عباس کرم الهی
وقتی که امام خمینی(ره) می فرماید : « تئاتر منبر است بلکه از منبر بالاتر است» یعنی اثراتی که تئاتر بر ذهن و فکر انسانها می گذارد شاید از منبر ساخته نباشد.
هنر تئاتر همین که به فرموده ی امام خمینی(ره) از منبربالاتر است ؛ هم به مکتب انقلاب اسلامی درآمد با اجرای نمایش های « ابوذر، سربداران و .... خدمت بزرگی نموده و هم در بعد دفاع مقدس ، بومی محلی ، و.... نمایش های فاخر و شاخصی تولید کرده است .» حتی برجستهترین هنرمندان تئاتر ایران هم جزو موج انقلاب بودند. به طوری که سیلی خوردن عزت الله انتظامی از ماموران ساواک روی صحنه اجرا از یادگاریهای تاریخی هنر تئاتر کشور است.
امام خمینی (ره) همواره نسبت به هنر تئاتر نگاه مثبتی داشتند و تاکید بر آن داشتند که اصالت تئاتر بر مبنای فساد شکل نگرفته و هر آنچه که از فساد در تئاتر قبل از انقلاب دیده می شد ربطی به اصل هنر نمایش ندارد.
«هرگز در متن سينما و تئاتر نوشته نشده است كه بايد مركز فساد باشند و هنر آنها هم كه عبارت بود از چيزهای مبتذل، جز اين نبود كه افراد و جوانان ما را در دانشگاهها و خارج و داخل طوری تربيت كنند كه همه را منحرف سازد.»
سخنی با خیرین شهرستان شوش برای حمایت از تئاتر
ساختن « مدرسه ، مسجد ، بیمارستان و یا خرید آمبولانس ، البسه ، زمین .......»و بسیار خداپسندانه و خیرخواهانه است ؛ اما آیا تا کنون به این فکر کرده ایم که حمایت از تولید نمایش فاخر و ارزشی در واقع متحول نمودن فرهنگ در جامعه است ؟ اگر خیرین شهرستان شوش ، مدیران شرکت های تولیدی ، اصناف و بازیاران گوشه ی چشمی به تئاتر شوش داشته باشند ، اگر برای دیدن نمایشی که قرار است اجرای عمومی شود با سرپرست و کارگردان نمایش هماهنگی کنند و برای پرسنل و خانواده های ادارات و مؤسسات خود بلیط های یک نوبت اجرای نمایش را خریداری نمایند ، هم مساعدت خوبی برای تأمین هزینه های نمایش شامل « ساخت دکور ، خرید لباس بازیگران ، هدایای بازیگران و عوامل ، پرداخت درصدی از فروش بلیط به بخش خصوصی تالار نیایش ، چاپ پوستر و بروشور و... خواهد بود و هم از نصب بنرهای تبلیغاتی با هزینه ها بالا صرفه جویی می شود .»
حضرت امام خمینی (ره) در واپسین سالهای عمرش طی پیامی به هنرمندان ایران منشور عقیدتی هنر مکتبی و انقلابی ایران را اینگونه ترسیم میکنند:
بسم الله الرحمن الرحیم
خـون پاک صـدها هنرمنـد فرزانه در جبهه هاى عشق و شهادت و شرف و عزت، سـرمایه زوال ناپذیر آن گـونه هنـرى است که بایـد به تناسب عظمت و زیبایـى انقلاب اسلامـى، همیشه مشام جان زیباپسنـد طالبان جمال حق را معطر کند.
تنها هنـرى مـورد قبـول قـرآن است که صیقل دهنـده اسلام نــــاب محمـدى(ص) ، اسلام ائمه هـدى (ع) ، اسلام فقـرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خـوردگان تاریخ تلخ و شرمآور محرومیتها باشـد. هنـرى زیبـا و پاک است که کـوبنـده سـرمایهدارى مـدرن و کمـونیسـم خـونآشـام و نـابـود کننـده اسلام رفـاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فـرومایگـى، اسلام مـرفهیـن بـى درد و در یک کلمه اسلام آمریکایـى باشـد.
هنر در مـدرسه عشق، نشان دهنده نقاط کـور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، نظامى است. هنر در عرفـان اسلامـى تـرسیـم روشـن عدالت و شـرافت و انصـاف و تجسـم تلخکامـى گرسنگان مغضـوب قدرت و پـول است. هنر در جایگاه واقعى خود، تصویر زالوصفتانى است که از مکیدن خـون فرهنگ اصیل اسلامى، فرهنگ عدالت و صفا لذت مـى برنـد. تنها به هنرى بایـد پرداخت که راه ستیز بـا جهانخـواران شـرق و غرب و در رأس آنان آمـریکا و شوروى را بیاموزد.
هنرمندان ما تنها زمانى مى تـوانند بى دغدغه کـوله بار مسـئولیت و امانتشان را زمیـن بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بـدون اتکا به غیـر، تنها و تنها در چـارچـوب مکتبشـان به حیـات جـاویـدان رسیـده اند و هنرمنـدان ما در جبهه هاى دفاع مقـدسمان ایـن گـونه بـودنـد، تـا به ملکوت اعلا شتـافتنـد و بـراى خــدا و عزت و سعادت مردمشان جنگیدنـد و در راه پیروزى اسلام عزیز، تمام مـدعیان هنر بى درد را رسـوا نمودند. خدایشان در جـوار رحمت خـویـش محشورشان گرداند
تکلیف هنرمندان
اکنون در این دنیای مسموم که نفس کشیدن در آن مرگ تدریجی است، تکلیف ملتهای دربند این ابرقدرتها چیست؟ باید بنشینند و این صحنههای جنایتبار را تماشا کنند و با سکوت مجال دهند که دنیا در آتش بسوزد؟ آیا « روحانیون، نویسندگان، گویندگان، روشنفکران و متفکران» از هر ملت و مذهبی که هستند، تکلیفی انسانی مذهبی، ملی و اخلاقی ندارند و باید نقش تماشاگر را در کشورهای خود ایفا کنند؟ و یا آنکه باید این سران و سرمداران با «گفتار و نوشتار خود، ملتهای مظلوم در بند را بسیج کنند تا ستمگران را از صحنه خارج نمایند و حکومت را به دست مستضعفان بسپارند، چونان که در ایران با همت ملت بزرگوار شد.» آیا در منطقه قدرتی به پایه ی قدرت رژیم مظلوم در بند بود؟ و دیدید که با دست خالی و ایثار جان و توان در مدت کوتاهی از بندها رها و ستمگران و دزدان را یا در بند کشیدند و یا بیرون راندند.محرومان و ستمدیدگان تاریخ باید خود برخیزند و انتظار نکشند که ستمگران آنان را از بند نجات دهند.
غفلتزدایی از مردم
اکنون بر « علمای اسلام و نویسندگان و دانشمندان و هنرمندان و فیلسوفان و محققان و عارفان و روشنفکرانی» که از این مسائل رنج میبرند و به حال اسلام و مسلمین تاسف میخورند، در هر منطقه و دارای هر مذهب و مسلکی که هستند، لازم است برای جلوگیری از این خطر عظیم که اسلام و مسلمین گرفتار آن هستند، دامن همت به کمر زنند و با هر وسیله ممکن در «مساجد و محافل و مجالس عمومی » مسلمانان را هشدار دهند و از آنان غفلتزدایی نمایند و آنان را برای یک نهضت عمومی اسلامی مهیا کنند و باید بدانند که این امریاست ممکن و شدنی ولی محتاج به کوشش و فداکاری است.
رسانههای گروهی، به ویژه « صدا و سیما و مراکز آموزش و پرورش عمومی » میتوانند خدمتهای گرانمایهای را به فرهنگ اسلام و ایران نمایند.بنگاههایی که شب و روز، ملت در سراسر کشور با آنها ارتباط سمعی و بصری دارند، چه مطبوعات در مقالات و نوشتارهای خود و چه صدا و سیما در برنامهها و نمایشنامهها و انعکاس هنرها و انتخاب فیلمها و هنرهای آموزنده باید همت گمارند و بیشتر کار کنند و از گردانندگان و هنرمندان متعهد بخواهند تا در راه تربیت صحیح و تهذیب جامعه وضعیت تمام قشرها را در نظر گرفته و راه و روش زندگی شرافتمندانه و آزادمنشانه را با هنرها و نمایشنامهها به ملت بیاموزند و از هنرهای بدآموز و مبتذل جلوگیری کنند.
وظیفه هنرمندان
من چیزی که از نویسندگان میخواهم این است که همانطور که ما طلبهها مکلف هستیم، شما آقایان نویسندگان هم مکلف هستید الان از قلمتان استفاده کنید و برای خیر این ملت و برای خیر این جامعه قلمفرسایی کنید.
کمبود هنرمندان معتقد به ارزشهای اسلامی
مدتها باید زحمت بکشیم و باور کنیم که خودمان دارای یک فرهنگ بزرگ انسانی با ارزشهای اسلامی هستیم و اگر امروز کمبود نیروی انسانی هست بهخاطر همین است که افکار به آن طرز تفکر عادت کرده بود.لذا ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی ـ اسلامی باشد زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد نیازمند به صرف مدتها وقت است و هرگز در متن سینما و تئاتر نوشته نشده است که باید مرکز فساد باشند و هنر آنها هم که عبارت بود از چیزهای مبتذل، جز این نبود که افراد و جوانان ما در دانشگاهها و خارج و داخل طوری تربیت کنند که همه را منحرف سازد.
هنرمندان منحرف
من شاهد بودم که روحانیت را به اسم ارتجاع و اسمهای ننگین دیگر در نظر ملت ساقط نمودند و سنگرهای بزرگ اسلام را یکی پساز دیگری با دست جوانان بیخبر از عمق توطئهها شکستند، و راه را برای مقاصد شوم استعمارگران باز کردند، و شاعران درباری و نویسندگان مزدور و گویندگان وابسته برضد اسلام و خدمتگزاران به کشور و اسلام، از رجال پاکدامن گرفته تا علمای بزرگ طراز اول، با قلم و زبان و شعر و مقاله، آنان را از ملت و ملت را از آنان جدا کردند و سایه شوم استبداد و استعمار را در طول پنجاه سال، آنچنان بر سرتاسر کشور عزیزمان گستردند که احدی را مجال گفتن حق نماند.