به قلم ـ عباس کرم الهی مدیر قرارگاه پدافند رسانه ای سپاه ناحیه ی شوش دانیال (ع)
از دوران پس از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که البته با مقاومت ها ـ جانفشانی ها و سلحشوری ها جمعی از برادران پاسدار شوشی و عشایر منطقه اولین « مقاومت و پایداری شوش که مانع سقوط شوش شد تا به دست بعثیون نیافند ؛ حماسه 8 مهر 1359 اغاز گردید »
و در همان روزهای اولیه ی این حماسه ی تاریخی که تاریخ شفایی آن هم نوشته شده و به صورت نمایشنامه اجرا گردید اما توسط آنهایی که باید دیده شود ؛ دیده نشد و در همین روزها شیرزنی از روزتای دبات به نام « شهیده فرحه دبات » با جسات و دلاوری برای رزمندگان نان پخت تا اینکه در کنار همان تنور روشنش با اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل گردید ولی تا به امروز نه مجسمه یا تندیسی برای این شیر زن سخته نشد و این هم گمنام ماند ؛ هرچند همایشی به صورت سالانه به نامش گرفته می شود اما اگر مجسمه ایی به نام ساخته شود ؛ تا ابد برای نسل های آینده هم شناخته خواهد شد .
سومین اجحاقی که در حق شهدای شوش شده ـ « رشادت های نوجوان ترین شهید ایران زمین که شوشی الاصل است ـ شهید عبدالامیر عمله » می باشد ؛ رزمنده ی نوجواننی که با کلاشینکف خالی و بدون فشنگ چند عراقی را اسیر کرده و به پشت جبهه انتقال می دهد و سرانجام خود نیز شهید می گردد؛ اما آنقدر از « بهنام محمدی و شهید محمد حسین فهمیده» گفتند تا در تقویم رسمی کشور روزی را به نام خود ثبت کرده اند. ما نه روزی به نام « روز مقاومت و پایداری شوش را در تقویم داریم ـ نه مجسمه ایی بنام شیرزن عرب شوش فرحه دبات ساخته اند» تا همچون « بی بی مریم بختیاری و قدم خیر شیرزن لرستانی » پر آوازه شود و فیلم ها در موردش تولید کنند و نه حتی « یادواره ای به نام نوجوانترین رزمنده ایرای شوشی الاصل در شهرمان شهید عبدالامیر عمله» گرفته ایم که مقدمه ای برایشناسایی و معرفی این رزمنده ی شهید گمنام باشد .
ما کی قرار است در تقویم رسمی کشور این مناسبت ها را به ثبت برسانیم ؟ البته ما سربازان ولایت هیچوقت نا امید نمی شویم فقط انتظار داریم که مسئولین اجازه ندهند هر ساله این مناسبت را به سالی دیگر منتقل کنند تا روزی فرا برسدن که از نسل اول انقلاب ؛ کسانی که این حماسه ها را به چشم دیده و با گوشت و پوست و استخوانشان لمس کرده اندسر بر سینه تراب خاک بگذارند و دیگر کسی نباشد که از حقانیت این شهر گمنام دفاع کند .
اکنون دلیل مردانی نظیر « سرهنگ علی ظهیری ـ برادر رزمنده گودرز نتوری ـ سردار حشمت حسن زاده ـ برادر رزمنده ابراهیم مزرعه ـ سرهنگ فرهان چعب سرهنگ حاج ابراهیم نظرزاده ـ برادران علیرضا ـ عبدالبرضا و غلامعلی یاحسن ـ برادر پاسدار میرعباس خیرآبادی ـ شهید زنده برادر غلامعباس قلاوند ـ برادر آزاده بیژن کاوند ی ـ برادر پاسدار و جانباز علی احمدی ـ برادر آزاده و جتنبار علی الوار ـ برادر جاتنبازکه هر دوپایش از بالای زانو قطع شده ابراهیم سرویاس ـ سرگرد پاسدار عباس احسانی فرد و خیلی از برادران که از ذهن من فراموش شده اند »باید دست در دست هم داده تااین حماسه ها را یکی پس از دیگری زنده کنند و گرنه ما از شهر کوچکی نظیر بستان هم عقب ترین و چطور می خواهیم این تاریخ شفاهی را به نسل های بعدی منتقل کرده و جهاد بیین کنیم ؟