به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
انسان در زندگی خود، دارای دو جنبه ی فردی و اجتماعی است.از این نظر که مسئول رفتارهای خویش است،فرد و از اینکه با سایر همنوعان در تعامل است،اجتماعی نامیده می شود.
هر دو جنبه دارای نکات خاصی هستند و از این نظر که فرد در جمع زندگی می کند فردی و با جمع زیست می نماید، جمعی خطاب می گردد.اینکه آدمی در نظریه های جامعه شناسی، فردیتش برتر است یا جمعی بودنش؟ موضوعی است که تخصصی بوده و هر یک از نظریه پردازان، جنبه ای از زندگی آدمی را خطاب قرار می دهند.
در موضوع فردی، نظر ما بر مسئولیت هاست و برای ارزیابی، انسانیت او را در نظر می گیریم.هر رفتاری هم تابع فردیت اوست و هم انسانیتی که جوهره ی هر انسانی است.آیا فردیت به معنای خودبینی است یا معنای دیگری دارد؟
باید گفت که،نگاه فردی به انسان دارای جنبه های مختلفی است.گاه بر مسئولیت ها انگشت نهند که اصل است و زمانی بر تفاوت ها نشانه روند که آن نیز بنیان است.ما قصد پرداختن به گستردگی فردیت را نداریم.فردیت در حالت تعادلی برای ما قابل قبول است.این را نیز می پذیریم که همه مانند هم نیستند.تفاوت ها برای ما قابل پذیرش است اما آیا این به معنای اختلاف پذیرفتن است؟
اساس سئوال همین است که نباید میان انسان ها از جنبه ی فردی چنان فاصله باشد که گویی یکی آدم و دیگری غیر آن است.مفهوم این عبارت گویاست.فرد فرد است و با دیگران متفاوت اما برتری جویی و حالتی غیر انسانی، هر گز مفید نبوده و نخواهد بود.شاید فردیت تبدیل به درد هم بشود و آن زمانی است که وی خود را بیشتر از دیگران بخواهد که ما آن را خودخواهی گوییم.
خودخواهی حالتی درونی است که در فردیت ایجاد می شود.نگاه ما در این باب، تنها فرد است و با جمع، نگاهی نیست.به زبان ساده، گاه فردی یافت می شود که خود پرست و خودرای در تصمیمات است.او خود بینی را بیشتر وضوح می دهد.خودشیفته خویش است.همه چیز را حول محور خود می داند.موجودیت او را خویشتن درک می کند.گرچه ممکن است بعضی آن را تکبر نامند ولی هرگز این چنین نیست.
در تکبر، خود را برتر یافتن می یابد و از حد مجاز نیز می گذرد در حالی که در خودبینی تنها نگاه به خویشتن است.درون خود را می نگرد و توانایی های خود را موثرتر می شمارد.البته با شایستگی هم متفاوت است زیرا آن را باید دیگران ببینند و بگویند در حالی که در خودبینی، فقط فرد است که حرکت می کند.همان فردی که همه ی خوبی ها را در خود می بیند.ما خودبینی را درد می نامیم زیرا باعث جدایی او از جمع می شود.
دنیای امروز، دنیای تعاملات است.فرد تنها جنبه ی فردی ندارد که با جمع نیز هست.خودخواهی علاوه بر برتری جویی باعث ترس،تهدید،آزار یا حتی پایمال شدن حقوق دیگران می شود.
وی، کمال را در دیگران نمی یابد در حالی که امکان ندارد در جوامع، افراد دیگری باشند که کمالات و خوبی هایی نداشته باشند.بی توجهی به دیگران و خوبی های آن ها بدون شک منجر به عدم قدردانی نیز می شود و همین کافی است که بدانیم،"قدر شناسی" نوعی رشد انسانی است.
خودخواه از این نظر محروم است.گرچه بعضی آن را مضر به دیگران نمی دانند اما ما دقیقا خلاف این نظر را داریم.دگر خواهی یک پله از رشد انسانی است.چگونه می توان انسانی را سالم یافت که دیگران را نبیند و همه ی خوبی ها را متعلق به خود بداند؟
خودخواهی دردی درونی است.آزار دهنده ای فردی است.قابلیت قبول نزد دیگران نیست.خود دیدن برابر با دیگران ندیدن است.حقوق دیگران را نادیده گرفتن است.جامعه نمی تواند با خودخواه کنار بیاید.خود خواه،خود رای است در حالی که پیشرفت جامعه در جمع نگری است.
عدالت خواهی نیز با خود خواهی در تضاد است.بی درمان است زیرا ظاهر فرد نشان دهنده ی بیماری نیست.سرفه نمی کند تا سرماخوردگی را حدس بزنند.میان جمع است اما تمام موفقیت ها را در درون خود می بیند.بهترین غذاها را برای خود، امکانات را برای خویشتن و در نهایت آنچه خوب است برای خوبان که خویشتن است می خواهد.نه نصیحت برای او درمانگر است و نه منطق نگری را اجازه ی ورود می دهد.او تنها دلایل درونی خود را می پذیرد.در جمع قابل درمان نیست.دردی نا علاج دارد که در نهایت ریشه ی او بر می کند.