به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
در جامعه ی انسانی، هر فرد، دارای جایگاه و ارزش خاصی است.این،سبب تغییر در رفتارهای آدمی برای ارزش گذاری های جدید می گردد .
یعنی،هر فرد می کوشد تا جایگاه خویشتن را ارتقا بخشد و رشد بیشتری بیابد.این امر که همه ی انسان ها مساوی نیستند قابل قبول است.تفاوت در میزان رشد، باعث نوعی تفاوت خواهد شد.به طور مثال، میان علما و غیر آن ها تفاو ت است.گرچه چنین وضعیتی نرمال و نشان دهنده ی نوعی توازن است اما بسیار روی می دهد که فرد خود را از چنین وضعیتی بالاتر می یابد یا در حداقل تصور، خود بزرگ بین می شود.از خط وجودی می گذرد و بر بام آن می ایستد.چنین وضعیتی نه تنها باعث حالتی به نام تکبر می شود بلکه دیگران را نیز پایین تصور می نماید.ما تکبر را در چنین وضعیتی حالتی درونی می نامیم که در آن، فرد می کوشد، از واقعیت دور شود.
تکبر را بزرگ منشی نمودن معنا کرده اند که در آن، فرد چنین تصوری ایجاد می کند در حالی که واقعا چنین نیست.بزرگی به خود گرفتن است.خود را بزرگ پنداشتن گویند که این پندار نزد دیگران نیست بلکه خویشتن چنین حالتی را در خود به وجود می آورد که در رفتارها و کردارها متجلی می شود.شاید بتوان آن را فروختن بزرگی به دیگران نامید.غرور بالاتر از حدودی که باید باشد و نیز تصور پایین نگریستن دیگران نیز در این باره مداخله گر است.درد است زیرا درمانی بر آن متصور نیست و اگر بود بسیاری از متکبران در کوتاه یا بلند مدت از آن رها می شدند.
افاده کردن نزد دیگران و آن ها را خرد و کوچک شمردن نمی تواند رفتاری عادی باشد.بدون شک ریشه ای بر آن قابل تصور است که این چنین رشد یافته است.اسبابی برای ایجاد آن لازم است که در غیر این صورت، پیدایشی نخواهد داشت.
گاه علم مداخله گر است.متکبر علمی را گویم که در آن چنان خود را از دیگران دور کند که گویی رفتار سالم با آن ها به زیانش تمام می شود.بسیاری از تحصیل کرده ها به این درد مبتلا می شوند.گاه برای لحظه ای نیز اجازه ی ملاقات نمی دهند در حالی که ساعت ها پای اخبار و تلویزیون می نشینند.متخصصین متکبر نیز وجودی فراوان دارند.گذشت کردن و خود را مانند دیگران دانستن، برای آن ها زجر آور است در حالی که استفاده از کلام های خرد کننده و پست شمردن دیگران، بسیار عادی و فراوان است.چنان حرف می زنند که گویی دیگران نمی دانند و چنان رفتار می کنند که گویی مانندی ندارند.شاید علم علتی در این زمینه باشد اما به نظر نمی رسد که دانش چنین خواسته ای داشته باشد.آنکه بیشتر می داند متواضع تر می شود.علمای متکبر را باید خروجی هایی از علما دانست.
گاه عمل نیک هم عامل می شود.فردی متکبر برای رسیدن به مقصود خود و رضایت درونی، واضح و روشن به دیگران کمک مالی می کند اما آن را به گوش همه می رساند که من چنان کردم و چندین نفر را به منظور رساندم.فقرا را کمک بسیار می کنم و امثال چنین رفتارهایی که در اصل کار نیک محسوب می شوند اما چگونگی بیان و زمان آن نشان دهنده ی استتار کار نیک و ظهور تکبر درونی است.
مال و داشته های مادی عاملی مهم در رسیدن به منظور درونی است.متکبر با گذشت زمان و کمک های بیشتر، رضایت درونی می یابد اما آن را ترک نمی کند.گویی تکبر بیشتر، استمرار را ایجاد کرده است.با غروری آتشین دست در جیب کرده، بخشش می نماید.این نه بدان معناست که هدف، کمک باشد بلکه، دیگران او را برتر بیابند.
در قدرت طلبی نیز تکبر حرف اول را می زند.زمانی که فرد پیروان بیشتری داشته باشد یا طرفداران او زیاد نشان داده شوند، متکبر به آن ها تکیه می زند و شاید هم ریشه را آن ها ایجاد کرده باشند.بسیاری از روسای کشورها و پادشاهان این چنین هستند.تکبر در بر خورد با ملت خود نیز مشهود است.در انتخابات امروز نیز چنین تکبری فراوان یافت می شود.شاید بعضی تکبر را شخصی تلقی کنند که معمولا هست اما اینکه با دیگران نیز سر و کار دارند، ارزش ها را مورد خطاب قرار می دهند.خرد شمردن دیگران و حتی هیچ شمردن آن ها بسیار مشاهده شده است.زیادی یاران در چنین وضعیتی نشان دهنده ی رضایت او از رفتارهاست.قدم زدن های خاص، سر تکان دادن ها، اشارات مختصر، کلام های برتری جویانه و در نهایت، خود را برتر از دیگران دیدن، نشانه های خاص متکبرین است.درد بی درمانی است تکبر.علاجی را برای آن نیافته اند که اگر بود، این همه متکبر در جهان وجود نداشت.دردی که در نهایت، مرگ آن ها را رقم خواهد زد.