به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
شوش شهری باستانی است.دارای پیشیینه ی خوبی در تمدن جهانی و نیز مورد توجه ی کاشفان و گردشگران خارجی است.این واقعیتی است که می تواند برای شوش درآمدزایی نماید.
معروفیت آن برای همه ی شوشی ها می تواند منبع خیری باشد.وجود تپه های باستانی در کنار آثاری مانند مقبره ی دانیال نبی و نیز دعبل خزائی معرف قدیمی بودن شهر است.از این منبع می توان سودهای زیادی برد.
اینکه در این میان کشمکش هایی موجود است ما را از خیر داشتن به سمت شر نمودن هدایت می کند.زمانی که امام جمعه ی سابق شوش در تریبون نماز جمعه از دست اندرکاران آثار باستانی می خواهد تا تپه ها را صاف کنند تا شهر گسترش یابد نوعی بدفهمی ایجاد شد.شوش جدید در کنار تپه هایی ساخته شد که مربوط به نفوذ کاشفان بود.
گرداب آثار باستانی از همین نظر آغاز گردید.مخالفانی که نمی دانند و دارای تخصص در کار نیستند و فقط ظاهری را می بینند که قابل قبول نیست.شاید هم روزی جرئت کنند و شاوور را نیز منتقل نمایند.شوش در گرداب باستان به این دلیل گرفتار شد که بحث بی توجهی به آثار پیشینیان مطرح گردید.
امروز انواعی از حملات نیز صورت می گیرد.احداث بعضی از ساختمان ها و نیز پل ها باعث حمله به آثار شد.بدیهی است که در این میان طرفداران تمدن بشری نیز بیکار نخواهند نشست و از میراث خود دفاع خواهند نمود.همین کشمکش ها گرداب مورد نظر را ساخت و افراد و حتی مسئولین را در درون آن جای داد.گرداب آثار باستانی با محوریت تمدن بشری راهی برای در جا زدن شوش شد.
باید فکری اساسی و منطقی قابل قبول ارائه نمود.گرداب همچنان در حال چرخیدن است و دیگران در آن دور می زنند و به درون و برون می روند بدون اینکه بدانند چه می کنند.هر روز جلسه و هر لحظه پیشنهادهایی که محور آن همان آثار باستانی یا شوش جهانی است.شاید هم جالب ترین آن ها مربوط به شورای شهر باشد که نهادی مردمی است.شورا هم در گرداب وارد شده است.
گرداب باستانی شوش با درگیری های لفظی و گاه توهین ها به میراث فرهنگی استمرار می یابد.کسانی که مطالعه ی کافی در این رابطه را ندارند و تنها نوک بینی خود را می بینند،در این بحث ها متخصص می شوند.شوش بدون آثار باستانی بی معناست.باید شهر جدید را منتقل کرد.این آثار از افتخارات تمدن بشری و ایرانی است.ما به اجداد خود بی اعتنا نیستیم.
شوش باید به دو بخش مجزا تقسیم شود تا از گرداب آثار رهایی یابد.اگر این چنین نشود گرداب همچنان فرزندان خود را می بلعد و کینه و تنفر را استمرار می دهد.گاه بدبینی ها را چنان افزایش می دهد که منجر به گرایش های ناسیونالیستی می شود.ما را چه به آثار و استخوان های پوسیده؟چنین نظراتی تقابل و گاه تصادم ایجاد می کند و دفاع از ارزش های باستانی را به وجود می آورد.غافل از تمام زیان ها همین درجا زدن و ادامه دادن بحث و ماندن در گرداب کافی است تا نتوانیم فکری اساسی نماییم.
گرداب باستان را طرفداران باستان ایجاد نکردند زیرا موجودیتی را مورد تایید قرار دادند که جهان بشریت بر آن صحه گذاشته است.کسانی این گرداب و شیب آن را تندتر کردند که توهین به این آثار را مطرح نمودند.در ظاهر قضیه توسعه ی شوش و در باطن از بین بردن ثروتی ملی است.گردابی که افراد بدین شکل ایجاد کردند نه تنها خود در آن گرفتار شدند که مسئولین و طرفداران آثار را نیز در آن جای دادند.
گرداب های شوش بسیار متنوعند اما این گرداب برای خود داستان ها دارد.زمانی که این وضع وجود نداشت و آثار مورد احترام بودند درآمدهایی که مردم داشتند کم نبودند.حتی توجه به آبادی شهر نیز به وسیله ای افرادی که خارجی بودند انجام گرفت.اگر تعصبات کاذب را کنار زنیم افرادی مانند گیرشمن خدمات زیادی به شهر نمود.او آجرهای مسجد جامع را از آثار تامین کرد.
این گرداب هنوز هم ادامه دارد و جالب اینکه چرخش آن نیز افرایش یافته است.نماینده مردم دارای نظراتی است.شورای شهر مواردی را مطرح می کند و در تضاد با این ها طرفداران و نیز مسئولین حفظ آثار باستانی، بیکار نمی نشینند.هر دو می چرخانند و افراد بیشتری را درگیر می کنند.از دست استاندار هم کاری ساخته نیست.گاه او را نیز به درون این گرداب هدایت می کنند.
گرداب باستان شوش را فقط شوشی ها به وجود آوردند و مبنای آن نیز ظاهر سازی های قابل تامل بود.حمله برای گسترش و ساختمان سازی اساسی برای ایجاد شکاکیت در وجود آثار گردید.چه نیازی به آن هاست؟مگر شوش محصور نشده است؟ راه حل هم برداشتن تپه هاست.چنین گردابی بدون شک با مقاومت ها ایجاد گردید و همه را در گیر نمود.مباحثی که اصولا نیازی به آن ها نبود.شوش در گردابی گرفتار شد که می توانست منبع خیری برای مردم باشد.باستان و آثار باستانی برای همه ی شوشی ها افتخار است.