به قلم ـ داریوش پارسا
فوتبالی که ما عاشقش شدیم، خیلی با چیزی که الان مشاهده میکنیم تفاوت داشت. در آن زمان نهایت امکانات لازم برای برگزاری یک مسابقه فوتبال، تنها یک توپ پلاستیکی دولایه بود و چهار عدد آجر و یک کوچه نسبتا عریض!
نه گزارشگری بود و نه داوری... نه حقوقی بود، نه بازارگرمی؛ خودمان هم گزارشگر بودیم، هم داور! وقتی که بچه محلهایمان میگفتند بیا با ما بازی کن با کله میرفتیم و با تمام وجود برای تیم محلهمان بازی میکردیم.
امان از زمانیکه قرار بود با محله ی بالایی مسابقه بدهیم؛ تمرینات آمادهسازی انجام میدادیم که« بارسلونا و رئال مادرید » یا « استقلال و پرسپولیس » از انجام آن قاصرند! ۲ روز مانده به مسابقه کلکلها شروع میشد. هر کجا آنها را میدیدیم برایشان کری میخواندیم. از مدرسه گرفته تا صف شیربرنج و نان ! شب مسابقه که تا دو ساعت خواب نداشتیم. تمام فکرمان به حرکات تکنیکی و تاکتیکی بود که میخواستیم فردا در بازی به اجرا دربیاوریم و به قول بچهها کَل تیم مقابل را بخوابانیم!
مسابقه که شروع میشد بهقدری با جدیتی بازی میکردیم که هر لحظه امکان شکستن دست و پای یکی از اعضای دو تیم وجود داشت. از کوچکترین خطاها هم گذشت نمیکردیم بهخصوص زمانیکه مالکِ توپ بودیم! چون در اینصورت تهدید به ترک مسابقه میکردیم و آنموقع بود که کل دو محله به دست و پایمان میافتادند که کوتاه بیا و این حرفها...! به این میگفتیم فوتبالِ مالکانه! البته بعضیها هم بودند که صاحبِ توپ و میدان بودند، چون هم توپ برای آنها بود و هم بازی دم در اونا برگزار میشد...! اگر مسابقه را پیروز میشدیم که تا یک هفته در « رفت و آمدمان، سلام و احوالپرسی با اهالی محله، طرز نگاه کردن و... تفاوت چشمگیری» ایجاد میشد. همینطور در صورتیکه خدای ناکرده بازنده میشدیم، نهایت سعی خود را میکردیم که جلوی چشم اهل محله آفتابی نشویم تا این لکه ننگ از خاطر همه پاک شود و زندگی به حالت عادی بازگردد.
زمان گذشت و پا به میدان های بزرگ تر گذاشتیم ، در زمین های خالی تیم های سه چهار نفره را به یازده نفره گسترش دادیم و مکان بازی را از کوچه پس کوچه ها به میادین خاکی کشاندیدم ، یادش بخیر وقتی که « عباس کرم الهی ، زنده یاد حاج عبدالرضا لالوند ، علی محمد خردمند و حاج برهان زبیدی » وقتی شورای ورزش محلات را تشکیل داده بودند ، زمین های خاکی روز به روز زیادتر و تعداد ورزشکاران فوتبال هم بالاتر می رفت ، درهمین زمین های میراث فرهنگی که اینک یا بلااستفاده مانده و یا به محل تزریق معتادین تبدیل شده است ، در مجموع سه میدان خاکی « امام خمینی(ره) ـ استقلال و شهید دانش » وجود داشت ، اما با وجود این چند نفر خصوصا ، عباس کرم الهی و حاج عبدالرضا لالوند تعداد آنها به 17 میدان رسید ، « بهمن 1 و 2 ـ خلیج ، شباب ، صاحب ، کیان ، امید و ..... » آن موقع هم هنوز تعصب و غیرت سرجایش محفوظ مانده بود ، روزهای پنجشنبه و جمعه وقتی از دور به این میادین نگاه می کردی مملو از ورزشکار بود ، 98 تیم محلی شناسایی شده بودند که این تیم های ، دستجات و باشگاه ها را تغذیه می کردند ، هر وقت محلات قوت و جانی داشت ، باشگاه های شهرستان شوش با حرارت برگزار می شد، به طوری که وقتی تیم های « بهمن و راستین و یا بهمن در مقابل کشاورز » صف آرایی می کردند انگار که استقلال و پرسپولیس تهران بازی دارند ، دورتا دور میدان پر می شد از جمعیت و علاقه مندان به فوتبال .
این فعالیت ها آن قدر جدی بود ، وقتی که مربیان تیم های منتخب خوزستان مسابقات باشگاهی شهرستان شوش را می دیدند ، 7 نفر از ارنج اصلی تیم های منتخب استان خوزستان را در رده های سنی « نوجوانان ، جوانان و امید» از بازیکنان شوشی بهره می بردند که این حاصل زحمات شورای ورزش محلات شوش بود که تیم های باشگاهی را تغذیه می کردند و از طرفی دیگر شوش تیم های « استقلال ـ کاغذپارس ـ نیشکر هفت تپه ـ شمشیر ـ پگاه ـ نیرو ـ جنوب و توحید » را به صورت هم زمان در لیگ های برتر و یا دسته اول باشگاه های استان خوزستان به صورت مستمر فعال داشت ، کدام شهرستان را سراغ دارید که 8 تیم در لیگ های خوزستان که بعدها چهار تیم از این تیم ها به مراحل منطقه ای و زیر گروه های کشوری صعود کرده باشد ؟
اما افسوس که این دو مرحله از زمان گذشت؛ با گذر زمان خیلی چیزها تغییر کرد. الان طرف شغلش فوتبال است اما هیچ عرقی به تیمیکه در آن بازی میکند ندارد و کافی است پیشنهاد قابل ملاحظهای از تیم رقیب دریافت کند، مثل کودکی ما با کله قبول میکند!