تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی
به همت اداره ی کتابخانه های عمومی ، اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی و انجمن شعر فارسی به مناسبت اولین سالروز شهادت سردار دلها ؛ محفل شعرخوانی در سالن کودکان کتابخانه ی عمومی فجر برگزار شد .
به گزارش شوش نیوز ؛ ساعت 16:30 روز دوشنبه 15 دیماه 1399، اولین جلسه ی شعرخوانی بعد از یک سال انتظار ، با رعایت پروتکل های بهداشتی برگزار شد .
عباس رضایی رئیس اداره ی کتابخانه های عمومی شهرستان شوش ضمن خیر مقدم به رضا ذاکری سرپرست اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی و تلاش های رحمن ایزدی رئیس انجمن شعر فارسی گفت : از آنجایی که نزدیک به یک سال است جلسات انجمن شعر فارسی به خاطر کرونا تعطیل بود ، لذا امروز اولین جلسه با دعوت تعداد کمی از شاعران در کتابخانه برگزار شد تا مجددا جرعه ای باشد برای برگزاری جلسات هفتگی در اداره ی فرهنگ و ارشاداسلامی البته با رعایت پروتکل های بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی ، تا ان شاءالله هر چه زودتر شاهد ریشه کنی این ویروس منحوس کرونا باشیم .
رئیس اداره ی کتابخانه های عمومی شهرستان شوش با توجه به این که خود نیز از شاعران است چند بیت از مثنوی بلند خویش را پیرامون حوزه ی ادبیات مقاومت به شرح زیر خوانش نمود :
یک ذولفقار آخته در دست های ماست
تیغی که تشنه ی رگِ سفیانی شماست
پا در رکاب منتقمِ یاس ها شویم
با یک ارشاره لشکر عباس ها شویم
ما را خدا در آتش و در تب درست کرد
عباس های حضرت زینب(س) درست کرد
والله روزگارِ خودش را سیاه کرد
هر کس به خاک کشور ما چپ نگاه کرد
در راه دوست بر تن ما سر زیادی است
جغرافیای نقشه ی ما اعتقادی است
حب علیست شاخص بود و نبودها
بگذار جانشان به در آید حسودها
بگذار کرد و خاک کند کدخدای ده
دل خوش کند به متحدش گاو شیرده
امروز اگر چه بودنِ او سخت لازم است
ایران ما همیشه پر از حاج قاسم است
این جنگ ها به دیده ی ما جنگِ خیبر است
هر جای کشورم حججی های دیگر است
هر چند خاکِ شوش پر از زخم کاری است
اما غرور شهر به احمد حیاری است
بیرون می آید از پسِ هر ابر ماهِ قدس
تنها به یک اشاره ی دست سپاه قدس
این روزها اگر چه هدفها سیاسی است
راه درست راه ولایت شناسی است
راه درست این و جز این راه غیر نیست
این راه ، راه طلعه و راه زبیر نیست
حبِ علیست شاخص بود و نبودها
بگذار جانشان به در آید حسودها
در ادامه رحمن ایزدی رئیس انجمن شعر فارسی یکی از غزل های خود را به شرح زیر خوانش نمود .
آئینه ها کدر شد ، خون ریخت روی ایوان
خورشید بی رمق رفت تا پشت کوهساران
آئینه های بی آه در کوچه های بی نور
لب های خشک دریا در انتظار باران
شب بود خواب دیدم خورشید در گلو داشت
مردی چراغ در دست ، مردی شبیه باران
باید رها شد از بند ، باید پرید تا اوج
بالِ پرنده بسته ست در تنگه ی خیابان
اسرای چشم هایش معراج آسمان است
دق می کند بپوسد یوسف درونِ زندان
پایان نمی پذیرد این عشقِ خانمان سوز
این خلسه های جاندار در جان بی قرارّان
سرگرم رقص خون است آنجا تفنگ بر دوش
در خاکریز اول یم مرد توی میدان
سپس دیگر شاعران هر کدام « رباعی ـ غزل ـ شعر سپید و....» که در این ایام کرونایی سروده بود را خوانش نمودند .