به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
ضرورت موضوع:نقد و نقد پذیری به عنوان موضوعی گذرا یا قابل تامل برای جوامع بشری مطرح است.خواستارانی دارد و مخالفینی را در درون خود ایجاد می کند.موافقین از آن دفاع و مخالفین مرگش را آرزو می کنند.
بدیهی است که تقسیم جهان امروز به دو شکل موافق و مخالف دارای مقبولیت است در حالی که واقعیت امر موارد دیگری را نیز مطرح می نماید.این بدان معناست که جبهه بندی نقد و نقد پذیری می تواند در ابعاد دیگری نیز گسترش یابد.کسانی که نمی دانند موضوع چیست یا قادر نیستند تا خود را در یکی از دو قطب قرار دهند.
در چنین شکلی می توان سومی را نیز مطرح کرد.کسانی که مرددند و نمی دانند و اساس تصمیم آن ها باید آگاهی هایی باشد که فعلا فاقد آنند.در شکل چهارم نیز افرادی هستند که بی تفاوتند.نه می دانند موافق چیست و نه تلاشی برای رسیدن به موضوع می نمایند.برای آن ها مسائل اصلی در ابعاد دیگری مانند شکم و سیر شدن است.تولید برای نمردن و خوردن برای زنده ماندن است.چنین افرادی هرگز به دنبال زندگی کردن نیستند بلکه زنده ماندن را اساس می شمارند.
ضرورت وجود یا عدم آن تنها برای جوامعی است که توجه ای خاص به موضوع دارند و آن را اساسی برای حرکت یا عدم آن می دانند.مطالعه در ابعاد مختلف موضوع، معنا یابی برای یافتن بیشتر مجهولات و روشن شدن ابعاد متفاوت آن ،مقصد و جهت کوشش های آن ها را تشکیل می دهد.کسانی که می دانند وجودش لازم و کسانی که عدمش را راهی برای رسیدن به هدف می دانند.هر دو تفکر، دارای ابعاد درونی و برونی بوده و از فردگرایی تا جمع گرایی در نوسان است.کمتر کسی یافت می شود که در یکی از دو جبهه باشد ولی نتواند هدف خود را تشخیص دهد.در این میان، ضرورت نیز دارای معنایی شگرف می شود و با موضوعات مشابه ی خود خلط می گردد.شاید معنا یابی ضرورت در این میان یاوری مهم باشد.ابتدایی که می تواند ضرورت نقد و نقد پذیری را روشن تر نماید مفهوم یابی واژه ی "ضرورت" است.
ضرورت در نگرش به موضوع، شکلی منفی در عدم و وجود است.معنای آن این است که اگر موضوعی مانند نقد و نقد پذیری نفی شود چه می شود؟ دقیقا نفی گرایی در موضوع برای مطرح کننده، بهانه ای برای پرداختن به موضوع می شود.به طور مثال این سئوال را مطرح می کند"اگر نقد و نقد پذیری در جامعه نباشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟"پس موضوع با پرداختن به نبودن هاست که دارای جهت و مقصد می گردد.این موضوع برای خود دارای شخصیتی مستقل و قابل بحث و تحلیل تخصصی است.به زبان ساده موضوع را این چنین مطرح می کنیم،اگر نقد و نقد پذیری خواهانی در جامعه نداشته باشد یا وجودش را نیازمندی شکل ندهد، آن جامعه چگونه خواهد بود؟ و آیا زیانی بر آن وارد می گردد؟ این ها پرسش هاس اساسی در نبود نقد و نقد پذیری است که در اختصار "ضرورت نقد و نقد پذیری" نامیده می شود.
نقد و نقد پذیری علاوه بر بعد تئوری که کاری مقدماتی برای ورود در نظر گرفته می شود، دارای بعدی عملی است که اثر پذیری آن بر بافت جامعه و شیوه ی توسعه، مورد توجه قرار می گیرد.وقتی وجودی لازم آید بدون شک نبود نیز بر همان اساس ارزیابی می گردد.به زبان ساده اگر وجود آب برای رفع تشنگی مهم است بنابراین خود به خود عدم وجود آب هم اثبات شده ی زیان باری است.حال کسی بر نبود آب و تاثیر گذاری آن بر زندگی فرد تاکید یا وجودش را برای زنده ماندن مطرح نماید، تفاوتی ایجاد نمی کند.تنها تفاوت در کلمات است و در اصل و اساس، تغییر ایجاد نمی شود.در نقد و نقد پذیری، نبودن، نوعی پرداختن به ضرورت هاست.اگر نباشد، جامعه دچار کدامین خسران می شود؟ بدیهی است که نقد تنها کوششی برای یافتن منفی های یک موضوع نیست بلکه، هم نقاط قوت را در برمی گیرد و هم ضعف ها را بیان می دارد.ضرورت در چنین شکلی نوعی فعالیت برای یافتن موانع و ایجاد سطوح حرکتی است.ضرورت نقد در این مورد بیانگر نیازمندی به وجود و تلاش های خاص برای رواج است.
ابعاد مختلف ضرورت نقد و نقد پذیری بسیار گسترده است.از برون فرد تا درون او در نوسان است.در جمع گرایی خودی نشان می دهد و در فردگرایی نیز نمادهایی را منعکس می کند.در هدف مندی یا عدم آن، نقش ایفا می کند و از برنامه ها تا اجرای آن ها تاثیر پذیری خاص دارد.ما در این میان قادریم تا ضرورت نقد و نقد پذیری را تنها در مورد انسان، وسیع تر مطرح تا به تبع آن، ابعاد دیگر مرتبط با نوع بشر را آشکار تر نماییم.
نقد،حرکتی فاعلی است که از سوی فرد یا جمع انجام می گیرد و نقد پذیری حرکتی مفعولی و پذیرنده است که آن نیز می تواند با فرد یا جمع گرایی، واقعیت یابد.اساس کار در انسانی بودن است که با حیوان و سایر موجودات در تمایزی خاص قرار می گیرد.
آدمی از این نظر که دارای جوهره ی خاصی است در موضوع نقد و نقد پذیری نیز نمادی معین دارد.اگر انسان موجودی متفکر و دارای شعور و عقل است،چرا نقد و نقد پذیری نمی تواند در ارتباط با او مطرح باشد؟ بدیهی است که رفتار نقد به اشکال مختلف، تابع نوع تفکر و اندیشمندی فردی و جمعی است.
ایجاد جامعه ای فعال و اندیشمند با وجود نقد و نقد پذیری قابل دسترسی است بنابراین ضرورت ایجاب می کند که این موضوع در جامعه به نیستی هدایت نشود.انسان بودن برای تغییر سازی با نقد و نقد پذیری میسر می شود و نبود آن باعث توقف در حرکت و حفظ وضعیت موجود و راضی به رضای هر آن چه هست، می گردد.
انسان های جامعه در نبود این حرکت، موجوداتی سر به زیر و تابع جو زمانه می شوند و گذر زمان مانند فصول برای آن ها و جبر، واقعیتی برای توجیه در میان آن ها می گردد.هر چه را گفتند قبول و هر چه را خواهند گفت نیز از امروز تایید می کنند.
بدین شکل، جامعه در سکون است و مانعی یافت نمی شود تا بتوانند رفع نمایند.اصلا موانع لازمند و کسی یارای پرداختن به آن ها نیست.جادو، درمان گر و باورهای قبل، یاوری در رضایت درونی است.ضرورت در نقد و نقد پذیری احساس نمی شود و حرکتی که بتواند آن را اساس بدانند، وجود ندارد.
زیان جامعه قابل تامل است و البته که روشنفکران و متفکران معدود سایر کشورها یا خارجیان از گود آن را لمس می کنند اما کاری از آن ها بر نمی آید.چرخ می چرخد و مسیرهای کاذب را طی می کند اما همچنان بر جای خود استوار است.زیان ها ادامه می یابند بدون این که احساس شوند.تفکری نیست که کارآمدی داشته باشد و نیازی نیست که در برآوردن آن، کوششی صورت گیرد.نقد معنایی برای زندگی ندارد و نقد پذیری آغوشی برای شنیدن ها تلقی نمی گردد.
ضرورت موضوع نقد و نقد پذیری از زاویه ی تاثیرات، نبود آن نشان دهنده ی جامعه ای غیر فعال و وجود افرادی غیر متفکر و تا اندازه ای تابع جو و وضعیت، که قادر نیستند تا توانایی های خود را در تغییرات و تحولات بیابند و در نگاه کلی مانند حرکت در مسیر رودخانه ای هستند که هر چه را باید بپذیرند و تابع آن باشند.
آن ها،ضرورتی که برای پیشرفتگرایی لازم است نمی یابند و نقد و نقد پذیری را در وجود پنهان و مدفون برمی شمارند البته نه از این نظر که می دانند بل که از این باب که وجودش را احساس نمی کنند.شاید برای بعضی بی احساسی باشد اما این طور نیست.
برای این جامعه، نقد و نقد پذیری؛ ضرورتی برای وجود ندارد زیرا نیازی به آن نیست.نقد و نقد پذیری برای فرد و جامعه شکلی از واقعیت هایی است که نمی دانند در کجاست و نمی دانند که باید باشد؟ضرورت نقد و نقد پذیری در نبودش مملو از زیان هایی است که ایجاد می شوند بدون این که احساس شوند.