مهدی کرم الهی ـ خبرنگار شوش نیوز
به همت انجمن شعر اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان شوش ، محفل شب شعر یادمان استاد زنده یاد محمود صفارزاده با حضور جمعی از شاعران شوش در سالن اجتماعات شهید احمد حیاری برگزار شد .
عباس چناری مجری این محفل با قرائت دلنوشته ای به قلم خود ، شب شعر را این چنین آغاز کرد : « قدمش شعر بود و شعر ..... زنده یاد استاد محمود صفارزاده در پاییزی سرد و تلخ همراه با کوچ چلچله ها ، کوله بارش را بست و به سفر رفت . آنقدر ناگهانی کفش های سفرش را پوشید ، آنقدر ناگهانی کوله بارش را برداشت و با عجله رفت ؛ می خواست به ایستگاه آخر زندگی برسد تا با قطار (رفتن) به سفر برود ؛ آن هم سفری ابدی .... حتی فرصت بدرقه اش را هم به کسی نداد .
شاعران وقتی شنیدند او با عجله به سفر رفته است سراسیمه تمام کوچه پس کوچه های غزل و مثنوی هایش را گشتند ، دیدند (غریبی فریاد می زند ـ زخم جیغ می کشید ـ بوی انار تمام شهر را پر کرده است ) . آری انگار او واقعاً از میان ما رفته بود ، وگرنه این همه داغ بر پیشانی شعرهایمان چه می کند ؟
استاد محمود صفارزاده با قطار ابدی سفری رفته بود ، اما هنوز رد گام هایش در خاطر برگ های پاییزی شهر جا مانده است . ما شاعران آمده ایم تا در سوگ این سفر تلخ ، شمع روشن کنیم ، آمده ایم تا بساط خاطره را بچینیم و از او بگوییم ، آمده ایم تا بگوییم ؛ استاد عزیز ، یاد و خاطره ی مهربانی هایتان ، یاد و خاطره ی لبخندهایتان ، یاد و خاطره ی شعرهایتان و ... در قلب و روح ما جاوید و ماندنی است .
چقدر ، امسال کتاب پائیز با همه ی سطرهای زیبائی که داشت ، با همه ی تصاویر و رنگ ها و احساسی که با خودش به همراه داشت ، برای شاعران شهر پایان خوبی را به همراه نداشت . در برگ آخرینِ این کتابِ هفت رنگ نوشته شده بود که یکی از شاعران شهر کم شود . در آخر داستان پاییزِ امسال (1395) شاعری باید می رفت که نقش قلمش ....
در ادامه موسیقی زنده به مدیریت رضا کرد اجرا شد و سپس « لیلا دیناروند ـ هوشنگ دیناروند ـ رحمن ایزدی ـ اکرم نوری و رضاصاحبی » به خوانش سروده های خود پرداختند .
مریم خدایی همسر زنده یاد محمود صفارزاده خاطراتی از زندگی با این استاد از دست رفته را بازگو نمود و دلنوشته ی خود را این چنین بازگو نمود :
منم خاتون غزل هایش
«خاتون نشسته بود در اندوه سبزه زار ، آن جا نمی شکفت مگر زخمی از بهار » او مرا سوگوار و دغدار از مرگ خود در فصل پاییز می دید و من همیشه از این تصویر هولناک می ترسیدم ، او بسیار مهربان و فروتن بود و هرگز خود را بر کسی برتر ندید ، وسعت دلش ، وسعت دریا بود ، آنقدر که یارانش معترفند که غم هایشان را نزد او جا گذاشته و با لبخند او را ترک می کردند .
وی مشاوری بسیار دلسوز و غم خواری امین برای مردم بود . ضعیفان را همراه بود و جوانان را بسیار دوست می داشت ؛ صبور بود و همه را به صبر و ایمان سفارش می کرد و اما در آخر پایان 1395 دفتر زندگی او و من برای همیشه بسته شد .
خاتون نشسته بود در اندوه سبزه زار .... نامش بلند و یادش گرامی باد .
آنگاه « دانیال دیناروند ـ آذررضازاده شاعری از اندیمشک ـ رضاعلامه ـ عباس رضایی و مهدی کرمی » نیز سروده های خود را خوانش نمودند .
مصطفی رحیم خانی که مدتی است سروده های سایر شاعران را شعرخوانی می کند در این محفل شعری خوانش نمود که بنا به گفته ی ایشان اولین سروده ی خودش می باشد که متن آن در پایان این خبر آمده است .
دکتر علیرضا کریمی یکی دیگر از مؤلفان و شاعران شهرستان شوش که مدت زمانی رئیس انجمن نویسندگان جوان بود ، به بازگو نمودن خاطراتی از زنده یاد محمود صفارزاده پرداخت .
پایان بخش این محفل پخش صدای شعرخوانی شاعران شوشی بود که خارج از شهرستان و یا استان خوزستان به سر می برند .
شایان ذکر است در این محفل شب شعر ؛ شریف احمدی رئیس اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی ، عباس رضایی رئیس اداره ی کتابخانه های عمومی ، مهندس سعید مهرپرور نایب رئیس شورای اسلامی شهر شوش ، عباس کرم الهی رئیس انجمن روزنامه نگاران ، خانواده ی زنده یاد محمود صفارزاده و جمعی از هنرمندان تئاتر و عضو کانون بسیج هنرمندان » حضور داشتند .
حرفهای ساده
پول ها تو حساب کی هستن!
که صاحب خونه مستأجر کناری رو انداخته وسط خیابون!
پول ها تو حساب کی هستن؟،که مادر یکی از بچها گوشوارهاشو فروخته برا دامادی پسرش!
پول ها تو حساب کی هستن؟ که دختر ۲۲ساله خودشو داره برا سیرکردن شکمش تو بغل شیطون صفت ها ذوب میکنه؟پول ها تو حساب کی هستن؟که بابای خانواده کلیه هاشو باید بفروشه برا درمون مریضی همسرش؟پولاتوحساب کی هستن که رفیقم جلو بانک داره چای داغ میفروشه
بابا یکی بگه/پول ها تو حساب کی هستن؟پول ها رو دربیارید میشناسم کسی رو امشب از بی پولی گرسنه خابش برد/توروخدا یکی بگه پول ها کجا هستن؟پول ها رو دربیارید .
مصطفی رحیم خانی
