به هیچ عنوان متعلق به شخص یا گروه خاصی نبوده و نیست.این نهضت کاملا مردمی،به وسیله ی آن ها و به رهبری امام خمینی ،به وجود آمد.هیچ کس حق ادعا ندارد زیرا اساس، مردم بودند و هستند.
در شوش وضعیت انقلاب مانند سایر نقاط کشور بود.مردم گوش به فرمان رهبر خود بودند و شخص دیگری را رهبر نمی دانستند. شعارهای آن روز تظاهرات شوش در مورد رهبری را مرور کنیم تا این واقعیت کاملا مشخص شود.من که در بسیاری از این گردهمایی ها شرکت داشتم آن ها را فراموش نکرده ام. برای سلامتی آیت الله خمینی صلوات،این سخن شهید صفر احمدی در مسجد جامع شهر در اوایل سال پنجاه و هفت بود.من ایشان را دیدم.او پشت سر من نشسته بود.بلافاصله و برای تاشناخت ماندن، سر را پایین انداخت. شروع اولین تظاهرات با جمله ی مجید چائیده شروع شد که گفت،درود بر خمینی و این ابتدای شعارهای بعدی گردید.وای اگر خمینی حکم جهادم دهد.رهبرا رهبرا ما را مسلح کنید.بنابراین تاکید بر رهبری امام کاملا مشخص بود.افرادخاص کسانی هستند که در یک مقطع وارد نمی شوند.برای آن ها سختی معنایی ندارد.آن ها برای گرفتن پست و مقام وارد مبارزه نمی گردند.خطرات جانی برای آن ها کم نیست.رژیم تا دندان مسلح است.مردم دست خالی هستند.آمریکا به شاه اسلحه و مهمات می دهد.پیش بینی پیروزی بسیار مشکل است.
وضع شهر هم مناسب نیست.نفت کمیاب شده و مردم تحت فشار هستند.اعتصابات سراسر ایران را فرا گرفته است.بسیاری ترجیح دادند از کشور فرار کنند تا اوضاع آرام شود.این ها افراد ام الوقت بودند.شناخت زمان برای پی بردن به ماهیت افراد خاص تاثیر گذار است.شوش در این وضعیت در کدام معادله جای گرفت.کاری سخت اما قابل بررسی است.باید پذیرفت که شوش کوچک آن زمان،افراد حاصی داشت. بعد از چهل و اندی سال، پرداختن، لازم و ضروری است.این،نه از این باب که آن افراد محاکمه یا شناخته شوند بلکه برای آینده نوعی واکسینه ایجاد شود.من با کینه رابطه ای ندارم.ناراحتی امثال ما از ادعای بعضی از بیرون از گودهاست.
در شوش افراد خاص کم بودند.تعدادی شهید و بعضی خانه نشین شدند.البته این کم بودن با توجه به کوچک بودن شوش آن زمان فراوان هم هست.شوشی که از دعبل شروع می شد و به آخراسفالت ختم می گردید،وسعت امروزی را نداشت.آن هایی که حجت الاسلام سید محمد کاظم دانش را در سخت ترین روز های انقلاب رها نکردند. صحنه ی حسینیه ی اعظم و هجوم نیروهای امنیتی برای بازداشت ایشان را هرگز فراموش نمی کنم.توصیف آن صحنه تنها در زمان وقوع،معنا می دهد. بسیاری از افراد برای نیروهای شاه ،قوت قلب بودند.همین افراد در پی خاموش کردن اعتراضات در شوش،بر مساجد متمرکز شدند.
آن شب و بعد از سخنرانی در حسینیه اعظم،خبر ورود افراد ناشناس به گوش رسید.آقای دانش از منبر پایین آمد،کسانی که در اطراف ایشان بودند،در ابتدا کم نبودند.این افراد که اغلب سنتی محسوب می شدند،با تهدید نیرو ها ،پراکنده شدند.افرادی ترسو که فکر نان و آب خود بودند و البته بعد از فروپاشی رژیم دوبار ه یافت شدند.
من در این صحنه افراد خاص را انگشت شمار دیدم.آقای دانش از ما خواست که ایشان را رها کنیم.اشاره ای به مردم نموده و گفتند که این نیروها با من کار دارند،شما خود را درگیر نکنید. همین، بهانه ای شد تا دور ایشان را خالی کنند مگر آن چند نفر که من آن ها را دیدم.افراد خاص این چنین امتحان پس می دهند.
چند نفر در تاریکی واقع در کوچه روبروی حسینیه ایستاده بودند.بی تعارف،صحنه ترسناکی بود.من به عنوان فردی که وی را رها نکردم،حتی جملات رد و بدل شده بین آقای دانش و کت و شلواری ها را شنیدم.آن ها آقای دانش را با کلمه ی سید خطاب می کردند.
گرچه روش مدیریتی آقای دانش شکل خاصی داشت و به هیچ عنوان مردم را به اجبار وارد صحنه نمی کرد اما،تاریخچه ی شوش نشان می دهد که با پیروزی انقلاب اسلامی ،ام الوقت ها پیدا شدند. آن ها انقلابی دو آتشه شده بودند.شانه به شانه ی ایشان حرکت می کردند.به دنبال سمت ها بودند و البته چون مایوس شدند،کم کم دوری اختیار کردند. افراد خاص وضعیت دیگری داشتند.هم چنان در کنار رهبری شوش ایستادند.به وضعیت خطرناک امنیتی آن زمان سروسامان دادند.خطرات ضد انقلاب را به جان خریدند. من بسیاری از این فراد را دیدم که با پیروزی انقلاب خوشحال بودند و ادعایی هم نداشتند.شاید قابل باور نباشد که من امروز آن ها را تنها در حاشیه ها می بینم.
گوشه نشین و تنها و بدون ادعا زندگی خود را می گذرانند.من به بعضی از مسئولین پیشنهاد دادم که در گردهمایی ها آن ها را دعوت کنند اما این مهم تنها یک بار انجام گرفت. پاسداری از شهر،مبارزه با ضد انقلاب ، گشت های شبانه در بیشه زار ،برقراری پست های بازرسی،تشکیل کمیته های مردمی،نگهبانی های شبانه وتامین امنیت نسبی را کسانی به وجود آوردند که از روز اول انقلاب در ان شرکت داشتند. من شاهد کم خوابی بسیاری از آن ها بودم.وسیله ی شخصی این ها هم در خدمت انقلاب بود. من هنوز سنگر های ابتدایی نصب شده در ورودی شهر را فراموش نمی کنم.گونی هایی که به وسیله ی آن ها پر شده و بر روی هم چیده شده بود.من در آن زمان مسئول تقسیم نگهبانان بودم.
نگهبانی از خانه آقای دانش در پشت مسجد جامع به وسیله ی آن ها انجام می گرفت.روزهای سخت اوایل انقلاب را هرگز فراموش نمی کنم.در این اوضاع و احوال کسانی که مسئولیت آموزش اسلحه به مردم را داشتند و مراکز آموزش نظامی برای حفظ انقلاب ایجاد کردند،چه کسانی بودند؟آیا آن ها افراد خاص نبودند؟حالا کجایند ؟آیا کسی آن ها را می شناسد؟در قید حیاتند؟با مشاهده ی حاشیه نشینی آن ها زجر می کشم.
گوشه نشین شده اند.بعضی از آن ها را می بینم.بی ادعا.حوادث را با آن ها مرور می کنیم.اکثرا آه می کشند اما از انقلاب خود دست نمی کشند.در گوش یکی از آن ها گفتم:فلانی کفش های اسپرت را بپوش فردا تظاهرات داریم.خندید اما این خنده معنا دار بود.ما در آن زمان برای چابکی و فرار از کفش های سبک استفاده می کردیم. گذشت آن زمانی ،بدین سان گذشت.نمی دانم ام الوقت ها از عملکرد خود چه تفسیری می کنند.شاید این خاصیت انقلاب باشد.نمی دانم و شاید نباید باشد. من فکر می کنم ذکر نام آن ها در تاریخ شوش ،تاییدی بر قدرشناسی انسانیت باشد.البته برای بسیاری از آن ها باید فاتحه خواند و روزهای پنجشنبه بر مزار آن ها حاضر شد.آن هایی هم که در قید حیاتند منتظر قدرشناسی هیچ کس نیستند.آن ها انقلاب را برای رسیدن به منافع شخصی انجام ندادند.در تظاهرات مختلف بعد از انقلاب آن ها را می بینم.خدا از آن ها راضی است،خلق راچه سود.
من به عنوان یک فعال در طول انقلاب خود را مدیون افراد خاص می دانم.هر زمان و مکانی که آن ها را می بینم تشکر و قدردانی می کنم.در هر جلسه ای که حضور می یابم نام آن ها را ذکر می کنم.ما مدیون افراد خاص در انقلاب شوش هستیم.باید قدرشناسی را به عنوان روشی برای ادامه ی کار درست انجام دهیم.پیشنهاد من این است که این افراد با نام در تاریخ شوش ماندگار بمانند. باید عکس های آن ها را در کتاب ها چاپ کرد.شوش دارای مردانی بزرگ بود.افرادی که این انقلاب را ایجاد کردند و به دست دیگران دادند.ذهن من توانایی فراموشی آن ها را ندارد.افراد خاص،خاصیت انقلاب ما هستند .