به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
انقلاب ایران در ابتدا یک هدف را معرفی می کرد.سرنگونی رژیم شاه.این شعار اکثریت مردمی بود که در تظاهرات و یا سخنرانی ها شرکت می کردند.اختلاف نظری مشاهده نمی شد.یکپارچگی مردم در همه جا دیده می شد.انتقال زخمی ها،دفن شهدا،شرکت در مراسم مختلف برای گرامیداشت روزهای مختلف ،برگزار می گردید.
شوش در این مسیر تنها یک شهید داد که او نیز در سوسنگرد با گلوله ی رژیم شهید شده بود و در شوش تشیع گردید.من در مراسم تشیع و تدفین او شرکت کردم.او در غسالخانه منطقه آخراسفالت غسل داده شد و در گلزار دفن گردید
بنابراین،تمام توجهات مردم به حکومت و جنایات آن بود.سخنرانی ها در اقصی نقاط کشور بر پا و مردم بدون توجه به تصاویر و تبلیغات در آن شرکت می کردند.واژه های متفاوتی در این نوع مراسم رد و بدل می شد.الله اکبر،عمده ی شعارها بود اما کلماتی مانند،خلق قهرمان ایران،درود درود،خلق مسلمان ایران،برادری برابری،نان آب آزادی،حکومت کارگری نیز شنیده می شدند. سال های پنجاه و شش و هفت بر تعداد افراد شرکت کننده در تظاهرات افزوده می گشت.همه از زندان های مخفی،شکنجه،کابل برق،اتو کشی افراد،قطع پا،زندان های انفرادی و امثال آن صحبت می کردند.
شوش گرچه در تاریخ انقلاب به صورت جدی در سال پنجاه و هفت وارد تظاهرات گردید اما قبل از آن نیز فعالیت هایی داشت که مهم ترین آن ها اعتصابات کاغذ پارس و شرکت هاوایی بود که من در هر دو شرکت داشتم.همه خواستار آزادی زندانیان سیاسی بودند و به گروه خاصی اشاره نمی کردند.شعارهای ضد رژیم خصوصا شخص شاه، یادآوری نام افرادی مانند،شریعتی، طالقانی، منتظری، سعیدی، غفاری و از همه بیشتر نام امام خمینی(ره) در تمام شعارها شنیده می شد.
انقلاب به وسیله ی مذهب اداره می گشت و هیچ کس ادعای رهبری نداشت.رهبری امام که تصاویر او در همه جا دیده می شد،برای همه قابل قبول بود.رژیم نیز راه حل گرفتاری خود را رضایت امام می دانست.در شوش تنها تصویری که بیشتر دیده می شد مربوط به حضرت امام راحل بود گرچه تصاویری از دکتر شریعتی و طالقانی هم توزیع می شد.
گروه های سیاسی قبل از انقلاب، کم نبودند اما بیشتر تلاش های آن ها محدود به دانشگاه ها و میتینگ ها می شد.بعضی از آن ها دارای گرایش های مارکسیستی بودند و به مذهب نگرشی منفی داشتند.تمام گروه های چپ این چنین بودند.سران بعضی از این گروه ها در زندان های شاه محبوس و بعضی اعدام شده بودند و تعدادی نیز در خارج از کشور می زیستند. بعضی از این گروه ها نگرش مذهبی داشتند و آن را خود، تفسیر می کردند.از آیات قرآن استفاده و حتی آرم پرچم خود را به آن مزین می کردند.هنوز ماهیت هیچ گروهی مشخص نبود.همه به دنبال قدم اول یعنی سرنگونی حکومت بودند.
شوش در این مورد با شهرهای دیگر متفاوت بود.گرایش های مختلف سیاسی وجود داشت اما چیدمان مردم، سنتی، مذهبی معتقد، طرفدار دین، برگزارکنندگان عاشورا، اربعین، ساختن مساجد، روندگان به عباسیه ها، حسینیه ها، مساجد،تکایا و اجرای تعزیه حسینی طی سال های طولانی بود. گروه های سیاسی چپ، به هیچ عنوان در شوش امکان فعالیت نداشتند.دو یا سه میتینگ در کنار دبستان باهنر امروزی برگزار کردند که افراد اصلی آن از اندیمشک و دزفول بودند.شوشی ها در این ارتباط انگشت شمار بودند.من تعدادی از آن ها را می شناختم که معلم بودند و بومی شوش نبودند و با تمام تلاش هایی که کردند موفق به جذب بچه های شوش نشدند.
گروه های مذهبی در شوش فعالیت بیشتری داشتند.معروف ترین و شاید بیشترین آن ها، سازمان مجاهدینخلق آن زمان بودند که به وسیله ی تعدادی از دانشجویان شوش اداره می شد.ماهیت ها مشخص نبود. فروش روزنامه و کتاب های منتشر شده ، عمده ی فعالیت های آن ها بود.تعداد آنها آنقدر نبود که بتوانند،تظاهراتی را سروسامان دهند.شعار های اولیه ی آن ها با مردم منافات نداشت،لذا کسی مزاحم ان ها نمی شد.البته تعداد آن ها در مقایسه ی با مردم اندک بود اما نسبت به سایر گروها بیشتر مشاهده می شدند.یادم می آید که در جلسات بحث و گفتگو،نماز خواندن را سیاسی می دانستند و در اظهاراتشان چنین القا می کردند که نماز را باید هر زمان لازم بود،اقامه کرد.تفاوت ها به مرور آشکار گردید.
گروه مذهبی دیگری نیز درشوش فعالیت داشت ،شاخه ی جدا شده ای به نام سازمان مهاجرین خلق که عمده فعالیتش در یکی از روستاهای شوش بود.رهبری آن را یکی از دانشجویان بومی بر عهده داشت و هدف آن ها نمایندگی مجلس بود که موفق نشدند.تلاش های آن ها محدود و ناتوان از جذب مردم در آن زمان گشتند.بیشتر فعالیت ها در اعلامیه های منتشر شده خلاصه می شد.با شکست در انتخابات ،عملا از بین رفتند.شعارهای آن ها که بعدا ماهیت بهتری نشان داد بومی گرایی بود.
آن ها افراد غیر بومی را در شوش غریبه می دانستند.مردم هوشیار شوش در زمان بعد از پیروزی با ایجاد سئوالات زیر بنایی شعارهای این گروه را کم رنگ نمودند.من در یک مورد نامه ی تهدید آمیز آن ها را دریافت کردم.گروه مذهبی دیگری که در شوش فعالیت داشت،گروه دکتر پیمان بود که نام خود را خلق مسلمان یا امتی گذاشته بود.پایدار یا پیمان بنیانگذار آن در کشور بود اما در شوش تعداد اندکی از جوانان به واسطه ی یک دانشجوی شوشی به آن علاقه مند شدند که با روشنگری بعضی از دانشجویان انجمن های اسلامی،این گروه عملا ناکام و به سازمان مجاهدین پیوستند.
من شخصا در مباحث این گروه شرکت می کردم و با رد نظریات آن ها مردم شوش را مذهبیون معتقد معرفی می کردم که فقط رهبری انقلاب را اساس می دانند.البته،بافت دینی مردم چنان قوی بود که این گروه را محو می کرد.مردم شوش واقعا متفاوت از شهرهای دیگر بودند.جدا کردن آن ها از مذهب امکان نداشت.واقعیت امر این است که هیچ گروه مذهبی و غیر مذهبی در شوش قبل از انقلاب یکه تاز نبود.انقلاب به وسیله ی شخص آقای دانش رهبری می شد.مرجعیت دینی باور اصلی مردم بود.گرچه شخص امام اساس تقلید محسوب می شد اما سنتی ها از مراجع دیگری نیز تقلید می کردند که تایید انقلاب مایه ی تشکیل اعتقادی آن ها بود. آقای دانش گروهی برخورد نمی کردند.امام را رهبر،معرفی؛ و کلام ایشان را منعکس می نمودند. شعارها صرفا مذهبی، سیاسی، ضد حکومت و متناسب با کل کشور بود.من به عنوان کسی که در جریان کامل آن بودم بعضی از شعارهای آن زمان را منعکس می کنم. « الله و اکبر،ما شاه نمی خواهیم جلاد نمی خواهیم،تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست،استقلال آزادی حکومت اسلامی،مرگ بر شاه،مرگ بر مزدور، معلم شهید ما دکتر علی شریعتی،سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن،می کشم می کشم هر که برادرم کشت،تا شاه کفن نشود ایران وطن نشود.وای اگر خمینی حکم جهادم دهد،ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد.رهبرا رهبرا ما را مسلح کنید.»
حضور گروه های سیاسی در جریان انقلاب در شوش بسیار کمرنگ بود.این نکته بیشتر به دلیل یکپارچگی مردم در نگرش دینی است.وجود دانیال پیغمبر این نزدیکی را بیشتر کرده بود. بعضی از این گروه ها در جریانات انقلاب در شوش مزاحمت هایی ایجاد نمودند.گرچه انقلاب در تهران توانست با این گروه ها برخورد کند اما در شوش این چنین نشد.شاید دلیل اصلی آن بافت عشایری در این شهر باشد که همه به نوعی به هم وابسته اند.
این گروه ها با پیروزی انقلاب عملا از آن جدا شدند و ساز مخالفت نواختند.آن ها یکپارچگی مورد نیاز در ادامه ی انقلاب را به شکل های مختلف مورد حمله قرار دادند. شاید شایسته تر باشد که بگویم گروهای سیاسی در شوش چندان نمایان نبودند.سهم خواهی و تقسیم غرامت اساس تفکرات آن ها بود.من در بعد از پیروزی انقلاب حرکات آن ها را مشاهده کردم.باز هم تکرار می کنم گرچه تعداد آن ها با توجه به بافت دینی مردم بسیار اندک بود اما تلاش کردند تا سهم خواهی کنند..شوش در قبل از انقلاب و بعد از آن یکپارچه باقی ماند.