11242024یکشنبه
Last updateسه شنبه, 03 نوامبر 4505 7pm
کد خبر: ۹۴۰۹۰۸1344

سفرنامه ی کربلا

به قلم ـ احمد معین

روز اول :

پس از فراهم نمودن ویزای گروهی و تهیه نمودن وسایل سفر به همراه  هشت نفر از دوستان آماده عزیمت به سرزمین عراق شدیم . 

 

 

 

 

زمان حرکت روز جمعه 29/8/94 صبح ساعت شش تعیین شد ، محل تجمع  ما در مسجد امام حسن (ع)  خیابان  آزادی بود . سر ساعت  به سوی مرز چزابه حرکت نمودیم . صبح آن روز هوا مه آلود بود،  این  وضعیت  باعث کندی حرکتمان شد ، ساعت 5/8صبح سرمرز رسیدیم و پس از تشریفات اداری حدود ساعت 10 صبح از خاک ایران خارج شدیم . آنجا با استقبال رانندگان عراقی مواجه شدیم که برای بردن  زوار به  شهرهای عراق هیجان زده شده بودند ، پس از نیم ساعت چانه زدن ، بالاخره با یکی از آنها تا شهر نجف  به ازای هر نفر 15000دینار(45000تومان) به توافق رسیدیم .مسافت نقطه صفر مرزی در شیب میسان (  چزابه ) تا شهر نجف در حدود 500km می باشد .                                                                         

 

وَن ، حرکت خود را در جاده ای ناهموار شروع کرد در کنار جاده هنوز آثاری از دوران جنگ ایران و عرق در شوره زاری که روزگاری  میدان جنگ بود ، مشاهده می شد. ولی الان جز صدای ماشین حامل ما چیزی به گوش نمی رسید . با گرم شدن هوا و از بین رفتن مه ، شوره زار بی آب وعلف  نمایان شد ، در آنجا فقط  چند دستگاه حفاری نفت دیده می شد که کارگران مشغول کار بودند.    

 

شروع سفر ما به خاک عراق آغاز شد  اولین مواکب در نزدیکی مرز برپا شده بودند و از زوار پذیرایی می کردند و با خوش آمد گویی به ما ، خود را خادم ابا عبدالله (ع) می نامیدند . در ادامه راه گروه های بزرگ و کوچک از مردم عراق را می دیدیم که با پای پیاده برای رسیدن به کربلا طی طریق می کردند ، هر چه به مرکز عراق نزدیک تر می شدیم تعداد موکب ها و زوار پیاده رونده افزایش می یافت و خدام امام حسین (ع) با اسرار از آنان دعوت می کردند تا حتی برای یک لیوان آب خنک  در خدمتشان باشند .      

 

 

در دوران حکومت صدام به دلیل خصومتی که با شیعیان جنوب عراق داشتند در جهت توسعه منطقه کار مهمی صورت نگرفته بود . جاده ها نا هموار و پر از دست انداز بود که باعث رنجش مسافران می شد . وقتی که امکانات و وضعیت خودمان را با آنها  مقایسه می کردیم احساس غرور می کردیم . حتی وقتی با عراقی ها در این باره صحبت می کردیم ،خود ، به این موضوع اذعان می کردند .

 

ناهار را در یکی از مواکب بین  راه خوردیم ، نماز خواندیم و پس از استراحت کوتاهی به راه خود ادامه دادیم . در ادامه راه باز گروه هایی از زوار را می دیدیم که پای پیاده به سوی میعادگاه در حرکت بودند و عده ای گاو یا گوسفندی را برای قربانی کردن به همراه خود داشتند تا در پیشگاه حضرت دوست در کربلای معلی قربانی کنند .                                                                       

 

در طول مسیر مشاهده  پست های متعدد نگهبانی که برای حفظ امنیت زوار دایر شده بود ، نظر  ما را به خود جلب می کرد . در اطراف شهر ها و جا های شلوغ تعداد نیروهای امنیتی بیشتر از جاهای دیگر بود . آنان با هدایت زوار سواره و پیاده و کنترل  اوضاع با دستگاههای پیشرفته در تلاش بودند تا صدمه ای به کسی وارد نشود . با توجه به فعالیت گروهای تروریستی نظیر داعش که برای کشتن افراد بی گناه بخصوص شیعیان از هیچ کاری دریغ نمی کنند ، این کار ها ضرورت داشت .

 

مسیر حرکت ما از شهرهای العماره ، زینبیه ، فجر و دیوانیه می گذشت تا به شهر نجف می رسید . ساعت شش عصر به شهر نجف رسیدیم . با تنی خسته و کوفته ، شب را در منزل یکی از اهالی نجف  بیتوته کردیم . خانواده ای مستضعف و شیعه از اهالی نجف بودند که در چند ماه گذشته دو نفر از اعضای خانواده شان در جنگ با داعش شهید شده بودند و علیرغم و ضعیت نامناسب مالی ، خدمت کردن به زورار حضرت امام حسین (ع) را برای خود افتخاری عظیم می دانستند .         

 

آن شب خیلی خسته بودیم  ، زود خوابیدیم تا صبح زود از خواب بیدار شویم و برای عرض ادب به حضرت امیر المومنین علی (ع) به بارگاه ملکوتی اش برویم .

 

روز دوم :

 

صبح پس از خواندن نماز و صبحانه ای مختصر با بدرقه صاحبخانه ، از منزل خارج شدیم . در راه از آرمستان  وادی السلام  گذشتیم و برای همه اموات فاتحه ای خواندیم . در آنجا آرامگاه حضرت هود و صالح (ع) را زیارت کردیم . پس از عبور از پنج پست بازرسی به ضریح مبارک حضرت امیرالمومنین (ع) رسیدیم . برای زیارت و عرض ادب ودرخواست حاجت یک ساعت آنجا بودیم و بعد از آن به طرف شهر کوفه حرکت کریم . در آنجا آرامگاه یار با وفای حضرت امیر و صحابی رسوالله (ص) ، میثم تمار را زیارت نمودیم و بعد از آن به مسجد کوفه رفتیم در آنجا در مقامات متعدد هرکدام دو رکعت نماز خواندیم و آرامگاه هانی بن عروه (رض) ، حضزت مسلم ابن عقیل (ع) و مختار ثقفی را زیارت نمودیم .در کوفه با خیل عظیمی از زوار ایرانی ، عراقی ، هندی و... مواجه شدیم که هنگام نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد کوفه جلوه ای از اتحاد بین مسلمین را به نمایش گذاشتند . زیارت مسجد سهله و مقام حضرت امام صادق از دیگر برنامه هایمان در کوفه بود . در ادامه ، مسیر خود را به سوی جاده نجف کربلا ادامه دادیم . با  عبور از جاده ای که روستاهای بزرگ و کوچک را به هم وصل می کرد ، ساکنان محلی با برپایی مواکب متعدد و توزیع نذورات خستگی را از تن زوار می زدودند . آنها هر کدام به نحوی ارادت خود را نسبت به خاندان اهل بیت ابراز می نمودند تا از قافله عشق عقب نمانند .                                                                      غروب آن روز ،خدمتگذاران یکی از موکب ها ، ما را به منزلشان دعوت نمودند و گفتند ، خدمت کردن به زوار حضرت امام حسین برای ما افتخار است و باعث برکت به زندگی مان است . در آنجا ، با غذایی ساده از ما پذیرایی کردند و تا پاسی از شب همراه بزرگ عشیره شان با ما گپ زدند و از وضعیت خودشان و از عزاداری سیدالشهداء در دوران حکومت بعثی ها وپس ازآنها صحبت کردند . در ادامه  مداح گروه با نوحه سرایی موجبات شعف حضار را فراهم آورد و آنها از این همه عشق و علاقه ایرانیان تعریف و تمجید کردند .   

                                                                

صبح روز بعد پس از صبحانه و گرفتن عکس یادگاری با میزبانمان خداحافظی کردیم و به راه خود تا رسیدن کربلا ادامه دادیم . 

 

روز سوم :

 

پس از طی حدود دو کیلو متر راه ، به مسیر پیاده روی اصلی  در کنار جاده نجف – کربلا  در عمود 320 به کاروان عاشقان پیاده امام حسین (ع) رسیدیم . مسیر مملو از انسانهایی بود که هرکدام کوله باری به دوش به سوی مبدأی مشخص در حرکت بودند . همه آنها یک هدف داشتند ، رسیدن به کربلا و عرض ادب به حضرت ابا عبدالله (ع) ؛ در این راه هیچ چیز مانع حرکت آنها نمی شد . درد پا ، کوفتگی ، تاول زدن ، سرما ، گرما و... همه اینها بهانه بود و هرکدام به راه خود ادامه می دادند . . در طول مسیر، مردم در گروههای بزرگ و کوچک ، همچون نهرهای کوچک با رسیدن به هم به رودخانه ای عظیم تبدیل می شدند که هیچ چیز جلودار آنها نبود وبا قدرت هر مانعی را  از سر راه برمی داشتند . از دور دست که می نگریستی گوی رستاخیز اتفاق افتاده و اسرافیل در صور دمیده و انسانها برانگیخته شده اند و با کوله بار اعمالشان به سوی میعادگاه در حرکتند .

 

طی مسیر در طریق الحسین ادامه داشت و هرکس در تلاش بود تا خود را جلو بیندازد و بتواند اندکی بیشتر در کربلا باشد  . طبق برنامه ریزی ، قرار بود در عمود 950توقف کنیم و فردا به مسیر خود تا کربلا                                       ادامه دهیم .                                                                                         

 

در ادامه راه صحنه های بدیع فراوانی اتفاق می افتاد . بعضی از مواکب احشام فراوانی نظیر گاو ، گاو میش ، شتر و گوسفد را به مسیر راه پیمایی آورده بودند تا برای نذر و پذیرایی از زوار ذبح کنند وبا طبخ غذایی لذیذ و مقوی خستگی را از تن آنها بیرون کنند .وقتی با آنها صحبت می کردی ، با توجه به اوضاع اقتصادی کشور عراق که بیش از چند دهه است در جنگ هستند ، هزینه این مواکب  را از کجا تهیه می کنند ،با تواضع می گفتند : امام حسین (ع) خودش پول آن را می رساند و انشا الله سال آینده از این بیشتر خرج می کنیم .   

                                                                 دیگ های بزرگ و کوچک در حال پخت غذا برای زوار بود ، کتری های بزرگ پر از چای و استکانهای آماده روی میزها چیده شده و آماده پذیرایی بودند و کافی بود اشاره کنی تا ریش سفیدان برایت چای بریزند .  به رسم  قوم عرب، افرادی  قهوه  به زوار می دادند ، در موکبی  دیگر، افرادی بودند که زوار خسته را ماساژ می دادند تا خستگی را حس نکنند  .                               

 

هرچه بود همه اش در طبق اخلاص به آستان حضرت امام حسین (ع) تقدیم می شد. در عمود 950 همدیگر  را ملاقات کردیم و شب را در حسینیه ای  بیتوته نمودیم تا صبح به مسیر خو ادامه دهیم .

 

روز چهارم :

 

شب را در حسینه ای شلوغ و افرادی از شهر های مختلف ایران و عراق با خلقیا ت مختلف گذارنیم . صبح ساعت شش پس از نماز صبح به مسیر خود ادامه دادیم . باز هم آن صحنه های بدیع و خالص تکرار می شد که توجه به آنها باعث افزایش روحیه و توان حرکت به سوی کربلای معلا می شد . عمود 1314 ورودی کربلا بود . وقتی در آنجا به هم رسیدیم حدود ساعت 11صبح بود که گروه به هم ملحق شدیم و به علت کثرت جمعیت سعی می نمودیم که از همدیگر جدا نشویم . پیاده روی در شهر کربلا ادامه داشت و تا رسیدن تا بین الحرمین بایستی حدود ده کیلومتر پیاده روی می کردیم . در شهر تعداد مواکب و پیوستگی آنها افزایش یافته بود . تعداد نیروهای امنیتی و پست های بازرسی برای جلوگیری از بروز هر اتفاق ناگوار در مراسم ، افزایش یافته بود و تا رسیدن به حرم امام حسین (ع) یا حضرت عباس (ع) بایستی از شش پست بازرسی بدنی عبور می کردی تا می توانستی ضریح مبارک را زیارت کنی .   

 

ظهر روزسوم آذر ماه بود که به یکی از موکب های اطراف بین الحرمین رفتیم ، نماز خواندیم و استراحت کردیم . پس از آن وسایل مان را به حسینیه ای در اطراف حرم بردیم و پس از آب تنی و  زدودن غبار از تن و غسل زیارت  خود را برای زیارت حرم مطهر آماده نمودیم .                

 

 بین الحرمین همانند نگینی بر تارک کربلا می درخشد ، عاشقان برای رسیدن بارگاه ملکوتی امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) خیابانهای منتهی به حرم را مسدود کرده بودند ، ازدحام جمعیت از خیابان عباس (ع) به قدری بود که ما به زحمت به حرم رسیدیم و پس نماز جماعت مغرب و عشاء ، مفتخر به رویت و زیارت حرم و ضریح نورانی حضرت ابوالفضل (ع) شدیم . در آنجا پس  اززیارت و نماز ، هرکس حوائج خود را تقدیم آقا نمود و حدود یک ساعتی در حرم ایشان بودیم ، سپس برای دست بوسی حضرت ابا عبدالله (ع) به سوی حرم مطهرش در آن طرف بین الحرمین راهی  شدیم و پس از عبور از پست های بازرسی چشممان به ضریح مبارکش منور شد و ضمن زیارت  در رثای اهل بیت و مظلومیت ایشان و اهل بیتش نوحه سرایی کردیم و اشک ریختیم . تا پاسی از شب در بین الحرمین بودیم و از حال و هوای روحانی که بر ما غلبه کرده بود لذت می بردیم . آن روز برای هر کدام از ما لحظاتی فراموش نشدنی بود و فکر می کنم لحظه ای که زنده ایم هرگز آن  حس وحال را فراموش نخواهیم کرد. 

 

روز پنجم :

 

آن روز قبل از اذان صبح به حرم حضرت عباس (ع) رفته و پس از نماز صبح و زیارت دوباره به حرم امام حسین (ع) رفتیم و زیارت نمودیم . پس از آن به همراه یکی از دوستان به بغداد رفتیم و بارگاه ملکوتی امام موسی کاظم (ع) و امام جواد (ع) را زیارت کردیم . حرم ایشان نیز مملو از عاشقان اهل بیت از ایران و عراق بود و ما مسروراز این که برای زیارت به کاظمین آمده بودیم  .           

 

بعد از ظهر شهر را به قصد کربلا ترک کردیم در بین راه شیعیان عراقی را می دیدیم که در کنار جاده در حال پیاده روی به سوی کربلا هستند و مواکب بین را در حال خدمات رسانی به آنها. در بین مسیر، پلیس  جاده را مسدود کرده و از تردد وسایط نقلیه ممانعت به عمل می آورد که ما مجبور شدیم در حدود بیست کیلو متری کربلا پیاده شویم و بقیه راه را با ماشین های عبوری و پیاده روی طی کنیم تا به مکان استراحتمان برسیم . بالاخره ساعت هفت شب به حسینیه و بقیه دوستان ملحق شدیم 

 

روزششم:

 

امروز روز آخری بود که در کربلا بودیم . ابتدا برای زیارت یادمان کفین حضرت عباس(ع) رفتیم و بعد  نهر علقمه را دیدیم که هر کدام برای ما با ارزش بود  . آن روز با گشتن در بازرار و خرید سوغاتی و اقامه نماز مغرب و عشا در حرم حضرت عباس (ع) و امام حسین (ع) گذشت . 

 

روز هفتم :

 

در روز پایانی وقتی به خیابان اصلی آمدیم ، مشاهده کردیم  خیل جمعیتی که در راه رسیدن به کربلا بود ، صبح امروز به این شهر رسیدند . شلوغی شهر طوری بود که پلیس از تردد ماشینها ممانعت کرد و با تعطیل کردن پایانه های مسافری ، مسافران مجبور بودند پیاده به بیرون شهر بروند و وسیله ای برای مسافرت تهیه کنند . ما نیز مجبور شدیم بیش از پنج کیلومتر پیاده روی کنیم تا موفق شدیم  وسیله ای تهیه کنیم تا ما را مستقیم به العماره برساند . سفر ما از کربلا تا مرز چزابه در حدود ده ساعت طول کشید و حدود ساعت پنج بعد از ظهر  روز پنج شنبه 5/9/94 وارد خاک وطن شدیم و پس از نماز و شام مختصری که از مواکب ایرانی تهیه کردیم با یک دستگاه مینی بوس ساعت هشت شب خانه بودیم .                                                       

 

گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

 

سرزنش ها  گر کند خار مغیلان غم مخور

 

Bingo sites http://gbetting.co.uk/bingo with sign up bonuses

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست