10052024شنبه
Last updateسه شنبه, 03 نوامبر 4505 7pm
کد خبر: ۰۳۰۷۰۸5255

همه امانت های خدا روی زمینیم

به قلم ـ عباس کرم الهی

گذر زمان غبار فراموشی را بر بسیاری از رویدادهای تاریخی می‌نشاند، اما هشت سال دفاع مقدس از آن دست خاطراتی است، که برای همیشه ماندگار و فراموش ناشدنی است.

سال‌های دفاع مقدس مملو از خاطرات است. از آن دست خاطره‌هایی که درس‌هایی همچون « ایثار، شهادت، وحدت، فداکاری، میهن دوستی، ایستادگی و مقاومت» را به ما می‌آموزد و هر انسانی را به تامل وا می‌دارد.

خاطره‌های از جنس شور و عشق به کشور و انقلاب اسلامی که باید خود به چشمان دیده باشی نه از این و آن شنیده باشی  ضرب المثل معرفی هست که می گویند « شنیدن کی بود مانند دیدن » من هم چون خود دیده ام قصد دارم برای شما مخاطبین شوش نیوز هم به رشته ی تحریر درآورم . رزمندگانی دیروز که نوجوانان گذشته بودند و حالا پشتیبانان ولایت هستند ؛ از آنها می خواهم بگویم  که از بین خاطرات دوران جنگ این خاطره را انتخاب کرده ام 

ساعت 15 روز سه شنبه 14 اسفندماه 1363  « دقیقا 39 سال و 6 ماه 23 روز پیش » ؛ با صدای خمپاره و نارنجک روبه رو شدیم  و به جای دو گل کوچک بازی کردن  پشت خاکریز که در ساعاتی سکوت حکمفرما بود ؛ « البته برای از بچه ها که علاقه به گل کوچک بازی کردن نداشتند به پرورش طیور خود را مشغول کرده بودند و در آن لحظه آنها را بیرون آورده و به آنها دانه می دادند  و مرغدانی را آب و جارو می کردند »  سراسیمه هر کدام به طرف اسلحه های خود رفتیم .هر چند در خاک عراق بودیم در جزایر مجنون ولی دوست نداشتیم حتی یک وجب از خاکی که در اختیار داریم تا رمانی که آقا دستور نداده است از دست بدهیم ؛ فرمانده ی لشکر 43 امام علی  فردی بود به نام « مجید اسکندری فرد» خیلی با فکر اما با روحیه بود و همیشه « توکلت و الله » ورد زبانش بود ؛ از برادران سبزپوش سپاه بود و بسیجیان را درک می کرد خصوصا بسیجیان متأهلی که چشم انتظار داشتند . متولد سال 1350 بود .


اسکندری فرد در حالی که نیروهای خود را به خونسرد دعوت می کرد گفت : « دشمن تک زنده ؛ قصد داره پل شناوری رو که بچه های مهندسی رزمی نصب کردند منهدم کنه تا نیروهای ما از پیشروی سردرگم بشن ؛ اما ما به حول و قوه ی الهی و با نیروی ایمانی که در شما سراغ دارم دشمن چنین کاری را به گور خواهد برد » بعد خطاب به من و علی حسینی که سکاندار قایق عاشورا و کوثر بودیم گفت :« بچه ها قابق ها را استتار کرده اید؟ ما همین دو قایق را داریم » ما هم به علامت مثبت سرتکان دادیم .

اما دشمن هر لحظه به شلیک انواع «خمپاره ـ گلوله های توپ و تانک و نارنجک دستی و تفنگی » شدت بیشتری می داد ولی بی هدف می زد  اسکندری فرد تعدادی از نیروها را به ضلع شرقی منطقه جزایر مجنون که نزریک به پاسگاه زید بود برد و بقیه ی نیروهای را به معاونش برادر « سعید رضایی پور » سپرد که آنها را به ضلع غربی ببرد و نیروهای دشمن را قیچی نماید که به هدفی که  داشت رسد و تک دشمن خنثی شد  اما در این تک که خنثی شد دو نفر از نیروهای ما به شهادت رسیدند ؛ یکی از این دو نفر تک فرزند بود و عصای دست پدری پیر و مادری که همیشه به پسرش گفته بود :« پسرم به منطقه که می روی مراقب خودت باش ما غیر تو کسی را نداریم »  از ناحیه ی پشت سر تیر خورده بود و وقتی نعش بی جانش را دیدم به یاد خودم افتادم که منم تک فرزندم و امید پدری پیر و مادری سخت کوش و پرتلاش به من است اما الان هر تو را از دست داده ام و پی به عظمت خدا بیشتر بردم که مرگ و زندگی دست خوش است ؛ ساعتی که برایت مشخص کرده توسط حضرت عزائیل تو را خواهد برد .

برادر اسکندری فرد خیلی این نیرو را دوست داشت و وقتی که شنید شهید شده به گوشه ای رفت و گریه کرد و برایش قرآن خواند  و گفت :« بچه ها همیشه وصیت خود را به روز کنید چون مرگ آنی است و سعی کنید حق الناس گردنتان نباشد  چون تنها چیزی که شما را از رفتن به بهشت منع می کند همین حق الناس است  ؛ پس تا زنده هستید حلالیت بطلبید و همه را دوست بدارید . »

اسکندری فرد در ادامه در مورد خصوصیات این شهید گفت :« مهمترین ویژگی شخصیتی این شهید این بود که به مادر خودش خود عشق می‌ورزید و همواره در کنار او  بود، حتی برای نوشیدن آب از به مادرش تعارف می کرد و در هر کاری قدمی جلوتر از پدر و مادزش برنمی داشت ؛ خدا روحش را شاد کند و به پدر و مادرش روحیه بدهد تا در نبودش دوام بیاورند . »

به هنگام تشییع جنازه اش همه شرکت کرده بودیم که مادرش با روحیه ی قوی گفت : :« خدایا همانطور که این پسر را به من امانت دادی خوب تربیتش کردم و امانت را به تو برگرداندم ؛ امیداورم ازمن و پدرش راضی باشی و امانتدار خوبی برایت باشیم .»

Bingo sites http://gbetting.co.uk/bingo with sign up bonuses

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست