مؤلف ـ عباس کرم الهی
شب عاشورا شب دهم محرم سال ۶۱ هجرى است که فردای آن واقعه عاشورا به وقوع پیوست و امام حسین (ع) و یارانش در آن واقعه به شهادت رسیدند.
شب عاشورا را امام حسین علیه السلام از سپاه عمر سعد مهلت خواست تا به عبادت و تلاوت قرآن بپردازد. امام حسین (ع)در آن شب، براى یارانش سخنرانى کرد و از اتفاقی که در انتظار آنهاست بدانها خبر داد و عقد بیعت با خود را از گردن آنها برداشت که اگر می خواهند بازگردند، اما آنان بر سر عهد خود ماندند و مراتب اخلاص و وفاى خویش را در سخنرانیهاى پرشور خود ابراز کردند.
مهلت خواستن امام حسین (ع) برای آن شب
عمر سعد در عصر روز تاسوعا به سمت خیمه های امام حسین (ع) لشگر کشی نمود. اما با مهلت خواهی امام حسین (ع) جنگ به فردا موکول شد. مطابق با منابع امام آن شب را مهلت خواست تا به عبادت و تلاوت قرآن بپردازد.
گزارش این واقعه در کتاب نفس المهموم اینگونه آمده است: «عصر روز تاسوعا، عمر بن سعد سپاهیانش را به سمت خیمه های امام حسین (ع) گسیل داشت. حضرت ابوالفضل العبّاس(ع) با او گفت: برادر این گروه آمدند. امام حسین (ع)برخاست و به ابوالفضل العباس(ع) گفت: جانم بفداى تو، سوار شو و آنان را ملاقات کن و بپرس چه تازه اتّفاق افتاده است و براى چه آمدهاند؟
قمر بنی هاشم(ع) با بیست سوار مقابل آنها رفت و گفت: مقصود شما چیست و چه مىخواهید؟ گفتند: فرمان امیر آمده است که با شما بگوییم یا به حکم او سر فرود آرید، یا با شما کار زار کنیم. گفت، شتاب مکنید تا نزد ابى عبدالله روم و آنچه گفتید بر او عرضه دارم. بایستادند و گفتند: نزد او رو و او را بیاگاهان و هر چه گفت براى ما پیام آور.
پس حضرت ابوالفضل العبّاس (ع) دوان دوان از پیش امام حسین (ع)بازگشت و خبر بگفت. امام حسین (ع) فرمود: نزد آنها بازگرد و اگر توانى کار را به فردا انداز و امشب بازگردانشان، تا براى پروردگار نماز گزاریم و او را بخوانیم و استغفار کنیم، خدا داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم.
پس حضرت عباس ابن علی(ع) نزد آن قوم آمد و پیغام امام را به آنها رساند. آنها پذیرفتند و عباس ابن علی (ع) بازگشت و رسولى از جانب عمر سعد با او آمد، در جایى که آوازرس بود بایستاد و گفت: ما تا فردا شما را مهلت دهیم، اگر تسلیم شوید شما را نزد امیر عبیدالله زیاد مىفرستیم، اگر سرباز زنید شما را رها نکنیم، و بازگشت.
عبادت امام حسین (ع) و یارانش در شب عاشورا
شب عاشورا به عنوان آخرین شب زندگانی امام حسین (ع) و یاران وفادارش، برای آنان بسیار باارزش و مغتنم بود. آنان از این شب، بیشترین و بهترین بهرههای معنوی و عرفانی را تحصیل کرده و تا بامدادان روز عاشورا به راز و نیاز، مناجات، نماز و قرائت قرآن پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب زندهداری صیقل داده و برای شهادت در راه خدا آماده کردند.
در شب عاشورا، آن چنان مناجات ملکوتی امام و یارانش در فضای کربلا پیچیده بود، که در روایات چنین تعبیر شده «و لهم دَویّ کَدَوی النحل، مابین راکع و ساجد و قائم و قاعد؛ صدای زمزمه ناله آنها همانند آوای بال زنبور عسل شنیده می شد، بعضی از آنها در رکوع، و بعضی در سجده، و جمعی ایستاده و گروهی نشسته مشغول عبادت بودند». همین سوز و گداز مناجات آنها، آن چنان دشمن را تحت تاثیر قرار داد که سی و دو نفر از آنها همان شب به سپاه امام حسین (ع) پیوستند.
کندن خندق به دور خیمه ها
اردوگاه امام حسین (ع) به این نحو بود که خیمه های زنان در وسط بود و اطراف آن خیمه های بنی هاشم و پس از آن خیمه های اصحاب امام.
یکی از اقداماتی که در شب عاشورا به دستور امام حسین (ع) انجام گرفت آن بود که خیمهها را به یکدیگر نزدیک کردند به نحوی که طناب هر خیمه در داخل خیمه دیگر قرار می گرفت و در اطراف خیمهها از سه طرف خندقی حفر کرده و آنها را از خار و هیزم انباشته کردند این تصمیم و تدبیر آن حضرت،در روز عاشورا بسیار کارساز بود. زیرا بارها دستههایی از سپاه عمر بن سعد، قصد هجوم به خیمهگاه امام حسین (ع) را نمودند ولی با انبوهی از آتشی که در خندق روشن شده بود مواجه شده و نتوانستند از پشت به خیمه ها هجوم بیاورند.
آوردن آب
مطابق با روایت کتاب امالى صدوق از حضرت امام صادق (ع) امام حسین (ع) در شب عاشورا فرزند خود حضرت على اکبر(ع) فرزند خود را با سى سوار و بیست پیاده فرستاد تا آب آوردند در حالی که سخت ترسان بودند.
البته با وجود جمعیتی حدود 200 نفر از مردو زن و کودک در خیمه های امام حسین (ع) و نیاز آنها به شرب و پخت و پز و شست و شو و نیز نیاز اسبان و شترانی که به همراه داشته اند، تمام شدن این حجم اندک از آب در روز عاشورا قابل تصور است و این روایات ضدیتی با روایاتی که تشنه بودن امام و اهل بیت علیهم السلام و کودکان در خیمه ها در روز عاشورا را گزارش می کند ندارد.
گفتگوی امام حسین(ع) با اصحاب
امام حسین (ع) اصحاب خود را نزدیک غروب جمع کرد و گفت: «خداى را ستایش مىکنم بهترین ستایش و او را سپاس مىگویم بر خوشى و بر سختى، بار خدایا تو را سپاسگزارم که به نبوّت ما را بنواختى و قرآن را به ما آموختى و در دین بینا گردانیدى و ما را چشم و گوش و دل دادى، پس ما را از سپاسگزاران شمار. اما بعد، من اصحابى ندانم باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و نه خانوادهاى فرمانبردارتر و به صله رحم پاى بستهتر از خاندان خود. پس خدا شما را جزاى نیکو دهد از من و من گمان دارم با اینان کار به جنگ و ستیز کشد و همه شما را اذن دادم بروید و عقد بیعت از شما بگسستم و تعهّد برداشتم، اکنون شب است و تاریکى شما را فرو گرفته است، آن را شتر سوارى خود انگارید و هر یک دست یکتن از اهل بیت مرا بگیرید و در دهها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج دهد، براى آنکه این مردم مرا مىخواهند و چون بر من دست یافتند از طلب دیگران مشغول شوند.»
پس برادران و پسران و برادرزادگان و دو پسر عبدالله جعفر گفتند: این کار براى چه کنیم؟ براى اینکه پس از تو زنده مانیم؟ خدا نکند که هرگز چنین شود. و عبّاس بن على علیه السّلام آغاز سخن کرده بود و آن جماعت پیروى او کردند و مثل او یا نزدیک به گفتار او سخن گفتند.
پس حسین (ع) با بنى عقیل فرمود: کشته شدن مسلم شما را کفایت کرد، پس شما بروید اذن دادمتان. گفتند: سبحان اللّه مردم چه مىگویند مىگویند بزرگ و سالار خود و عموزادگان خود را که بهترین اعمام بودند رها کردیم و با آنها تیرى نیفکندیم و نیزه و شمشیرى بکار نبردیم و ندانیم چه کردند. نه، قسم به خدا چنین نکنیم و لیکن به مال و جان و اهل مواسات کنیم و اینها را در راه تو دربازیم و کارزار کنیم و هر جاى تو روى ما با تو رویم. زشت باد زندگى پس از تو.
و مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: آیا ما دست از تو برداریم؟ نزد خداوند در اداى حق تو بهانه ما چه باشد؟ به خدا سوگند این نیزه را در سینه آنها فرو برم و به این شمشیر تا دسته آن در دست من است بر آنها بزنم و اگر سلاح نداشته باشم سنگ بر آنها افکنم. قسم به خدا ما تو را رها نمىکنیم تا خدا بداند پاس حرمت رسول الله (ص) را در غیبت او داشتیم درباره تو و اللّه اگر من دانستم که کشته مىشوم باز زنده مىشوم باز سوخته مىشوم باز زنده مىشوم باز کوبیده و پراکنده مىشود و هفتاد بار با من این کار کنند باز از تو جدا نمىشدم تا نزد تو مرگ را دریابم. پس چگونه این کار را نکنم که کشتن یک بار است پس از آن کرامتى که هرگز به پایان نرسد.
و زهیر بن قین بجلی برخاست و گفت: دوست دارم کشته شوم باز زنده شوم، باز کشته شوم و همچنین هزار بار و خداوند کشتن را از تو و این جوانان اهل بیت تو بازگرداند.و دیگر اصحاب گفتند: سوگند به خداى که از تو جدا نمىشویم و لیکن جان ما فداى جان تو است با گلوگاه و پیشانى و دست تو را نگاهدارى مىکنیم. وقتى ما کشته شدیم آنچه بر ما بوده است وفا کردهایم و انجام دادهایم.
سخنان امام حسین(ع) با حضرت زینب(س)
امام سجاد علیه السلام می فرماید: آن شب که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بودم و عمّهام زینب پرستارى من مىکرد ناگاه پدرم برخاست و در خیمه دیگر رفت و «جَون بن حُوَی» مولاى ابى ذر غفّارى نزد او بود و شمشیر او را اصلاح مىکرد و پدر من مىگفت : «ا دهر افّ لک من خلیل// کم لک بالاشراق و الأصیل // من صاحب و طالب قتیل // ذو الدّهر لا یقنع بالبدیل// و انّما الامر الى الجلیل // و کلّ حىّ سالک سبیلى»
عنى: اى روزگار افّ بر تو باد که بد دوستى، چه بسیار در بامداد و شام یار خود و طالب حق را کشتهاى و روزگار بدل قبول نمىکند. کار واگذارده به خداوند بزرگ است و هر زنده بر این راه که من روم رفتنى است.
امام دو بار یا سه بار این ابیات را تکرار کرد تا من مقصود وى را دریافتم. پس گریه گلوى مرا بگرفت و سکوت کردم و دانستم بلا فرود آمد و اما عمهام زینب آنچه من شنیدم بشنید و رقّت قلب و زارى کردن شأن زنان است خوددارى نتوانست، برجست با سر برهنه و دامنکشان رفت تا نزد پدرم و گفت: «واثکلاه لیت الموت اعدمنى الحیوة الیوم ماتت امّى فاطمة و ابى علىّ و اخى الحسن (ع) یا خلیفة الماضین و ثمال الباقین؛ واى از این مصیبت کاش مرگ آمده و زندگانى مرا نابود کرده بود امروز مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن- (ع)- از دنیا رفتند اى جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان.».
پس امام حسین (ع) سوى او نگریست و گفت:« یا أخیة لا یذهبنّ حلمک الشّیطان»: اى خواهرک من بردبارى تو را شیطان نبرد. و اشک در دو چشمش بگردید و گفت: «لو ترک القطا لنام»: اگر مرغ سنگخوار را به حال خود بگذارند مىخواب
پس عمّهام گفت: «یا ویلتاه أفتغتصب نفسک اغتصابا فذاک اقرح لقلبى و اشدّ على نفسى». یعنى: آیا تو را به ستم مىگیرند و این دل مرا بیشتر خسته و آزرده کند و بر جان من سخت دشوار و گران است.
آنگاه سیلى بر روى خود زد و گریبان چاک کرد و بیهوش بیفتاد. حسین علیه السّلام برخاست و آب بر روى او ریخت (تا بهوش بازآمد) و با او گفت: «اى خواهر از خداى بترس و به شکیبایى از جانب خداى تسلّى جوى و بدان که اهل زمین مىمیرند و اهل آسمانها نمىمانند و هر چیز فانى شود مگر وجه اللّه، همان خدایى که خلق را به قدرت خود آفرید و باز آنها را برانگیزاند و بازگرداند و خدا خود تنهاست، جدّ من بِه از من بود و پدرم به از من و مادرم و برادرم بهتر از من بودند و من و هر مسلمانى را باید به رسول خدا (ص) تأسّى جستن؛ و به امثال این سخنان او را تسلیت داد و با او گفت:
« یا أخیة انّى اقسمت علیک فابرّى قسمى لا تشقّى علىّ حبیبا و لا تخمشى علىّ وجها و لا تدعى علىّ بالویل و الثّبور اذا انا هلکت». اى خواهر من تو را سوگند مىدهم سوگند مرا راست گردان گریبان بر من مدر و روى نخراش و چون من هلاک شوم زارى و شیون بر من بلند مکن. آنگاه زینب را نزد من آورد و بنشانید و نزد اصحاب رفت.
اعمال شب عاشورا
در کتاب مفاتیح الجنان اعمالی برای این شب ذکر شده است از جمله:
احیا و شب زنده داری در این شب: در روایتی از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) آمده است هر کس این شب را احیا بدارد، گویا عبادت همه فرشتگان را انجام داده است.
صد رکعت نماز، در هر رکعت بعد از حمد، سه بار سوره اخلاص خوانده شود و پس از پایان صد رکعت، هفتاد بار بگوید: «سُبْحانَ الله وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَ اللهُ اَکْبَرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاَّ بِالله الْعَلِی الْعَظِیمِ».
چهار رکعت در آخر شب، در هر رکعت بعد از حمد، ده بار آیة الکرسی، ده بار سوره توحید، ده بار سوره فلق و ده بار سوره ناس خوانده شود و پس از پایان، صد مرتبه سوره توحید را بخواند.