به قلم ـ عباس کرم الهی
مدیرکانون بسیج رسانه سپاه ناحیه شوش دانیال(ع)
در قسمت یازدهم آموزش خبری نویسی شما اعضای کانون بسیج رسانه و خبرنگاران پایگاه خبری تحلیلی شوش نیوز را ابتدا با «تاریخچه ی عکاسی و نحوه ی کار با دوربین و انواع فیلترها و عدسی ها» آشنا نمودیم در قسمت دوازدهم ابتدا شما را با « دروازه بانی خبر » آشنا می کنم و سپس به «سواد رسانه ای » می پردازیم .
قدرتی که از پی دانایی به وجود می آید روز به روز عیان تر می شود و به خوبی مشخص است ممالکی که از لحاظ علمی در جایگاه بالاتری قرار دارند از لحاظ برخورداری از قدرت و توانایی هم در جایگاه اول قرار گرفته اند.
در عالم کنونی که رسانه ها سعی در سیطره ی بیش از پیش خود بر اذهان و افکار عمومی دارند و با آمارهایی که ارائه می کنند همواره این را می سنجند که چقدر در همراه کردن افکار عمومی موفق بوده اند؛ بشر متاثر از رسانه است و جهان بینی اش را رسانه شکل می دهد.
امروزه افراد بشر خواسته یا ناخواسته در سلطه ی رسانه ها قرار گرفته و شناخت و درک شان از پیرامون را رسانه شکل می دهد.
پیام هایی که از طریق رسانه ها به او می رسد و حتی واقعیتی که از او مخفی نگاه داشته می شود، تصویر ذهنی و آگاهی های بشر امروز را از جهان پیرامون شکل می دهد.
هیچ کس نمی تواند ادعا کند که این تصویر ، تصویری دقیق، روشن و کامل است و برای این است که جهان بینی رسانه ای، جهان بینی دقیق و قابل اعتمادی نیست .
علی رقم تصور ما که گمان می کنیم رسانه ها با بی طرفی کامل صرفاً برای آگاه ساختن مخاطب، در تلاش و تکاپو هستند، امروزه رسانه ها بیش از هر زمان دیگر، تحت تأثیر اغراض و اهداف سیاسی و اقتصادی و منافع خاص گروهی، جاه طلبی ها و قدرت طلبی ها قرار دارند.
در گذشته نیز امر به این منوال بوده و همواره کانون های ممیزی همان کانون های قدرت بوده اند و آنها بوده اند که مشخص می کردند چه چیزی منتشر شود و چه مطلبی سانسور شود.
خبری که به رسانه راه می یابد از دروازه های متعدد و از مسیری طولانی گذشته است و رسانه خود به عنوان آخرین گزینشگر خود دارای دوازه های متعددی است.
عبور یا عدم عبور یک مقوله ی خبری از دروازه ها در ابتدا احساس می شد که وابسته به پیشینه ی دروازه بانان از نظر طبقه و لایه ی اجتماعی، روزآمدی، سطح تحصیلات و طرز تلقی آنان از جامعه، ارزش ها، هنجارها و برداشت سازمان که دروازه بانان برای آن کار می کنند؛ است رفته رفته جای خود را به سیاست های غالب بر مدیریت رسانه و نظام های سیاسی در این تعریف داد.
دروازه بانی خبری در حقیقت پا به پای خبر از همان هنگام که خبر توسط فرد، نهاد یا مجموعه ای از عوامل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و اجتماعی در مجاری و کانال های خبری جاری شده، مطرح بوده است .
اخبار و رویدادها تا به گوش ما برسند از صافی هایی عبور می کنند که معلوم نیست با محتوای آنها چه می کنند. مسکوت گذاشتن بعضی اخبار، گفتن بخشی از واقعیت یا تحریف آن بزرگ و کوچک کردن رویدادها، انتخاب زمان و نحوه تنظیم و آرایش مطالب و یا حتی نوع رسانه حامل پیام، خبر را درچنبره ای از فعل و انفعالات گوناگون قرار می دهد.مسلما این فرآیند موجب می شود تصویری که از جهان پیرامون ارائه شود؛ دست خورده و مخدوش باشد.
«سانسور، خودسانسوری، گروههای فشار، گرایش های شخصی وسلیقه های فردی، منافع گروهی، محدودیتهای مکان و زمان محدویت فرصت تصمیم گیری، تکنیکهای خاص روزنامه نگاری، جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی »از جمله عواملی هستند که بر جریان گزارش دهی و خبر رسانی توسط رسانه ها تاثیر می گذارند.
به دلیل چه عواملی در اکثر رسانه های جهان حمایت از دولت ها یک امر عادی به حساب می آید؟فرقی نمی کند که این دولت انقلابی است یا ضد انقلابی، محافظه کار است یا رادیکال ؛ ولی جامعه شناسانی که در زمینه جامعه شناسی رسانه ها کار می کنند ؛ پاسخی واقع گرایانه می دهند که: دروازه بانان جهانی را ارائه می کنند که برای قلمروهای منافع عمده، بی خطر است.
پنج فیلتر در رسانه های آمریکا شناسایی شده است که این پنج فیلتر منافع طبقه ی حاکم بر آمریکا راحفظ می کنند و عبارتند از: «مالکیت رسانه ها، تبلیغات، منبع، شرکتهای بزرگ و جناح راست و ایدئولوژی ضد کمونیسم.»البته این معیار ها با از بین رفتن کمونیسم تا حدودی تغییر کرده است و در آمریکای امروز خطوط قرمز جایشان را به مسائل دیگر بخشیده اند. اصولا هر حکومتی برای بقای خود ناچار به ایجاد «خطوط قرمز و دوازه سازی برای گزینش اخبار» است.
البته این امر مطلق نیست و تمهید نوین در کشور های توسعه یافته در حال حاضر ، تکثر و فراوانی پیام همسو و به انزاوا کشانیدن اخبار قرمز و خطرساز است تا این که راه خفقان را در پیش گیرند.
این شیوه هم در حقیقت خفقان است ولی از نوع مدرن!
در این شیوه سعی می شود آنقدر رسانه و اخبار همسو باشد که اخبار ممنوعه در تنهایی ، دروغ جلوه نمایند و در افکار عمومی تاثیری نداشته باشند . این جریان نشانگر ظرفیت بالای مدیریتی این کشورهاست و شاخصه تشخیص کشورهای توسعه یافته با کشورهای توسعه نیافته و درحال توسعه است .
چه کسانی از میان دهها عامل تعیین کننده حق و قدرت تصمیم گیری دارند و چگونگی درفرآیند انتقال خبر از منابع به مقصد عمل می کنند؟ هرکه هست و هر چه هست. یک واقعیت را نمی توان انکار کرد و آن اینکه عملکرد این کروه، و تصمیمات آنها ، اطلاعات و آگاهی های صدها میلیون انسان رادرهرروز وهرساعت شکل می دهد وتصویر واقعیت های اجتماعی رابرای آنان می سازد. و با درک وجود ذاتی این دوازه ها در چارچوب نظام های سیاسی نتیجه می گیرد: « مطالعه ی این گروه (دورازه ها) به این دلیل اهمیت می یابد که آنها تعیین می کنند ما چه بدانیم وچه ندانیم آنها فرایند دانایی و اطلاع رسانی رارقم می زنند و به ویژه اینکه مسأله دروازه بانی در یک نقطه و در یک مقطع صورت نمی پذیرد و هر یک از عوامل و عناصر دست اندرکار می تواند برجریان انتقال خبر تأثیر بگذراد. »
«خبر» مثل يك «فوتباليست» است كه وقتي از سوي «مربي» به زمين فرستاده شد، بايد طبق قوانين پذيرفته شده، بازي كند، و مثلا نمي تواند به تيم مقابل بپيوندد و بالاخره «پرسشي» كه پاسخ آن، «كليدِ حلِ مسئله ی دروازه باني است»، ممكن است به اين ترتيب مطرح شود كه: «دروازه سازان (و نه دروازه بانان) چه كساني هستند؟ و ماهيت سياسي، اقتصادي، فرهنگي و فني آنان چيست؟ و بالاخره كار دروازه بانان اين دروازه سازان، صدور جواز عبور رويداد ها و خبرهاست يا «اختراع واقعيت» و «توليد رضايت»؟
توجه به دروازه سازان اگر چه شاید اهمیت چندانی از سوی خبرنگاری ؛ بازیکنی در میدان فوتبال است ؛ نداشته باشد ولی توجه به این مقوله همیشه از نظر صاحب نظران ارتباطات یکی از دغدغه های اساسی است و نقطه ی بحث سیاست گذاران رسانه ها با ممیزی های حکومتی و قدرت های دیگر است.
دروازه سازان چه کسانی هستند؟ و ماهیت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و فنی آنان چیست؟ و بالاخره کار دروازه بانان این دروازه سازان، صدور جواز عبور رویداد ها و خبرهاست یا «اختراع واقعیت» و «تولید رضایت»؟ می خواهد نگاه روشنفکران و صاحب نظران را به این مراقبت متوجه کند که حداقل بدانند دروازه بانان جامعه ای که در آن زندگی می کنند چه کسانی هستند. از طرفی دیگر این سئوالات که ناشی از دغدغه جزئی نگر بر مناسبات و تاثیرات اطلاع رسانی است؛ می تواند برای سیاست مداران و مدیران حکومتی هم مفید باشد.
در کشور ما دروازه بانی خبر به خاطر تخصصی نبودن ممیزی ها در ابتدای انقلاب بیشتر درگیر اخبار و گزارش ها قربانی نگاه سیاسی بوده و حذف می شدند ولی با رشد روز افزون رسانه ها و گسترش آنها در قالب های ماهواره ای و دسترسی آسان مردم به اخبار رسانه به ویژه رسانه های اینترنتی دروازه بانی خبر به اجبار به سوی تخصصی شدن حرکت کرده و سعی دارد با اتخاذ شیوه های جدید مدیریتی چون رسانه های بزرگ دنیا غالب های مدرن را جایگزین حذف کند.بر همین اساس رسانه ها با پی بردن به ارزش تولیدکننده بودن در عرصه خبر همواره سعی می کنند گوی رقابت را از دیگر رقیبان خود بربایند و اخبار و گزارش ها آن گونه که می پسندند ارائه کنند.سعی می کنند مطالب را زودتر از رقبای خود و با کیفیتی که خود می خواهند ؛منتشر کنند . در این عرصه مسلما رسانه هایی که دروازه های متعددی داشته باشند دیر تر از دیگر رسانه ها عمل می کنند.
ممیزی ها در کشور های مدرن به خبرنگار و گزارشگر تزریق شده و او در حالی که خبر را تهیه می کند در آن واحد آن مطلب را از دروازه های متعدد می گذراند و مطلب رسانه ای را حداکثر با یک یا دو واسطه بر خروجی رسانه اش قرار می دهد.
رسانه های مدرن در مواجهه با اخبار ممنوعه نیز اقدامات قابل توجهی انجام می دهند که این جریان به خاطر بزرگی و گسترده بودن رسانه آنها موجب می شود بیشتر در خدمت افکار و نیات سیاستمداران و قدرت های سیاسی و اقتصادی قرار می گیرد.
در این فرآیند اخبار منتشر شده تحت شعاع کوچکی رسانه ها گم شده و از بین می روند و نمی توانند تاثیر خاصی بر افکار عمومی داشته باشند. و عکس این جریان توجه بیش از حد به اخبار کم اهمیت از سوی رسانه های بزرگ برای القاء یک جریان و مفهومی خاص در افکار عمومی است. دنیای غرب به خوبی «توانا بود هر که دانا بود » فردوسی را به کار گرفته و با گسترش رسانه سعی در سلطه گری بر جهان دارد.
با اين توضيحات مي توان گفت كه: واژه ی دروازه بان به كساني اطلاق مي شود كه عملاً در مورد درج و پخش خبرها و يا كنار گذاشتن آنها تصميم مي گيرند. در اين جا مي توان به يك طبقه بندي محدود اشاره كرد. طبق كه در واقع آميزه وجمع بندي آراي برخی از بزرگان روزنامه نگاری در مورد دروازه باني خبري است، دو گروه دروازه بان وجود دارد:
1- گردآورندگان خبر (News gathers )؛
2- گردشگران خبر (News processors )؛
گروه اول را روزنامه نگاران و گزارشگراني تشكيل مي دهند كه به جست و جوي خبر مي روند و آن را تهيه مي كنند آنان در اين مسير برخي از خبرها را قابل ارائه و برخي را غير قابل ارائه ارزيابي مي كنند.
گروه دوم مشتمل بر همه كساني است كه قضاوت آنان فيلتر يعني صافي يا غربال عبور يا توقف خبر مي شود. گفتني است كه نوآم چامسكي و ادوارد اس. هرمن (Edward S. Herman ) پژوهشگران ارتباطي راديكال امريكا، پنج فيلتر را در رسانه هاي امريكا شناسايي كرده اند و معتقدند كه اين پنج فيلتر منافع طبقة حاكم بر امريكا راحفظ مي كنند و عبارتند از: مالكيت رسانه ها، تبليغات، منبع، شركتهاي بزرگ و جناح راست و ايدئولوژي ضدكمونيسم.
به هر حال باس در مقاله اي به عنوان «پالايش مفهوم دروازه باني» the gate keeper Concept Refining » كه در ژورناليسم كوارترلي (شمارة 46،سال 1969) به چاپ رسيد نوشت: گزارشگران و دبيران محلي به مواد خام خبري (Raw news ) نزديكتر هستند (مرحله اول)، حال آنكه سردبيران، نسخه خوانها و مترجمان در فاصله دورتري قرار دارند (مرحلة)، اما در عوض به كانون هاي قدرت نزديكترند:
در مدل باس دست اندركاران مرحلة دوم، علاوه بر نزديكي به كانونهاي قدرت، در مقايسه با دست اندركاران مرحلة اول با هنجارها، ارزشها و ميثاقهاي سازماني كه براي آن كار مي كنند، آشناتر هستند. ضعف و اشكال بزرگ مدل باس اين است كه صرفاً به دروازه هاي درون رسانه آنهم با ساده سازي مي پردازد. ولي به هر حال براي هر دو گروه، عوامل دخيل در دروازه باني از اين قرارند : قضاوت هاي شخصي، هنجارها، قوانين و ميثاق هاي سازماني كه دروازه بانان در استخدام آن هستند، فشار زمان از لحاظ محدوديت زماني، ضرورت محلوظ داشتن قوانين و بالاخره ضرورت كسب سود (به ويژه در رسانه ها ي غربي)
يا دآوري اين نكته ضروري است كه مفهوم دروازه باني اكنون از نگاه جامعه شناسان رسانه ها يك مفهوم ساده سازي شده قلمداد مي شود (همانگونه كه استوارت هود وجود گوناگون،آن را با مثال برنامه تلويزيوني روشن كرده است). جامعه شناساني كه در زمينه جامعه شناسي رسانه ها كار مي كنند مي گويند: دروازه بانان جهاني را ارائه مي كنند كه براي قلمروهاي منافع عمده، بي خطر است.
ساده سازي ديگري كه در اين زمينه وجود دارد مرتبط با نقش روزنامه نگارن است به قول چينبال: «انگار روزنامه نگار بيرون مي رود تا خبرها را مثل سيب هايي که از درخت ريخته اند، جمع كند. ولي روزنامه نگار كه وارد مزرعه ی خبر نمي شود، بلكه فقط شاهد برخي از رويداد هاست و اكثر خبرها هم از سوي منابع ثانوي خبرگزاريها ، ماهواره ها، سخنگويان رسمي ، روابط عمومي ها و... صادر و سپس دوباره بسته بندي مي شود و به صورت خبررسانه اي به عنوان محصول به دست خواننده مي رسد» اما با تكيه و تمركز صرف بر نقش روزنامه نگاران از فشارهايي كه در هنگام گزينش رويداد بر آنان وارد مي شود، غفلت كرده ايم. و لذا پرسشي كه در اينجا مي تواند مطرح شود اين است كه به دليل چه عواملي در اكثر رسانه هاي جهان حمايت از دولت ها يك امر عادي به حساب مي آيد؟ فرقي نمي كند كه اين دولت انقلابي است يا ضد انقلابي، محافظه كار است يا راديكال؟
جان هارتلي، كه پيش از اين افراد نام برده شد به خبر به مثابه «نقطه ی تلاقي مردم و سياست در خانه و جهانِ بحث و تصميم، مي نگرد و معتقد است كه بسياري از ارزش هاي مورد بحث در رمزهاي روزنامه نگاري مقولاتي همچون وضوح و بيطرفي هستند اما پيوسته ترين وظيفة گفتمان خبر اين رجحان است كه مفاهيم ويژه اي در خبرها بالاتر از ساير مفاهيم قرارگيرند و اين امر حاصل كار دروازه بانان است. »
مدل هاي حركت يا جريان خبر
يورگن هابرماس (Jurgen Habermas)، استاد دانشگاه فرانكفورت- زادگاه مكتب فرانكفورت- معتقد است كه تجدّد و توسعه با خود خردگرايي و رهايي به ارمغان نمي آورند، ره آورد آنها بي خرديِ ژرف است. سرمايه داري از رهگذر تجدّد و توسعه با استفاده از وسايل ارتباط جمعي به دستكاري افكار عمومي مي پردازد و اين يعني: تحميل نيازهاي اجتماعي.
هربرت اي. شيلر (Herbert I. Shiller) استاد دانشگاه كاليفرنيا اساساً به اين موضوع معتقد است كه كار وسايل ارتباط جمعي آمريكا دستكاري در مغزها و قلب هاست.
ژان دارسي (Jean d’Arcy )، جامعه شناس فرانسوي و اولين پايه گذار مفهوم مهم حق برقراري ارتباط در اشاره به جريانهاي خبري كه به وسيله كانونهاي محدود و مشخص براي سراسر جهان ساخته و پرداخته مي شوند و به طرزي يكطرفه مثل باران از بالا به پايين بر سر مخاطبان مي بارند. مي گويد: اين ارتباط نيست...افزايش تعداد رسانه ها به ويژه در جهان روبه توسعه- كه غرب آن را توصيه مي كند- مشكلي را حل نمي كند همين ماهيت عمودي جريان اخبار و اطلاعات است كه محور اصلي اختلافات مي دهد را تشكيل مي دهد. به عقيده دارسي حق ارتباط افقي است، نه عمودي كه از صاحبان قدرت به سوي اعضاي عادي جاري باشد.
نظريات انتقادي فراوان ديگري نيز عليه جريان يكسوية اخبار و ذات پنهان تجاري آن وجود دارد يعني جرياني كه با تبعيض آشكار، خبرهاي مفيد را در مسلخ خبرهاي قابل فروش و هماهنگ با فضاي تحت سلطة خبرگزاريهاي بين المللي قرباني مي كند طرح اين نظريات انتقادي تاكنون به كشف سه مدل جريان يا حركت خبر انجاميده است:
مدل مركز ـ پيرامون
در اين مدل كه در نظرية «ساختاري امپرياليسم» به وسيلة يوهان گالتونگ (Johan Galtung ) مطرح شده است جهان به دو بخش مركز و پيرامون تقسيم مي شود. در مركز جوامع حاكم و در پيرامون جوامع وابسته به مركز قرار مي گيرند.
يوهان گالتونگ در اين نظريه از شبكه هاي بين المللي ارتباطي به مثابه شبكه هاي فئودالي ياد مي كند. مدل گالتونگ چهار ويژگي را در مورد جريان خبرهاي بين المللي مطرح مي سازد:
1 ) ـ رويداد هاي خبري مربوط به مركز (جوامع حاكم) در مقايسه با رويدادهاي مربوط به پيرامو ن، از ثقل بيشتري در مطبوعات جهان برخوردارند،
2 ) ـ حجم تبادل خبر ميان مركز و پيرامون با حجم تبادل خبر ميان خود ملل مركز تفاوت چشمگير دارد،
3 ) ـ خبرهاي ملل مركز سهم عمده اي از رويدادهاي خارجي را در رسانه هاي پيرامون به خود اختصاص مي دهند و در حالي كه خبرهاي پيرامون در رسانه هاي مركز سهم كمتري دارند،
4 ) ـ جريان خبر در ميان ملل پيرامون ناچيز است و يا اصلاً وجود ندارد.
در مدل گالتونگ اثبات اين نكته مورد نظر است كه بسياري از رسانه ها در كشورهاي پيرامون (جنوب) از جهت نحوة پوشش رويداد هاي جهاني شبيه به يكديگر هستند و همه كمابيش به يك ميزان تحت تأثير جريان هاي خبري كشورهاي مركز (شمال) قرار دارند.
گالتونگ معتقد است كه كشورهاي رو به توسعه از اين لحاظ به خبرگزاري هاي فراملي وابسته اند در حالي كه همه مي دانيم كه اين خبر گزاري ها عملاً بر «بحران ها، كشش ها و جرايم» به هنگام مخابره خبر از پيرامون به مركز تأکيد مي كنند و در مقابل، هنگامي كه ملل پيرامون به خاطر وابستگي خبري ، به انعكاس خبرهاي مركز در نشريات خود مي پردازند، خواسته و ناخواسته ذهنيت وسايل ارتباط جمعي غرب را براي مخاطبان خود به ارمغان مي آورند و اين امر به ايجاد ارتباط جمعي غرب را براي مخاطبان خود به ارمغا ن مي آورند و اين امر به ايجاد يك امپرياليسم فرهنگي مي انجامد زيرا كه ادامه ی اين روند عملاً سبب مي شود كه به تدريج توليد كنندگان و مصرف کنندگان خبر در جنوب نظير همتايان خود در مركز بينديشند و اين يعني از چشم غرب به جهان نگريستن.
لذا امپرياليسم ارتباطي به امپرياليسم فرهنگي مي انجامد. گاتونگ در نظريه ساختاري امپرياليسم (1971) مهمترين وجوه ساختار بنيادين جامعه بين المللي را چنين برمي شمارد: «امپرياليسم فرهنگي و ارتباطي، امپرياليسم اقتصادي، امپرياليسم سياسي و نظامي. »
«نظام اخبار بين المللي» بخشي از امپرياليسم فرهنگي و ارتباطي جهاني است. او اهميت انواع امپرياليسم (ارتباطي،فرهنگي، سياسي، اقتصادي، ونظامي) را به يك ميزان مي داند و براي آنها ساختارهاي مشابهي را قائل مي شود (Isomorphic Structures )؛ و چنين نتيجه مي گيرد كه: از آنجا كه نظام بين المللي اخبار بخشي از ساختار جهاني است؛ پس مشخصة نظام خبر وجود يك رابطه تعاملي عمومي (Vertical interaction relation ) ميان مركز و محيط و يك ساختار تعاملي فئودالي است.
رابطه ی عمودي همان نكته اي است كه ژان دارسي هم از آن به عنوان محور اصلي اختلافات ياد كرده است. به اين ترتيب با توجه به مدل مركز پيراموني گالتونگ مي توان چنين نتيجه گرفت كه «وابستگي رسانه هاي پيرامون به اخبار مركز به ايجاد ساختارهاي تازه ی امپرياليستي براي جريان هاي خبري مي انجامد و چهار خبرگزاري بين المللي يونايتد پرس و آسوشيتد پرس (آمريكا)، فرانس پرس (فرانسه) و رويتر (انگليس) براي آمريكايي ها، فرانسوي ها و انگليسي ها قلمروهاي انحصاري نفوذ اطلاعاتي ايجاد مي كنند و اين نوع ارتباطات بين المللي، نمونه ی بازر ساختار نوين استعماري مناسبات جهاني قلمداد مي شود به همين دليل است كه گالتونگ مشخصه ی مناسبات شمال وجنوب را داراي ساخت فئودالي تصورمي كند. »
بايد يادآوري كه يكي از عمده ترين دلايلي كه براي اعتبار و صحت نظريه هاي ساختارگرايي و وابستگي اقامه مي شود اين است كه اين نظريات قادر به ايجاد و ارتقاي شكلهاي تازه اي از اقدام سياسي و سازمانهاي اجتماعي- اقتصادي شده اند.
مدل شمال ـ جنوب
در اين مدل نيز جريان خبر يك جريان عمودي است و سير و گردش اخبار از شمال (كشورهاي صنعتي) به جنوب (كشور هاي روبه توسعه) جاري است. در مدل شمال ـ جنوب هم مثل مدل مركز پيرامون، جريان خبر بين شمال قوي است و جريان خبر بين جنوب ضعيف است. ضمن آنكه جريان خبر شمال به طرزي عمودي و قوي به سوي جنوب جاري است ولي از جنوب به شمال اين گردش بسيار ضعيف و نامحسو س است. طبق اين مدل اگر خبري از جنوب به شمال برود حركت آن درست مثل انتقال مواد خام از جنوب به شمال است و همان طور كه مواد خام جنوب در شمال پردازش مي شود و به صورت كالا دوباره به جنوبي ها فروخته مي شود رويدادهاي جنوب نيز از سوي شمالي ها به شمال برده مي شوند و پس از پردازش به نام خبر براي جنوبي ها عودت داده مي شوند.
بنابراين با توجه به مدل شمال ـ جنوب و روند نامتعادل و نامعقول آن، جنوبيها بايد به ايجاد جريان هاي خبري افقي (ميان جنوب و جنوب) از طريق تشكيل خبرگزاريهاي مشترك منطقه اي بپردازند و اين روند معيوب و يكسوية حركت خبر از شمال به جنوب را تغيير دهند و اصلاح كنند.
مدل مثلثي
در اين مدل، در حقيقت شمال به دو بخش شرق و غرب تقسيم مي شود و در عين حال جنوب در يك چارچوب قرارمي گيرد. مدل مثلثي كه حاصل پژوهشهاي دو پژوهشگر به نامهاي جورج گربنر (George Gerbner ) و جروج مرواني (George Marvanyi ) است مبتني بر اين است كه شرق و غرب عمدتاً به خبرهاي مناطق ژئوپولتيك مورد علاقة خود توجه مي كنند، در حالي كه سهم عمده ی خبرهاي خارجي در رسانه هاي جنوب متعلق به خبرهاي شرق و غرب است. افزون بر اين، اروپاي غربي نيز پاي ثابت پوشش خبري درگوشه و كنار جهان است.
در هر صورت اكثر پژوهش هايي كه در قلمرو جريان خبري تحت سلطة شمال به عمل آمده اند حاكي از آن هستند كه سلطه خبري شمال باعث مخابره نشدن خبرهاي مربوط به پيشرفتهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و... جهان سوم مي شود و به طور همزمان تصويري كه جريان خبري شمال از جنوب ارائه مي كند حاكم از ابدي نشان دادن خشونت و بي نظمي در جهان سوم است در جريان خبري شمال سعي مي شود كه جهان سوم نافض حقوق بشر، غير منطقي و بدوي نشان داده شود. افزون بر اين، همين سلطة خبري موجب تحميل فرهنگ مصرفي و تلقين الگوي هاي ذهني و رفتار غربي به جهان سوم مي شود و در اين سلطه و تهاجم خبري مطلوبترين هدف شمال نابود كردن هويت مذهبي- فرهنگي و از بين بردن اقتدار ملي در جهان سوم است.
سواد رسانهای چیست؟
«سواد رسانهای یک نوع درک متکی بر مهارت است که میتوان براساس آن انواع رسانهها را از یکدیگر تمیز داد، انواع تولیدات رسانهای را از یکدیگر تفکیک و شناسایی کرد.» به نظر من هدف اصلی سواد رسانهای میتواند این باشد که بر اساس آن بتوان محصول نهایی یک رسانه را از این جنبه شناخت که آیا بین محتوای یک رسانه به مثابه یک محصول نهایی با عدالت اجتماعی رابطهای وجود دارد یا خیر. سواد رسانهای آمیزهای از تکنیکهای بهرهوری مؤثر از رسانهها و کسب بینش و درک برای تشخیص رسانهها از یکدیگر است. در واقع اگر زمانی به نقطهای از تعارض با یک رسانه برسیم، سواد رسانهای میتواند مانع قطع ارتباط با رسانه شود و ارتباط با رسانههای متفاوت و تبدیل رابطه یکسویه و انفعالی به یک رابطه فعالتر را توصیه کند.
نظام رسانهای دارای سلسله مراتب است و اجزای آن قابلیت تعقیب و شناسایی را دارد، همچنین هر رسانهای دارای محصول نهایی است یعنی مانند یک کارخانه تمام اجزای آن اعم از زیرساختها، نرم افزارها، نیروی انسانی و غیره دست به دست هم میدهند تا یک تولید و محصول نهایی را با اهداف از پیش تعریف شده تحویل مصرف کننده دهند. محصول نهایی یک رسانه میتواند در خدمت تثبیت یک طبقه یا در خدمت قدرت حاکمه باشد؛ طبقه و قدرتی که رهاییبخش و آزادیبخش نیست. بنابراین چنین محصول نهایی رسانهای نمیتواند در خدمت عدالت اجتماعی عمل کند، بلکه در خدمت نیروهایی است که درصدد سلب عدالت اجتماعی هستند. به دیگر زبان میتوان پرسید که آیا آگاهی و اطلاعاتی که از رسانهها به دست میآوریم به صلاح اجتماع هست یا خیر یا اینکه صرفا در خدمت یک طبقه است.
مهارتهای سواد رسانهای
ابتدا دو مثال:
1 ) ـ مثال اول:
اگر در یک فیلم پسرکی فرضا ده ساله در حال دویدن باشد و در همان هنگام دویدن تبدیل به یک مرد چهل ساله شود، برای کسی که فیلم زیاد دیده است؛ اتفاق عجیبی نیست. او متوجه خواهد شد که این پلان یک فلاشبک بوده است. اما برای کسی که اصلا فیلم ندیده باشد ممکن است همان پلان یک فلاشبک ایجاد سردرگمی کند و لذا از خودش بپرسد آن پسرک چه شد؟ و این مرد چهل ساله کیست؟
تماشاگر حرفهای سینما به تدریج به دانش و مهارتهایی مسلط شده که بر اثر آن نمادهای و موتیفهای دیداری در سینما را به خوبی میشناسد.
2 ) ـ مثال دوم:
اگر بخواهیم در کابین خلبان یک هواپیما بنشینیم و آنرا به پرواز درآوریم نیاز به مجموعهای از مهارتها داریم تا بتوانیم هواپیما را به حرکت در آورده؛ به پرواز کشانده؛ کنترل کرده و به مقصد برسیم. مگر غیر از این است؟
سواد رسانهای هم به مهارتهای خاصی نیاز دارد. با این تفاوت که در مورد درک و نقد سینما و هواپیما زودتر به نقش مهارتهای خاص پی میبریم، فقدان مهارت به عدم درک فیلم و به سقوط و مرگ منجر خواهد شد.
در مورد استفاده از رسانهها ممکن است بر این گمان باشیم که از مهارت کافی برخوردار هستیم، در حالی که اینجا موضوع به مهارتهای یک ملوان ماهر و یک ملوان تازهکار شبیه است. هر چه در دریای توفانی ماهرتر و آگاه تر باشیم، میدانیم تا چه عمقی باید پیش رفت و چگونه از زیر امواج عبور کرد و به ساحل رسید
ضرورت و فایده سواد رسانهای
چرا به سواد رسانهای نیاز داریم؟ امروز در دنیایی زندگی میکنیم که خواه ناخواه در شرایط اشباع رسانهای قرار دارد، فضای پیرامون ما سرشار از اطلاعات است وقتی تلفن همراه ما به صدا درمیآید در اطلاعات موجود در فضا پل این ارتباط شده است، یا زمانی که یک مودم ما را به جهان بی انتهای اینترنت میکشاند نشانهای است بر حاکمیت اشباع رسانهای و اینکه ما نیاز داریم که در برابر چنین فضایی، یک رژیم مصرف رسانهای اتخاذ کنیم و در انتخابهایمان دقت کنیم ، درست مثل غذایی که مراقب کلسترول، ویتامین و مواد دیگر موجود در آنها هستیم، در فضای رسانهای هم باید دانست چه مقدار باید در معرض رسانههای مختلف اعم از دیداری، شنیداری و نوشتاری بود و چه چیزهایی از آنها را برداشت.
به عنوان مثال :
«زمانی که در بزرگراههای اطلاعاتی حرکت میکنیم، سواد رسانهای میتواند به ما بگوید چه مقدار از وقتمان را در چه سایتهایی اعم از شناخته شده و ناشناخته و چه مقدار از آن را فرضا در چت رومها بگذرانیم. »بنابراین میتوان گفت که هدف سواد رسانهای تنظیم یک رابطه منطقی و مبتنی بر هزینه ، فایده است: در برابر رسانهها چه چیزهایی را از دست میدهیم و چه چیزهایی را به دست میآوریم و به عبارت بهتر؛ در مقابل زمان و هزینهای که صرف میکنیم چه منافعی در نهایت به دست میآوریم. شاید بتوان گفت اصلیترین هدف سواد رسانهای این است که یک نوع استفاده مبتنی بر آگاهی و با فایده از سپهر اطلاعاتی اطراف داشته باشیم.
سطوح سواد رسانهای
سواد رسانهای قدرت درک نحوه کارکرد رسانهها و معنی سازی در آنها است. سواد رسانهای را میتوان دسترسی، تجزیه و تحلیل و تولید ارتباط در شکلهای گوناگون رسانهای و مصرف انتقادی محتوا دانست.
سه جنبه سواد رسانهای عبارتند از:
الف) ارتقای آگاهی نسبت به رژیم مصرف رسانهای و یا به عبارت بهتر تعیین میزان و نحوه مصرف غذای رسانهای از منابع رسانه ای گوناگون
ب) آموزش مهارتهای مطالعه یا تماشای انتقادی
ج) تجزیه و تحلیل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رسانه ها که در نگاه اول قابل مشاهده نیست.
در واقع سواد رسانهای امروزیتر؛ به دنبال مقابله با کارکردهای رسانههای بزرگ غالب است که هدف شان تامین هژمونی فرهنگی؛ تعمیم فلسفه سیاسی و حفظ قدرتهائی است که خود این رسانهها محصول آنها هستند.
به نظر میرسد که سواد رسانه ای به عنوان دافعه این فضا و در ستیز با گفتمان غالب رسانههای بزرگ در شرایط اشباع رسانهای؛ در اینترنت نسبت به سایر رسانهها سریعتر رشد کرده و به نوعی میتوان آنرا نوه دیجیتال نقد رسانهای کلاسیک به حساب آورد . البته تسلط به یک زبان خارجی؛ مهارت استفاده از کامپیوتر و مهارت های استفاده از فضای سایبرنتیک میتوانند هم به بهرهوری مناسبتر از مباحث سواد رسانهای در اینترنت منجر شوند و هم به سور کلی خودشان جزو مهارتهای سوادرسانهای به شمار میآیند. «از آنجای بدون سواد رسانهای، نمیتوان گزینشهای صحیح از پیامهای رسانهای داشت»؛ به گمان من ، نهادهای آموزشی، مدنی و انتشاراتی باید به این امر کمک کنند. نهادهای آموزشی مثل « آموزش و پرورش ، دانشکدهها و آموزشگاههای مختلف» میتوانند مفهوم سواد رسانهای را در کتب درسی ارائه نمایند و نهادهای انتشاراتی هم میتوانند مفاهیم ساده شدهای از این بحثها را در دستور کار خود قرار دهند؛ نهادهای مدنی و صنفی که هر یک جمعی تخصصی را نمایندگی میکنند نیز میتوانند اعضای خود را تحت آموزش مستمر در زمینه سواد رسانهای قرار دهند.
به عنوان نمونه :
«روزنامهنگاری که از راه تجربی این حرفه را آموخته با روزنامهنگاری که آموزش آکادمیک را نیز به این تجربه اضافه کرده است، از جنبه ی سواد رسانهای و مقهورسازی مخاطب؛ تفاوتهای عمدهای با یکدیگر دارند. »پس بین فردی که مسلح به مطالعات سواد رسانهای است با فردی که بهرهای از سواد رسانه ای نبرده، تفاوت بسیار زیادی وجود دارد. سواد رسانهای همچنین کمک میکند تا قضاوتهای صحیحتری از محیط پیرامون خود داشته باشیم . پارامترهایی که سوادرسانهای در اختیار میگذارد باعث میشود تا درک عمیقتری از آنچه میبیننم، میشنویم و میخوانیم داشته باشید. به طوریکه فاقدان سواد رسانهای را میتوان طعمه های اصلی در فضاهای رسانهای به شمار آورد.
یکی دیگر از اهداف سواد رسانهای «نشان دادن اضافه بار اطلاعاتی» است. در شرایط اشباع رسانهای و در فضای موجود افراد در معرض حجم بالایی از اطلاعاتی هستند که به هیچ وجه به برخی از آنها نیازی به آنها ندارند. به عنوان مثال امروزه بسیاری از نوجوانان مارکها و علائم تجاری جهان را به خوبی می شناسند، اما این اطلاعات در هیچ زمینهای به کار آنها نمی آید نه قدرت خرید دارند و نه قدرت مصرف ولی چون در معرض آگهی های پیاپی قرار دارند، در این زمینه اطلاعات دارند. پس باید از پیام ها و اطلاعات اطرافمان براساس نیازهایمان استفاده کنیم تا دچار سردرگمی نشویم. سوادرسانهای این امکان را هم در اختیار میگذارد .
نیاز به تولید ادبیات
باید در عرصه آموزش رسانهای و سواد رسانهای تولید ادبیات کنیم. بر آموزش رسانهای ۱۸ اصل حاکم است . مطالعه آرای لنمسترمن میتواند در این زمینه مفید باشد. او که از برجستهترین متفکران حوزه بینالمللی آموزشهای رسانهای است؛ پیش از این کتابی منتشر کرده بود که به سرعت به کتابی درسی در عرصه آموزش رسانهای تبدیل شد. این کتاب که Teaching the Media نام داشت در سال ۱۹۸۵ به علاقهمندان مباحث مربوط به آموزش رسان های عرضه شد. حالا او کتاب دیگری دارد که انتشارات شورای اروپا آن را منتشر کرد. نام این اثر آموزش رسانهای در اروپای دهه ۱۹۹۰ (Media Education in ۱۹۹۰&#۰۳۹;s Europe) است. نویسنده این مقاله از جمله کسانی است که ترجیح میدهد از عبارت آموزش رسانهای (Media Education) به جای اصطلاح سواد رسانهای (Media Literacy) استفاده کند .
تکرار میکنم باید در عرصه آموزش رسانهای و سواد رسانهای تولید ادبیات کنیم تا در گام اول مشخص شود دامنه و چارچوب سواد رسانهای چیست؛ باید ترجمه کنیم تا بتوانیم زمینه یک مطالعه تطبیقی را فراهم کنیم و به معیارهایی برای تعقیب اهداف سواد رسانهای دست پیدا کنیم. وضعیت سواد رسانهای در غرب به دلیل آن که تکنولوژی های مدرن تمرکز و غلظت بیشتری دارند، باعث شده تا تئوریسینها و مخاطبان زودتر خطر مسلح نبودن به سواد رسانهای را درک کنند، بنابراین مطالعات و تجارب بسیار خوبی هم در این زمینه دارند که میشود از آنها استفاده کرد. همچنین حمایت نهادهای آکادمیک از طریق گنجاندن مفاهیم سواد رسانهای در کتب درسی دانش آموزان، و دروس دانشکدههای ارتباطات میتواند مفید باشد.
حتی خود رسانهها به خصوص روزنامهها نیز با توجه به جغرافیای مخاطبینشان، میتوانند مفاهیم مرتبط با سواد رسانهای را منعکس کنند، منتقدین نیز میتوانند به ادبیات سواد رسانهای از طریق نقد سینمایی و نقد ادبی دامن بزنند و حتی فصلنامه رسانه نیز میتواند با همین گونه حرکتها در این زمینه مفید واقع شود.
نظريه هاى مربوط به نقشها و كاركردهاى اجتماعى ارتباطات جمعى در جهان امروز، براى مطالعه درباره نقشها و وظايف اجتماعى وسايل ارتباط جمعى بايد سه نوع جامعه را از هم تفكيك كرد:
در جوامع سرمايهدارى، با شرايط خاص اقتصادى واجتماعى و فرهنگى آنها، نقشهاى معينى براى وسايل ارتباط جمعى مطرح مىشوند. براى ارتباطات جمعى اين جوامع، وظايفى همچون آگاه كردن و راهنمايى افكار عمومى، آموزش و انتقال ميراث فرهنگى و سرگرمى درنظر گرفته شده است. در جوامع سوسياليستى با تكيه بر نظريه هاى لنين، سه نقش «تهييج»، «تبليغ» و «سازماندهى» براى وسايل ارتباط جمعى عنوان مىشوند. چونكه ماهيت اين جوامع با جوامع غربى فرق مىكند و وسايل ارتباط جمعى به وسيله دولت اداره مىشوند، ارتباطات جمعى بهعنوان وسايلى در جهت پيشبرد برنامههاى مختلف موردنظر حزب حاكم معرفى مىگردند. در جوامع موسوم به جهان سوّم كه كشورهاى آسيا و آفريقا و آمريكاى لاتين را دربر مىگيرند، درباره وظايف اجتماعى وسايل ارتباط جمعى، معمولاً سه نوع برداشت مشاهده مى شود. در بيشتر اين ممالك، همان نظريه هاى غربى طرف توجه ند و در برخى از آنها نيز ديدگاه هايى مشابه جوامع سوسياليستى قبلى روسيه و اروپاى شرقى وجود دارد و برخى هم به نظريه هاى مستقل توجه دارند.
1 ) ـ نظريههاى متفكران آزاديگراى غربى
به دنبال نظريات كلى خوشبينانهاى كه از دهه دوّم قرن بيستم، از سوى «پيشگامان» مطالعات ارتباطى و به ويژه برخى از استادان معروف دانشگاه شيكاگو، مانند «جان ديوئى»، «جرج ميد» و «رابرت پارك»، در مورد نقش اجتماعى وسايل ارتباط جمعى در پيشرفت شرايط زندگى انسانى در جوامع شهرنشين صنعتى، مطرح گرديدند، و همچنين «بنيانگذاران» مطالعات و تحقيقات ارتباطى، مخصوصاً «پل لازارسفلد» و «هارولد لاسول»، نيز در تكميل آنها، نظريههاى خاصى راجع به وظايف و كاربردهاى اجتماعى وسايل مذكور، ارائه كردند.
« هارولد لاسول»، آمريكايى متخصصِ علوم سياسى ـ كه در سال 1927، با نگارش رساله معروف خويش در مورد «تبليغات سياسى در جنگ جهانى اوّل»، نخستين پژوهش هاى علمى ارتباطى را در اين زمينه پايه گذارى كرد، او در مقاله معروفى كه در سال 1948 درباره «ساختار و كاركرد ارتباطات در جامعه» نوشت، اوّلين طبقه بندى جامع در زمينه وظايف اجتماعى وسايل ارتباطى جديد را عرضه نمود. لاسول در اين مقاله، سه نقش متمايز و تفكيك شده براى وسايل ارتباط جمعى قائل شده است. وى نوعى طبقهبندى را ارائه كرده است كه ظاهراً نقشهاى اجتماعى معروف كنونى در عناوين آن، ديده نمىشوند. ولى با تجزيه و تحليل اين نقشها، شمول آنها به نقشهاى خبرى، تفسيرى و آموزشى نيز مشخص مىگردند. سال ها بعد، «چارلز رايت» محقق ديگر آمريكايى، نقش ديگرى به اين نقشهاى سهگانه اضافه كرد كه مربوط به ايجاد سرگرمى (نقش تفريحى) است.
الف) نظارت بر محيط: نقش خبرى
به عقيده «لاسول» يكى از نقشهاى مهم وسايل ارتباط جمعى، نظارت بر محيط زندگى انسانى است. وسايل ارتباط جمعى با تهيه و پخش اخبار و اطلاعات، افراد جامعه را با محيط زندگى خود آشنا مى كنند و با اين كار افراد را آماده مىسازند تا از محيط خود اطلاع كافى بهدست آورند. از طريق اخبار و اطلاعات است كه مردم مىتوانند شرايط محيط را بشناسند و عكسالعمل هاى لازم را براى انطباق با محيط پيدا كنند. نقش نظارت بر محيط و ضرورت هماهنگى افراد با دگرگونيهاى جامعه، لزوم انتشار اخبار را توجيه مىكند و اين همان نقش اصلىِ وسايل ارتباط جمعى در جوامع سرمايهدارى است. هيأت هاى تحريريه در مطبوعات، خبرگزاريهاى بزرگ، راديوها و تلويزيون ها، در همه جا آن اخبارى را منتشر مىكنند كه هماهنگ با نظام موجود در جامعه باشند و به آن لطم هاى نزنند.
ب) همبستگى اجتماعى: نقش تفسير و راهنمايى
دوّمين نقشى كه «لاسول» براى وسايل ارتباط جمعى درنظر گرفته است نقش همبستگى اجتماعى است. اين نقش، مكمل نقش قبلى است كه براساس ضرورت نظارت بر محيط، لزوم همبستگى افراد را در اين مورد يادآورى مىكند. در اين زمينه، نقش تجزيهوتحليل و تفسير رويدادها و مسائل زندگى و همچنين راهنمايى افكار عمومى و نيز تبليغات سياسى، براى همبستگى اجتماعى اهميت خاص دارد. براساس نقش دوّم، لزوم تكميل اخبار، مطرح مىشود. در اين مورد هم تفسيرها، از زمينه كلى سياست هاى خبرى جدا نيستند و عقايد سياسى و ارزشهاى فرهنگى موردنظر روزنامهنگاران و منافع حرفهاى وطبقاتى آنان، باعث مىشود كه بهطور مستقيم يا غيرمستقيم از نظام حاكم حمايت كنند.
پ) انتقال ميراث فرهنگى: نقش آموزشى
نقش سوّم موردنظر «لاسول» براى وسايل ارتباط جمعى كمك به انتقال ميراث فرهنگى جامعه، از نسل هاى گذشته به نسل هاى آينده است. زيرا كه هر نسلى براى ادامه زندگى ناچار است كه از تجربيات نسل قبل استفاده كند و وسايل ارتباط جمعى با انتخاب ارزشها و معيارهاى فرهنگى نسلهاى گذشته، نسل معاصر را راهنمايى مىكنند. در اين نقش، معيارهاى خاصى براى انتقال ميراث فرهنگى طرف توجه قرار مىگيرند. اين معيارها و ارزش ها علاوه بر رواج در جوامع غربى به جوامع ديگر هم انتقال مىيابند. وسايل ارتباط جمعى، عقايد مربوط به دموكراسى، آزادىِ فردى، حقوق بشر و غيره را بهعنوان مهمترين معيارهاى نظام حاكم در غرب پا برجا نگه مىدارند و در دنيا ترويج مى دهند.
«ويلبر شرام»، استاد معروف ديگر آمريكايى، در حدود بيستوپنج سال پس از نگارش مقاله يادشده «هارولد لاسول» در يكى از كتاب هاى خود با عنوان انسانها، پيامها و وسايل ارتباط جمعى براى نقشه اى مذكور، سه صفت خاص بهكار برده است. وى نقش اوّل را بهعنوان نقش «نگهبان»، نقش دوّم را به عنوان نقش «راهنما» و نقش سوّم را بهعنوان نقش «معلم» ذكر كرده است.
ت) سرگرمى: نقش تفريحى
در سال 1959 يعنى 18 سال پس از طبقه بندى «هارولد لاسول» درباره نقشهاى اجتماعى وسايل ارتباط جمعى، يك جامعه شناس آمريكايى به نام «چارلز رايت» در كتابى با عنوان چشم انداز جامعه شناختى ارتباطات جمعى، نقش چهارمى براى وسايل ارتباط جمعى درنظر گرفت كه همان نقش تفريحى يا سرگرمكننده است. وى در نظراتش يادآورى كرد كه در هر جامع هاى وسايل ارتباط جمعى بايد امكانات تفريحى را براى همه افراد فراهم كنند زيرا كه افراد در محيط كار خسته مى شوند و وسايل ارتباط جمعى براى ايجاد سرگرمى و ايجاد محيط فراغت مى توانند به آنان كمك كنند. البته مدتها پيش از آن، برخى از متفكران و محققان اروپايى- متخصص در رواندرمانى- به نقش سرگرم كننده وسايل ارتباط جمعى اشاره كرده بودند ولى «رايت» در تكميل طبقهبندى «لاسول»، اين نقش را بهطور دقيق، بهعنوان يك نقش مكمل، اضافه كرد.
صرفنظر، از طبقهبندى معروف يادشده، بعضى از محققان و متخصصان غربى ارتباطات هم در مطالعات خود به تفكيك نقشهاى مثبت و منفى وسايل ارتباط جمعى پرداختهاند. «پل لازارسفلد» در اين مورد خاطر نشان مى كند كه اگر كاربرد وسايل ارتباط جمعى صحيح نباشد اين نقشها جنبه منفى پيدا مىكنند و به اصطلاح به جامعه آسيب مى رسانند. گروهى از محققان ارتباطات نيز به نقش تخديركننده وسايل ارتباط جمعى اشاره مى كنند. عدهاى هم با توجه به كاربرد آنها، آثار زودرس و ديررس پيام هاى اين وسايل را از هم تفكيك مى نمايند. به هر ترتيب، در ميان نقش هاى سه گانه خبرى، آموزشى و تفريحى كه در كشورهاى آزاديگراى غربى براى وسايل ارتباط جمعى درنظر گرفته مى شوند، عملاً به نقش سرگرمى توجه بيشترى معطوف مى گردد و دو نقش ديگر تحت الشعاع آن قرار مى گيرند. زيرا كه مطبوعات و همچنين راديوها و تلويزيون ها، كه اغلب از سوى شركت هاى بزرگ تجارتى اداره مىشوند، براى جلب هرچه بيشتر خوانندگان و شنوندگان و بينندگان و افزايش تيراژ و تعداد مخاطبان بيشتر به مطالب سرگرم كننده، مانند خبرهاى جنايى، زندگى هنرپيشه هاى مشهور سينما و قهرمان هاى ورزشى و رجال سياسى، توجه مىكنند. پرتيراژترين روزنامههاى غربى كه به «روزنامه هاى مردمپسند» مشهورند، معرف واقعى اينگونه مطبوعات بهشمار مىروند.
نقش سرگرم كننده ارتباطات كه بيش از پيش مورد توجه گردانندگان وسايل ارتباط جمعى غربى است، در واقع بزرگترين تأثير منفى را دارد. زيرا كه جامعه را غيرسياسى مى كند و مردم را از توجه به سرنوشت خويش باز مىدارد. همين نقش اخير، در بيشتر كشورهاى جهان سوّم نيز بدون توجه به ضرورتهاى اساسى، مورد تأكيد قرار مىگيرد و به طور غيرمستقيم بر آنها تحميل مىشود. در كنار نقش هاىِ يادشده، با تكيه بر اصول حرفهاى روزنامهنگارى، از ضرورت حفظ و دفاع از آزادى و مخصوصاً آزادى اطلاعات، تعدد و تَكثّر وسايل ارتباط جمعى و رقابت آنها در بازار آزادِ انديشهها و انتخاب اطلاعات عينى و مستقل و بىطرف، سخن گفته مى شود. بهطور كلى، در مطالعات وسايل ارتباط جمعى غرب، توجه اساسى به فرد و رفتار فردى است و با تأكيد بر نقشهاى اجتماعى و آزادى و استقلال و بىطرفى ارتباطات، روابط مستقيم و غيرمستقيم وسايل ارتباط جمعى و ساير امكانات ارتباطى با ساختارهاى گوناگون اجتماعى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى، به فراموشى سپرده مى شوند.
2 ) ـ نظريه هاى متفكران كشورهاى سوسياليستى
در ممالك سوسياليستى سابق روسيه و اروپاى شرقى، از يك طرف بر مبناى نظريات كلاسيك «ماركس» در قرن نوزدهم، آزادى مطبوعات و ساير وسايل ارتباط جمعى، يك آزادى ظاهرى تلقى مىگرديد و بر ضرورت تحقق آزادى واقعى، از طريق ايجاد امكانات عملى براى انتشار روزنامهها به وسيله كارگران، تأكيد مىشد. از سوى ديگر در زمان تأسيس دولت شوروى نظريات خاص «لنين» تعقيب مىشد. «لنين» با اينكه در قبل از پيروزى انقلاب اكتبر از آزادى مطبوعات در نظام ليبرالى استقبال مىكرد و معتقد بود كه احزاب انقلابى از اين امكان براى سرنگون كردن رژيم موجود مىتوانند بهرهبردارى كنند، امّا پس از انقلاب اخطار كرد كه: چونكه نظام تازهاى روى كار آمده است- كه نظام «ديكتاتورى پرولتاريا» نام دارد- نمىتواند آزادى معمول در كشورهاى سرمايهدارى غرب را براى دشمنان خود قائل شود.
لنين معتقد بود كه در كشورهاى سوسياليستى، وسايل ارتباط جمعى، در خدمت تحقق هدفهاى خاص حزب كمونيست بايد به سه وظيفه توجه كنند:
الف) تهييج.
نخستين وظيفه مطبوعات و وسايل ارتباطى ديگر، تهييج و برانگيختن احساسات و عواطف عمومى و تشويق و ترغيب آنها به همسويى با سياستها و خط مشىهاى حزب كمونيست است.
ب) تبليغ.
دوّمين وظيفه وسايل ارتباط جمعى، تبليغ سياسى، و جلب اعتقادات عمومى به ايدئولوژى حزبى و كمك به تحقق هدف هاى آن است.
پ) سازماندهى.
سوّمين وظيفه اجتماعى مطبوعات و ساير وسايل ارتباط جمعى، ايجاد مقدمات لازم براى سازماندهى جامعه و جلب مشاركت عمومى در جهت تحقق نظام سوسياليستى است.
بدينگونه، نقش هاى اجتماعى ارتباطات جمعى در كشورهاى سوسياليستى، با درنظر گرفتن تفاوتهاى بنيادى جوامع سرمايهدارى با اين جوامع، متفاوت است. در ممالك غربى، گردانندگان وسايل ارتباط جمعى با تكيه براصول آزاديگرايى و ضرورت آزادى مطبوعات و اطلاعات بر وظايف سهگانه خبرى و آموزشى و تفريحى، تأكيد مىكنند. در حالى كه در كشورهاى سوسياليستى بر مبناى نظريه مربوط به مسؤوليت دولت براى تأمين خدمات عمومى، مانند آموزش و فرهنگ و بهداشت؛ اداره ارتباطات نيز جزء خدمات عمومى، معرفى مىشود و كاربرد وسايل ارتباطى از طريق دولت، در راه تحقق هدفهاى كلى جامعه، امرى طبيعى تلقى مى گردد.
3 ) ـ نظريه هاى متفكران جهان سوّم
براى نقش وسايل ارتباط جمعى در كشورهاى جهان سوّم، ديدگاه هاى مختلفى وجود دارند. يكى از اين ديدگاه ها، ديدگاه تقليدى غربى است كه نقش هاى خوشبينانه اى براى وسايل ارتباط جمعى قائل است. به موجب اين نظريه، گفته مىشود كه از وسايل ارتباط جمعى مىتوان براى نوسازى جامعه، توسعه سياسى و دگرگونى اجتماعى استفاده كرد. كسانى مثل «دانيل لرنر» آمريكايى نويسنده معروف كتاب گذر از جامعه سنتى: «نوسازى خاورميانه وسايل ارتباط جمعى را افزايشدهنده همدلى عمومى و ايجادكننده جاذبه براى نوسازى جامعه معرفى مىنمايند. خود حوزه ارتباطات را هم يك زمينه مهم نوسازى و دگرگونى تلقى مىكنند. در نتيجه، وسايل ارتباط جمعى، هم معيار و شاخص دگرگونى و هم عاملى براى دگرگونى بهشمار مى آيند.»
ديدگاه هاى ديگرى كه در مورد وسايل ارتباطى كشورهاى جهان سوّم وجود دارند، ديدگاه هاى راديكال [اصلاحطلبانه] درباره سلطه و وابستگى و تغييرات ساختارى است. به موجب اين ديدگاه، اعتقاد بر اين است كه تا زمانى كه اساس جوامع جهان سوّم دگرگون نشده است و نظامهاى وابسته كنونى از بين نرفتهاند، نمىتوان انتظار داشت كه وسايل ارتباط جمعى، نقش مثبتى در اين جوامع ايفا كنند. در سه دهه اخير، عده زيادى از متفكران و متخصصان ارتباطى جهان سوّم و همچنين كشورهاى غربى به بازنگرى نظريهها والگوهاى حاكم غربى در زمينه رشد اقتصادى و توسعه اجتماعى و نيز نقش ارتباطات در «نوسازى» كشورهاى «عقبمانده» پرداختهاند و جنبه هاى منفى آنها را يادآورى كردهاند. يكى از مشهورترين انتقادگران در اين مورد، «پائولو فرير»، انديشمند برزيلى است كه ارتباطات و نظامهاى آموزشى كنونى را بهعنوان شبكه هاى سلطه گرى و بردگى خلق ها در جهان سوّم معرفى مىكند. به عقيده او انتقال معلومات از يك منبع معرفتى قدرتمند، به دريافتكنندگان انفعالى، به هيچوجه در رشد شخصيت آنان تأثير مثبت نمىگذارد و به ايجاد خودآگاهى مستقل و انتقادن گر و توانا كردن افراد براى مشاركت در حل مسائل اجتماعى كمك نمىكند. به همين جهت، به پيشنهاد او، نظام كنونى آموزش، كه او آن را «آموزش مخزنى» مىنامد و بر معلومات انباشته شده معلمان استوار است، بايد به نظام جديدى براى «آموزش ستمديدگان» تبديل شود .