تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی
برای دومین شب متوالی به همت گروه تعزیه خوانی صوت الغریب وابسته به انجمن هنرهای نمایشی اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان شوش ساعت 20:30 پنجشنبه 2 اسفند 1395 آئین نمایشنامه خوانی میوه های بهشتی در سالن شهید احمد حیاری برگزار شد .
این نمایشنامه حکایت سرزمین های رملی یادمان شهدای فکه را دارد که در جای جای این دیار جوانان دلاورمردی با نثار خون خود وجب به وجب فکه را از وجود دشمنان بعثی آزاد نمود و زمینه ساز عملیات والفجر مقدماتی در خاک عراق شد .
این نمایشنامه به قلم محمود بالویی نگاشته شده و توسط خودش کارگردانی شد و ناجی عباسی نیا سرپرستی آن را بر عهده گرفت .
قبل از این که صدا پیشگان دیالوگ خوانی را آغاز کنند ، مرتضی حیدری آل کثیر ، مصطفی سلیمی سروده های خود را خوانش نمودند و بعد از اجرای صداپیشگان نیز مجاهد چنانی و لیلا دیناروند و دانیال دیناروند سه نفر از شاگردان استاد زنده یاد محمود صفارزاده به خوانش اشعار خویش پرداختند . و شعر ضبط شده ی حسین دنیاروند که با گویش لری سروده شده بود پخش گردید .
شایان ذکر است ، علاوه بر اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی ، انجمن هنرهای نمایشی و گروه تعزیه خوانی صوت الغریب که به نام آنها اشاره شد ؛ واحد فرهنگی ناحیه ی مقاومت بسیج ، کانون بسیج هنرمندان ، یادمان شهدای فکه ، حوزه ی مقاومت شهید بقایی ، پایگاه مقومت شهدای روستای حمیدآباد ، انجمن شاعران و انجمن روزنامه نگاران با قلم یا قدم خود در برگزاری و انعکاس این آئین که دو شب متوالی اجرا شد سهیم بودند .
دو بیتی زیر از سروده های هوشنگ دیناروند است که شب گذشته در وصف استاد فقید محمود صفارزاده خوانش گردید :
نزدیک لبش ترانه خواهد روئید
بر شانه اش آشیانه خواهد روئید
بــر سنگ مزار مــرد شاعر فردا
یک مصرع عاشقانه خواهد روئید
شعر لیلا دیناروند :
سال هاست از تو دور مانده ام
اما هنوز در من زندکی می کند
باران هایی که با هم قدم زده ایم
تو تکرار نمی شوی
هم چون یگانه سلولی که
شعر می خواند در من
در رگهایم شعر میخواند
تا عمیق ترین خواب هایم برخیزند
به خانه های سر زده ام
به رودخانه های زیادی
اما هیچ کدام برایم شعر نخوانده اند
هیچ کدام مرا نشناخته اند
آن گونه که تو حتی پلک زدنم را
اگر چه عشق جهانی متروکه باشد
دستم را به سمت هیچ تخیلی دراز نخواهم کرد
با بنفشه ، بابونه و بهاری که از سمت تو می آید
به تو فکر می کنم
می خواهم جور دیگری تو را شروع کنم
تا فقطشبیه خودت باشد
شبیه نشستنت روی صندلی
شبیه کودکی درون خودم که تو را خوب می شناسد
چقدر شعر گفتن برای تو سخت است
بگذار سکوتی بلند شوم
تا ذهن تمام شاعران بیاشوبد
راست می گفتند ماهی های ته روخانه :
بی تو نمی توان عاشق بود