به قلم ـ عباس کرم الهی
وقتی می خواهم از استاد سید جلال حسینی قلم فرسایی کنم از طرفی به خود می گویم ، عباس قلمت چه جرأتی دارد که می خواهد از سید بنگارد ، چون این قلم نمی تواند از خوبی هایی که او نسبت به تئاتر شوش داشته بگوید ، اما از طرفی وقتی که بر اثر سانحه ی رانندگی یک ماه است از زخم بعد از جراحی رنج می برد ، این جرأت را می یابد تا از او بنگارد که فراموش نشود .
استاد سید جلال حسینی در سال1324 در شهرستان مسجدسلیمان متولد شد ، دارای لیسانس زبان و ادبیات فارسی است تئاتر(نمایش) را از سال 1345 از دبیرستان محمدرضا شاه سابق (سبزآباد) مسجدسلیمان با اجرای سه نمایشنامه به نام « ساتراپ» ـ « دردسرناظم » و « بر مدارعشق » با دور نمایه تاریخی ، طنز و تعزیه که نویسنده اول و دوم معلوم نیست آغاز کرد .
در سال 1349 بنا به ضرورت شغلی از مسجدسلیمان به شوش که در آن زمان بخش کوچکی از توابع شهرستان دزفول محسوب می شد و فاقد هرگونه امکانات امور نمایشی بود ، مهاجرت نمود و در گروه صنایع کاغذسازی پارس هفت تپه مشغول به کار شد . پس از 15 ماه تغییر شغل داد و در اداره ی تربیت بدنی شوش به کار گرفته شد که این شغل نیز 6 ماه بیشتر به طول نیانجامید و سرانجام درشرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه استخدام و ماندگار شد .
فعالیت ایشان را در عرضه ی نمایش اجمالاً و خیلی خلاصه به سه دوره می توان تقسیم کرد :
بخش اول : فصل خود جوشی است که زیر ساخت اندیشه ی هنری وی به حساب می آید و این مرحله با نمایش های : ساتراپ ـ دردسرناظم و بر مدارعشق آغاز می شود و سال های 49 ـ 45 را در بر می گردد .
بخش دوم : فعالیت وی از سال 1349 که به شوش مهاجرت می نماید شروع می شود و نمایش های : « عبدالله عفیف ، « پیشه وری(مشروطیت)» و « مکان آدمیت » را روی صحنه می برد که مکان آدمیت با توجه به کیفیت اجرا به جشنواره ی اول خوزستان راه می یابد و در شهر اهواز به اجرا در می آید . این بخش را می توان از مهمترین فرازهای هنری در زندگی او به حساب آورد ؛ زیرا در آن زمان با اداره ی فرهنگ و هنر وقت همکاری هنری پیدا می کند و دیگر این که با اساتیدی چون زنده یاد حمید مهرآرا و زنده یاد مرحوم نعمت الله لاریان آشنا می شود و از محضر ایشان بهره ی ارزشمندی کسب می نماید .
بخش سوم : که ادامه ی دو فصل قبل است که با زنده یاد مرحوم بهمن عیوق آشنا می شود که پس از بهره جستن از محضر ایشان در پرتو مطالعه و پژوهش در امر نمایش پخته تر شده و دید وسیع تری پیدا می کند و به مدد تحلیل نقد اندیشه ی هنر نمایش موفق می شود که جمع کثیری از علاقه مندان به این هنر را بیشتر از پیش جذب نماید ؛ در این برهه فعالیت وی چنان چشم گیر و تأثیرگذار می گردد که در سال 1370 طی حکمی به شماره 975/الف/ن به تاریخ 1371/5/19 از طرف مرکز هنرهای نمایشی ایران( آقای حسن قرائی ) در کنار دوستان هنرمند خود به نام : « زنده یاد استاد بهمن عیوق ـ عباس کرم الهی ـ عبدالحسین رسته خاک ـ یعقوب سلیمی خواه و عبدالمحمد علیزاده » با همین حکم مشترک منصوب می شوند تا شعبه ی انجمن نمایش در شهرستان شوش را دایر نمایند .
استاد سید جلال حسینی از بدو ورود به شهرستان شوش که یک دوره ی چهل و شش ساله ی پر از ماجراهای افت و خیز و تلخ و شیرین هنری است به عنوان هنرمندی دل سوخته و مشتاق ، پیوسته به صورت حرفه ای علاقه مندان و مستعدان هنر نمایش را در زمینه ی آموزش بازیگری ـ کارگردانی و نمایشنامه نویسی یار و مددکار بوده که ثمره ی این دلبستگی و فعالیت طولانی ؛ حضور هنرمندان بسیاری است که امروز در شهر شوش ، استان و کشور در هرصه ی نمایش در ژانرهای مختلف اعم از : درام ، عروسکی ، طنز و .... مستمراً فعالیت چشم گیر داشته و علی الحال نیز دارند.
بخش سوم فعالیت وی پرافتخارترین و پرکارترین دوره های هنری شوش به حساب می آید زیرا با اجرای نمایش های : کوله بار ـ زخمه بر زخم ـ رستم در سماء مولانا ـ گاه خنکای سپیده دمان ـ علی مهزیار اهوازی و .... سبب می شود قابلیت نمایشی شوش علاوه بر تأثیرگذاری در شهر ، مدارس ، مساجد ، پادگان های نظامی و ... در سطح جشنواره های مختلف و بزرگ استان و کشور مطرح گردد و یکی از قطب های تئاتر کشور به حساب آید .
لازم به ذکر است که در زمان اعمال نظر و فعالیت ایشان ، نمایش های بی شماری اعم از مجموعه های طنز ـ عروسکی ـ سوگواره های تعزیه و ... توسط هنرمندان پرکاری به روی صحنه رفتند که عجالتاً به پاره ای از آنها اشاره می شود : خرس ـ کنار ـ دستفروش ـ و ......
پیرتئاتر شوش همچنین دارای نمایش نامه هائی است که خود با قلمش به رشته ی تحریر درآورده است : « مکان آدمیت ـ چیزی مثل کیمیا ـ با من بخوان کرخه ـ بازگشت از قلمرو شیطان ـ بمیر با طعم بادام سوخته و مضحکه ی رستم در خوان هشتم » از جمله نمایشنامه های ایشان است . گفتنی است که ایشان علاوه بر موضوع فوق در رشته های « خوشنویسی ، نقاشی و شعر » دستی دارد .
به گواه منابع موجود ، هنرآموختگان و آثار وی و پاره ای از جشنواره ها ؛ می توان ادعا داشت از سال 1349 تا زمان نگارش شناسنامه ی هنری وی که در آخر سال 1389 صورت گرفته ، مدت چهل سال از عمرخود را خالصانه صرف اعتلای هنر عزیز نمایش نموده و جای بسی خوش وقتی است که این همه پایمردی و پایداری موجب بنیان ، رشد و روند هنر نمایش در شوش گردیده است .
استاد سید جلال حسینی پس از بازنشستگی از شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه خیلی تلاش کرد تا در شوش بماند اما ناچار شد به اهواز هجرت کند ولی هیچوقت نمی توانست شاگردانش را فراموش کند و ماهانه از اهواز به شوش می آمد تا با تئاتری های شوش دیداری تازه کند .
وی حتی وقتی که در اوایل به اهواز رفته بود با توجه به این که « سید صادق فاضلی و مصطفی بوعذار از تئاتری های اهواز شیفته ی حضور ایشان در گروه های تئاتر خود بودند» اما به مدت دوسال به عنوان عضو هسته ی مرکزی گروه تئاتر اندیشه باقیمانده و در نهایتا با کسب اجازه و رضایت سایر اعضای هسته ی مرکزی این گروه به گروه مصطفی بوعذار ملحق شد و در چند تئاتر خارج از اهواز و گاها خارج از استان خوزستان به ایفای نقش پرداخت و در یکی دو فیلم داستانی هم جلوی دوربین رفت .
اینک حدود بیش از یک ماه است که پیر تئاتری که یک روز در سال با حضوردر اردیبهشت تئاتر شوش ؛ پیام روز جهانی تئاتر را قرائت می کرد ، بر اثر سانحه ی رانندگی در استان اصفهان بستری شد و از ناحیه ی پا سه بار زیر تیغ جراحی رفت و متأسفانه تا کنون از زخم بعد از عمل رنج می برد .
وقتی که تلفنی با ایشان حرف می زندم ، سراغ تئاتری های شوش را گرفت و گفت : « عباس جان ، سلام مرا به عبدالحسین رسته خاک ، رضا طاهری ، ناجی عباسی نیا ، محمود بالویی ، فرزاد پارسا نژاد ، رضا ذاکری ، مصطفی رحیمی خانی ، محمد دیناروند و دیگر عزیزان که نامشان در این لحظه بر روی زبانم نیست برسان » وقتی که این جمله را گفت بغضش ترکید و با گریه گفت : « دلم برای تئاتر شوش و بچه ها تنگ شده » همه می دانند که مرد به این راحتی گریه نمی کند مگر واقعا دلش برای چیزی یا شخصی تنگ شده باشد ، به راستی ما تئاتری های شوش به یاد استاد سید جلال حسینی هستم ؟ آیا شده است از روزی که تصادف کرده و از استان خوزستان به دور است حداقل تلفنی به او که همه شماره اش را داریم بزنیم و جویای احوالش شویم ؟ امید است که ما شوشی ها به یادبزرگان باشیم و فقط تا کسی در بین ماست به فکرش نباشیم بلکه وقتی که مدتی نبود پیگیر باشیم و جویای احوال شویم ؛ چه بسا همین دلجویی ها ممکن است برای بهبودی تأثیر مثبت داشته باشد .
لازم به یادآوری است از آنجایی که به لحاظ کمیِ بضاعت اندیشه برایم مقدور نبود حق مطلب را آن گونه که شایسته ی چهل و شش سال نفس کشیدن در هوای نمایش است را ادا نمایم با ابراز پوزش به همین مختصر نگاه نارسا بسنده می کنم .