تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی
ساعت 22:30 پنجشنبه8 مهرماه 1396 هم زمان با شب عاشورای حسینی ، تعزیه ی امام حسین(ع) و حضرت علی اصغر(ع) به همت هیئت تعزیعه خوانی خامس آل عبا به مدیریت حاج غلامرضا جوادی نصیر و کارگردانی محمد جوادی نصیر در محله ی سرچشمه برگزار شد .
در این شب مهدی اهوازی « شبیه امام حسین(ع) » ـ احمد زرگوش (عمر ابن سعد) ـ شهاب کعب عمیر(شمر ابن ذوالجوشن مرادی) محمد جواد خصافی (ابهر ابن کعب ) و ........... ایفای نقش داشتند .
در ظهر، امام حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان امام حسین ، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان امام حسین پیش رویش کشته میشدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشان برای ترک میدان جنگ باز بود نیز شروع گردید. اولین هاشمی ای که کشته شد علیاکبر پسر امام حسین بود. سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند.
هنگامى که امام حسین (ع) عزم میدان کرد، فرمود: «ائْتُونی بِثَوْبٍ لا یُرْغَبُ فیهِ، الْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اجَرَّدُ، فَانِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ ـ برایم جامه کهنهاى بیاورید که کسى به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباسهایم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا مىدانم پس از شهادت لباسهایم ربوده خواهد شد.»
لباس تنگ و کوتاهى آوردند ولى امام (ع) آن را نپوشید و فرمود: «هذا لِباسُ أَهْلِ الذِّمَّةِ» این لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است. لباس بلندترى آوردند. امام (ع) آن را پوشید سپس با بانوان حرم خداحافظى کرد.
راوی مى گوید: «کنار قتلگاه ایستاده بودم و جان دادن امام (ع) را نظاره مىکردم. به خدا سوگند! هرگز به خون آغشتهاى را ندیده بودم که خون بدنش رفته باشد ولى این چنین زیبا و درخشنده باشد. آنچنان نور چهرهاش خیره کننده بود که اندیشه شهادت او از یادم رفت.
امام حسین (ع) در آن حال شربتى آب مىخواست. شنیدم مردى سنگدل و بىایمان پاسخ داد: آب نیاشامى تا بر آتش درآئى (نعوذ باللَّه) و از حمیم آن بنوشى. (وَاللَّهِ لا تَذُوقُ الْماءَ حَتَّى تَرِدَ الْحامِیَةَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمیمِها)
امام علیهالسلام در پاسخ فرمود: «إِنَّما أَرِدُ عَلى جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ وَأَسْکُنُ مَعَهُ فِی دارِهِ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ وَأَشْکُو إِلَیْهِ ما ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَفَعَلْتُمْ بِی» بلکه من بر جدم رسول خدا وارد مىشوم و در خانهاش در بهشت جایگاه صدق و در جوار قرب خداى مقتدر ساکن مىشوم و از جنایاتى که نسبت به من روا داشتید به او شکایت مىبرم. سپاه ابن سعد با شنیدن این سخن چنان به خشم آمدند که گویا خداوند در دل آنها هیچ رحمى قرار نداده بود.