به قلم ـ عباس کرم الهی
مدیرکانون بسیج رسانه سپاه ناحیه شوش دانیال(ع)
در قسمت دوازدهم آموزش خبری نویسی شما اعضای کانون بسیج رسانه و خبرنگاران پایگاه خبری تحلیلی شوش نیوز را ابتدا با «دروازبانی خبر و سواد رسانه ای» آشنا نمودیم در قسمت سیزدهم شما را با « زرد نویسان یا روزنامه های زرد » آشنا می کنم .
روزنامهنگاري زرد چيست؟
اصطلاح روزنامه نگاري زرد عبارتي است كه در غرب از آن تحت عنوان Yellow Joumallsm ياد ميكنند روند تولد چنين نشرياتي ، با نشريات شهر نيويورك در دهه 1890 آغاز شد. شايد بتوان گفت اصليترين نشريهاي كه بنيان روزنامهنگاري زرد را از نظر جذب مخاطب و نه محتواي آن پايهريزي كرد، نيويورك سان (New York Sun) بود اين نشريه در سال 1883 متولد شد. نيويورك سان نشريهاي بود با قيمت «يك پني» و در واقع ارزان بودنش سبب فروش زياد آن شد. از سوي ديگر نيويورك سان بنيانگذار دورهاي از نشريات است كه در غرب به آنها نشريات يك پني (penny press) گفته ميشود. نشريات يك پني هم تقريباً مانند روزنامهنگاري زرد به ميدان وارد شدند.
نشريات يك پني تيترهاي بسيار درشتي داشتند و اين تيترهاي درشت به اين دليل استفاده ميشد كه شايد در آن مقطع فكر ميكردند حتي يك پني هم براي خريد نشريات زياد است، بنابراين آنها را روي ديوارهاي شهر نصب ميكردند تا رهگذران بتوانندتيترها را راحت بخوانند و يا حتي اگر دليجاني از خيابان ميگذشت، سرنشينان آن بتوانند از موضوع روز مطلع شوند. نشريات يك پني در واقع روزنامههايي كاملاً مردمي بودند كه خبر را براي مردم توليد ميكردند. اما در قرن نوزدهم چرخشي در اين پديده به وجود ميآيد و روزنامهنگاري از توليد خبر براي مردم به سمت توليد خبر براي بازار كشانده ميشود. دوران بعد از نشريه سان: در سال 1896 ژوزف پوليترز (1847-1991) (Joseph Pulitzer) معروف نشريهاي را منتشر ميكرد به نام New York World كه با هر شيوهاي تلاش ميكرد تا تعداد مخاطبانش را بالا برده و تيتراژش را افزايش دهد و طبعاً در اين ابزارها خشونت و سكس حرف اول را ميزد. در همين دوران ويليام راندولف هرست (1863-1951) (William Randolph Hearst) هم نشريهاي را منتشر ميكرد به نام نيويورك مورنينگ ژورنال (New York Morning Journal). اين نشريه با نشريه پوليترز به رقابت پرداخت و جنگ اين دو نشريه بر سر تيتراژ آغاز شد. اما چرا روزنامهنگاري زرد؟ به دليل اين كه ابتدا پوليترز در نشريه خودش يك شخصيت كارتوني خلق كرد كه به آن اصطلاحاً Yellow Kid(بچه زرد) ميگفتند. پس از ظهور اين شخصيت در نشريه پوليترز ، هرست هم بلافاصله به يك كاريكاتوريست سفارش يك شخصيت مشابه را داد و در واقع به اين ترتيب بود كه پديده بچه زرد متولد و مظهر درگيري اين دو روزنامه وسپس نماد روزنامهنگاري جنجالي شد. سپس رقابت آغاز شد و ضميمههاي رنگي و عكسهاي بزرگ و تيترهاي درشت ابزار اين مبارزه شد و آرامآرام Yellow Kid سمبل يك نوع روزنامهنگاري شد كه به روزنامهنگاري زرد [يك ميزگرد درباره روزنامهنگاري زرد] شهرت يافت.
زرد مطبوعاتی « این رنگ محبوب و پر فروش »
همان چیزی است که در فرهنگ روزنامه نگاری فارسی به آن « زردنویسی » گفته و به عنوان آفت روزنامه نویسی شناخته می شود و به جای تبعیت از معیارهای روزنامه نگاری روشنفکرانه و علمی، با استفاده از روشهای مبتذل برای جذب مخاطبان هرچه بیشتر اقدام میكند و طبیعتاً مقیاس سنجش آن به هیچ عنوان ویژگی نخبگی را متبادر نمی كند و آن چنان که از معنای اصلاح لاتین آن برمی آید، نوعی روزنامه نویسی متكی بر احساسات مخاطبان است.
پس از « انقلاب اینترنت » که منجربه به وجودآمدن نوعی آزادی عمل افزون تر در هرگونه فعالیت رسانه ای گردید و نیز از دیگر سو تولید نشریات مجازی را با صرف هزینه ای ناچیز امکان پذیر نمود .
نوعی روزنامه نگاری و روزنامه نویسی عمومی در فضای مجازی به وجود آمد و متعاقباً منجر به افزایش قارچ گونه نشریات و مطبوعات الکترونیک گردید که سهم مطبوعات فارسی در این بازار داغ، سهم قابل توجهی است؛ تا آن جا که این روزها به قول یکی از همکاران پیشکسوت، اگر هر واژه ای را درکنار کلماتی همچون «نیوز» یا «آنلاین» و پسوندهای انگلیسی از این دست قرارداده و در مرورگرهای اینترنتی جستجو کنی، بی شک با یک شبکه رسانه ای جدی، پیچیده و چندلایه مواجه خواهی شد! که البته این جدیت، صرفاً در بازنشر عین به عین تمامی اخبارِ تمامی خبرگزاری های موجود، با فاصلۀ کمتر از تصور، نمود دارد؛ نه به هیچ عنوان، ذرّه ای در تولید محتوایی جدی! .
پیش از ورود به مباحث اصلی، همین جا بگوییم که اینجا نمی خواهیم (یعنی نمی توانیم) همه ی ابعاد زردنویسی را یک جا تحلیل نموده و با آن دست و پنجه نرم کنیم ؛ چه اساساً بررسی همه ی ابعاد هرچیزی در یک نشست و در منزلی یگانه ، یعنی بررسی سطحی و تحلیل آبکی به منظور پُر کردن صفحه و این معضل اگر در هر نوشته ای صرفاً نوعی کژروی و ضعف باشد، اینجا علاوه بر این دست اغلاط، متناقض نیز هست و لاجرم قرار را بر این می گذاریم که این جا صرفاً طرح بحث کنیم و با اشاره به ابعاد مختلف زردنویسی، این مسیر پُر پیچ و خم را بیا آغازیم .
دکتر هادی خانیکی:
چیزی که ما آن را مطبوعه ی زرد می نامیم، مخاطب را به عنوان بازار یا کالا یا شیئ قلمداد می کند و مخاطب را در برخوردی تعاملی مدنظر دارد. رسانه های زرد، الزاماْ با قطع متفاوت منتشر نمی شوند و ساده نویس نیستند. حتی توجه به جذابیت های ژورنالیستی به معنای زردبودن آنها نیست و در مرز حوزۀ آکادمیک و کار خبررسانی فعالیت می کنند. اما در تعریف کلاسیک، هرچیزی که جنبۀ خبری در آن به جنبۀ تحلیلی اش غلبه داشته باشد و کمتر از تصویر استفاده کند، ممکن است ویژگی مطبوعات زرد شمرده شود.
مدیا کاشی گر:
من این را نمی پذیرم که تعریف مطبعه زرد فقط در اهمیت دادن به تیراژ و جذب مخاطب عام است. هیچ رسانه ای را سراغ ندارم که فقط بر اساس انگیزه تیراژ کار کند. اما هیچ رسانه ای هم نیست که به دنبال مخاطب نباشد. بحث بر سر صحت خبر است و این که چقدر مهم است که خبر پخش شده، صحیح باشد. به نظرم باید این جنبه را برجسته کرد که ویژگی مطبوعات زرد، «فقدان کم ترین اخلاق» است. درنتیجه به جای انتشار اخباری که صحت و سقم آن ها قابل بررسی است، به شایعات میدان می دهند.
به تعبیری می توانم بگویم نشریات زرد، رسانه های مقاومت هستند در برابر نشریاتی که ادعا می کنند حقیقت در دست آنهاست. نشریات متهم به زرد، یکی از کارهایشان شکستن هیمنه یکی از همین خوب های مرتب است. این کارکرد می تواند، نهادینه شده همان شایعۀ سنتی ما باشد. بیانگر حقایقی است که بیان نمی شود. خرید این نشریات ازسوی مردم، دلیل فضولی مردم نیست. مردم دنبال چیزهایی هستند که به آنها گفته نمی شود. می توان گفت سطل کاغذ باطله های بخشی از نشریات، ورودی بخشی از نشریات دیگر است و خبرهایی که شانس گذر از فیلتر رسانه های مصلح را پیدا نمی کنند، شانس این را دارند که وارد تور نشریات زرد شوند!
تیتر زرد :
شاید مهمترین ویژگی زردنویسی یا بهترین راه برای بازشناسی یک مطلب زرد توجه به تیتر آن خبر باشد. به بیان دیگر همان طور که یکی از ساده ترین راه های تولید یک مطلب زرد، توجه ویژه به تیتری مهیج، احساساتی، اغراق آمیز و کنایه آمیز است، راه شناسایی آن نیز طبیعتاً از این رهگذر است.
سوژه ی زرد :
سوژه ی مطالب زرد غالباً دارای دو عنصر «شگفتی» و «كشش» است . زردنویسی بر انتشار اخبار مربوط به گناهكاری ها اصرار دارد و از آوردن مطالب علمی گریزان است. در واقع زرد نویسی بیشتر با سوژههای ممنوع یك جامعه در ارتباط نزدیك است. مسائلی مانند خشونت ازجمله خوراك دائمی این رسانهها است.
پیام زرد :
یك شرط اساسی برای پذیرش پیام زرد رسانهای وجود دارد. این شرط عبارت است از اهمیت پیشامد یا شخصی كه مطرح شده و همچنین ضرورت وجود ابهامی كه آن را فرا گرفته است. بهعلاوه انگیزههای روانی مخاطبان، كه سبب پذیرش و شنوایی نسبت به آن گردد. به بیان دیگر روزنامهنگاری زرد ضریب نفوذ خود را مدیون دو نكته است. اول «ابهام» در موضوع و دوم «اهمیت» موضوع. هرچه ضریب اهمیت یك موضوع بالاتر باشد، ضریب نفوذ آن نیز به همان میزان بالا میرود. در ضمن به همان میزان كه ابهام در قضیه افزایش مییابد ، ضریب نفوذ پیام رسانهای زرد نیز بالا میرود.
برخی تاکتیک های زرد :
به طور كلی روزنامهنگاری زرد از تاكتیكهایی نظیر درشتنمایی پیام، دستچین كردن پیام، تحریف، جنجالآفرینی خبری، تاكتیك مجاری مخفی، شایعه، نزدیكی منبع پیام به مخاطب، فوریتبخشیدن ساختگی به خبر، استفاده از عقاید و گرایشهای فكری و یا سمبلهای ملی مخاطبان و همسوسازی پیام با مخاطبان، استفاده از عاطفه گیرندگان پیام، به میزان بسیار زیادی بهره میگیرد .
خبرنگاری زرد
خبرنگاری زرد به خبرها و خبرنگارانی اطلاق میشود که پایشان را از اصول حرفهای و اخلاقی روزنامه نگاری بیرون گذاشته و در مورد موضوعاتی مانند رسوایی و تهمتهای جنسی، دلالی تهمت و شبهه وارد کردن به دیگران و یا دست آویز کردن موضوعات احساسی برای سوء استفاده بردن از آنها، اطلاق میگردد که به صورت نیمه تعریف شدهای توهین ناتمام (not quite libel) لقب گرفتهاست.
این واژه در عصر حکمفرمایی سرمایه داری ما بین دهههای ۱۹ و ۲۰ بین دو نفر از اصحاب مطبوعات رخ داد. این جنگ تیراژ، بین ژوزف پولیتزر مدیر روزنامه ی نیویورک وورلد و ویلیام راندالف هیسر مدیر روزنامه نیویورک ژورنال در طی سالهای ۱۸۹۸ تا ۱۸۹۵ رخ داد. منتقدین هر دو روزنامه را متهم میکردند که برای بالا بردن تیراژ روزنامههای خود دست به تحریف و احساسی کردن اخبار میزنند برای همین مطبوعات نیویورک واژه ی «روزنامه نگاری مسخره ی زرد» را در سال ۱۸۹۷ برای این منظور در نظر گرفتند. این نام از یک کمیک استریپ مردمی که در آن زمان معروف شده بود و دو روزنامه را به صورت کاغذهایی زرد به تصویر میکشید، برگرفته شد.
سر منشا مقابله ی پولیتزر با هیسر:
پولیتزر روزنامه وورلد (the World) را در سال ۱۸۸۳ پس از ایجاد روزنامه پست خانه سن لویس خرید. شروع کار ناشر با تصحیح انتشارات آلمانی زبان در سن لویس آغاز شده بود و بر اساس این پیش زمینه میدانست که بازار نو بنیادی است و سود آنچنانی را نصیب او نخواهد کرد. پولیتزر سعی کرد تا وورلد را به یک روزنامه سرگرمکننده تبدیل کند و صفحاتش را با عکسهای متفاوت، بازیها و مطالبی که خواننده را جذب خود میکردند پر کند بخصوص برای کسانی که انگلیسی زبان دوم آنها بود.
داستانهای جنایی بسیاری از صفحهها را پر میکرد و تیترهایی مانند «آیا او خودکشی کرد؟» و یا «فریاد بخشش» خوانندگان بی علاقه به خواندن را جذب خود میکرد. گذشته از این موارد پولیتزر برای هر نسخه از روزنامهاش تنها دو سنت میگرفت و هشت تا دوازده صفحه روزنامه دست مشتریان میداد و این در حالی بود که آن زمان روزنامههایی به همین قیمت چهار برگ بیشتر نداشتند.
در آن زمان موضوعات احساسی بسیاری در جهان وجود داشت که آنها بی توجه به آنها بودند. پولیتزر عقیده داشت که از روزنامهها میتوان به عنوان ابزاری برای ارتقاء جامعه و قرار دادن جهان در شرایطی که ناچار به اصلاحات اجتماعی باشد. گرمای سال ۱۸۸۳ آمریکا خبرنگاران را برای نوشتن به آپارتمانهای استیجاری منهتن متواری کرد و حاصل این متواری شدن شکل گیری داستانها و گزارشات زیادی در مورد زندگی مخوف مهاجرین و هزینههایی بود که بر آنها تحمیل گشته بود. سرتیتر این مقالهها چیزهایی شبیه «چگونه بچهها پخته میشوند»، «سرخ کردن بچهها بر روی سقف» و «خط نعش کشها» بود که منجر به بالا رفتن تیزاژ روزنامه شد و همچنین اصلاحاتی که پولیتزر در پی آنها بود را در پیش رویش بیشتر هویدا کرد.
تنها دو سال بعد، پولیتزر به قدرت رسید و روزنامهاش بیشترین تیراژ را در کل نیویورک به دست آورد البته نباید این را نیز از نظر دور داشت که در حزب دمکرات نیز دوستانی او را همراهی کردند. ناشرین قدیمی تر که از دیدن موفقیتهای پولیتزر به خشم آمده بودند شروع به انتقاد از داستانهای جنایی و گزارشهای روزنامه او کردند. این در حالی بود که پولیتزر میتوانست به موضوعات جدی تر بپردازد (شیوهای که فهم عمومی در مورد روزنامه نگاری زرد را تحت تاثیر قرار داد). روش پولیتزر تاثیر عمیقی در هیسر ایجاد کرد کسی که از طریق ارث مقدار زیادی پول به دست آورده بود. هیرس روزنامه ی وورلد را هنگام دانشجویی اش در دانشگاه هارواد میخواند و همان زمان بود که مصمم شد تا روزنامهای به مراتب بهتر از روزنامه وورلد را ایجاد کند.
روزنامه هیسر که اوایل به صورت آزمایشی بیرون میآمد نزدیک به ۲۴٪ از فضای خود را برای داستانهای جنایی، داستانهای تقدیم شده، نمایش نامههای اخلاقی و داستانهای جنسی (البته بنا بر استانداردهای قرن ۲۰ ام) اختصاص داده بود. هیسر توان بلقوهای در پرداخت دادن به کارهای جنایی چاپ شده در روزنامهاش داشت مانند داستان «گروه آدمکشها» که او به خاطر بد رفتاری پلیس با روزنامه نگاران روزنامه، آن را به چاپ رسانید.
علارغم این گونه موضوعات روزنامه ی او صفحاتش در مورد اخبار جهان را نیز افزایش میداد و همچنین روزنامه نگارانش را به نواحی اطراف و دیگر ایالتها میفرستاد تا از فساد و بی کفایتی افراد دولتی و شهرداریها اطلاعات جمع کنند. در یکی از گزارشات مشهور روزنامه، وینفرد (Winifred) سیاه پوست که از گزارشگران روزنامه بود در بیمارستان سان فرانسیسکو به عنوان بیمار پذیرفته شد و آن زمان بود که کشف کرد با زنان تهی دستی که برای معالجه به بیمارستان مراجعه میکردند با ظلم رفتار میشود. (تمام کارکنان بیمارستان فردای آن روز که روزنامه چاپ شد، از خشم برآشفتند)
فرق حقیقت وواقعیت وتاثیر آنها
ماپیش از اینکه وارد اصل موضوع بشویم توضیح زیر را عرضه می نماییم
1 ) ـ واقعیت اتفاقی است که افتاده یا می افتد بدون اینکه باید یا نباید آن مورد نظر باشد.
2 ) ـ حقیقت آن چیزی است که باید وبه صلاح اجتماع و مردم است که واقعیت پیدا کند وتاثیر گذار بشود. برای مثال : ـ تصادف اتومبیل ها ، خراب شدن یک خانه ،گرانی اجناس مورد نیاز مردم ، و.....
از جمله واقعیت ها هستند بدون اینکه حقیقت داشته باشند ، اما حقیقت این است که یک اتفاق باید بیفتد یا نباید بیفتد ـ مانند این که خدارا باید شناخت و پرستید ، مردم را باید دوست داشت ، قوانین را باید محترم شمرد و رعایت کرد ،حکومت باید امنیت ورفاه ملت و سربلندی کشور را تامین کند و...... حال بر می گردیم بر سر اصل موضوع مورد نظر: ـ یک اجتماع و یک کشور مانند یک فرد انسان است که در صورتی سالم شمرده می شود که تمام اندام آن ونیز جان وروان آن سالم و در مسیر کمال پویا وکوشا باشد.
یک کشور هم که با یک نظام مشخص اداره میشود باید تمام سازمانها و نهاد ها و قوانین آن به درستی طراحی وبر نامه ریزی ومنظم باشد و کارشناسان و مجریان آن متناسب با نظامات مذکور وظیفه شناس و درست کردار باشند. اکنون با توجه به تعاریف مذکور به موارد زیر توجه فرمایید تا فرق بین حقیقت و واقعیت بیشتر آشکار شود .
برای مثال :
1 ) ـ امسال بودجه کشور یکهزار میلیارد تومان افزایش یافته است.
2 ) ـ درآمد کشور از محل صادرات غیر نفتی پنج میلیارد دولار از پارسال بشتر شده است.
3 ) ـ حقوق کارکنان دولت ده در صد افزایش یافته است . و .... که اینقبیل بیانات وگزارشها
بر مبنای واقعیت است و ممکن است یا کلا و یا نسبتا حقیقت نداشته باشند ولذا برای تشخیص حقیتقت امر باید نکات زیر مورد توجه قرار گیرد :
1 ) ـ این که بودجه کشور به لحاظ عددی افزایش یافته است آیا این افزایش در توسعه وپیشبرد امور هم موثر است ویا فقط تفاوت افزایش نرخ تورم را جبران مینماید؟
2 ) ـ اگر درآمد ارزی ازمحل صادرات چند میلیارد دولار افزایش یافته آیا این مبتغ بیش از کاهش قدرت خرید دولار یا افزایش نرج طلا ،جواهرات وسایر فلزات گرانبهاست یانه؟
3 ) ـ اگر ده درصد به حقوق کار کنان اضافه شده است آیا توان خرید آنان هم آفزایش یافته است یا نسبت به پارسال کمتر هم شده است؟
این قبیل بی تو جهی ها به حقایق امر و تکیه کردن بر اعداد وارقام صرف ،هرچند واقعی هم باشند لیکن تاثیرات منفی زیر را باقی می گذارند :
برنامه ریزان نسبت به ارزشها وارزیابی ها بی توجه می شوند ووقایع جانشین حقایق میشود وکارها ناقص پایه گذاری می شوند وچون بتدریج نواقص رخ می نمایند ورفع نواقص ضروری میگردد پیوسته برحجم کارها ومشکلات کشور افزوده میشود وتکیل پروژه ها برای بهره بر داری به تاخیر می افتد وبعلث فرسودگی دستگاه ها وراکد ماندن سرمایه گزاریها و عقب افتادگی کشور و افزایش بیکاران ونا هماهنگی تولیدات با نیاز های مصرفی و گرانتر شدن قیمتها و نا خوشنودی عمومی می گردد . وناخوشنودی وبد بینی مردم زمینه را برای تاثیر گذاری بیشتر تهاجمات فرهنگی وپذیرش بیشتر عوامل نفوذی دشمنان و بد اندیشان مساعد تر میکند و... برای مثال :- برای اجرای برنامه ها وطرحها بر اساس ارزیابی اجناس مصرفی جاری اعتباراتی محاسبه ودرخواست تصویب میشود در صورتی که ممکن است مدتی طول بکشد تا تصویب شود و چند سال هم اجرای طرح به طول بینجامد ونرخ تورم هم بطور متوسط بیست در صد باشد ، اگر مدت زمان پیش بینی شده برای اجرا سه سال منظور شده باشد حد اقل دوبرابر اعتبارات پیش بینی شده پول لازم میشود تا پروژه تکمیل و قابل بهره بر داری شود و هر چه زمان تجدید نظر وتامین اعتبارات اضافی و اجرای طرح طولانی تر بشود اعتبارات ضروری تصاعدی میشود و این در حالیست که با توجه به افزایش نرخ تورم در سنوات گذشته میتوان نموداری رسم کرد وبا بر رسی آن پیش بینی کرد که مثلا برای اجرای یک طرح در مدت چهار سال چه مبلغ اعتبار در هر سال لازم است وکل چنین مبلغی را با ده در صد اعتبار اضافب جهت احتمالات درخواست نمود تا اجرای عملیات مطابق برنامه ای که پیش بینی شده است انجام شدنی باشد.بنابر این تامین اعتبار برا نجا م پروژه ها با ید بر اساس تورم وپلکانی باشد.
موارد دوم و سوم مربوط به تحصیل ارز بیشتر از محل صادرات و نیز افراش چند در صدی حقوقها و بیان هرگونه اعداد و ارقام وآمار دیگر هم باید بشرح فوق تابع توجه به حقایق قرار گیرد ونه تحت تاثیر وقایع ! مانند اینکه اگر ما مقدار بیشتری ارز به لحاظ عددی بدست آوردیم در صورتی میتوانیم افزایش در آمد حساب کنیم که بتوانیم با صرف آنها کالاهای سر مایه ای بیشتری وارد کنیم ویادر کارهای تولیدی بیشتری سرمایه گذاری نماییم و همچنین در صورتی از دادن اضافه حقوق سخن بگوییم که قدرت خرید کار کنان را افزایش داده باشیم وگر نه زیان گفتار آن دروضع عمومی از نفع آن بیشتر خواهد بود، زیرا مسلم این است که مردمی که نیاز های ضروری خودرا در قیاس با در آمدهای حقوقی باتمام وجود احساس میکنند از شنیددن اینقبیل بیانات خوشنود نخواهند شدکه جای خودرا دارد بلکه از صمیمیت آنان نیز کاسته خواهد شد بعلاوه اینکه تاثیرات منفی هم باقی میگذارد . در نظامهای مترقی مدنی اقتصاد دانان وآمار گران و طراحان و بر نامه ریزان مدت هاست که ( حقایق و ارقام ) را جانشین واقعیتها و اعداد کرده اند واین در حالیست که در همین عصر تکامل برق آسای تمدن و فن آوری ها نیز از بعضی گزارشگران وآمار گر ان جملاتی ار این قبیل شنیده می شود : مطابق آمار در حدود پنجاه شصت میلیارد !!! که حقیقتا تاسف بر انگیز است زیرا خود واژه "درحدود"از نظر آماری بسیار سخیف است و سخیف تر از آن گفتن "شصت هفتاد ملیون یا میلیارد " است ـ در صورتی که وقتی پای آمار در میان باشد باید به اعشاری های اعداد وارقام هم توجه شود ـ مانند01/ 54327610001 و نه این که با بیان یک چنین گزارش های گنگ درگنگ و غیر مسؤلانه شنونده را گرفتار بهت و حیرت کنیم وبر سر و سامان نیافتن پروژه هایی گه بر مبنای یک چنین ارزیابی هایی پایه گزاری می شوند تاسف بخوریم !
روزنامه نگارى؛ 28 كتاب و جزوه آموزشى
«فرهنگ» نهاد روزنامه نگارى در ايران، ريشه در يك بستر 158ساله دارد و در اين ميان، ريشههاى چهلساله اخير آن در شكل گيرى هنجارها و ارزش هاى حاكم بر آن مؤثرتر است. چهل سال اخير، از اين جهت اهميت بيشترى دارد كه از يكسو روزنامهنگارى در ايران، بهعنوان يك حرفه، نمود بيشترى پيدا كرده و از سوى ديگر دستورالعملهاى حرفهاى- چه از سوى مؤلفان كتابها و جزوههاى درسى و چه كلاسهاى آموزشى- به اين حرفه راه يافته است.
اگر بتوان ارزش ها و هنجارهاى نشأت گرفته از متون آموزشى را كه اثر آموزشهاى رسمى و كلاسى نيز در آن كاملاً وجود دارد به تصوير كشيد، مىتوان در شناخت ريشههاى شكل گيرى خرده فرهنگ مذكور به اطلاعات ارزشمندى دست يافت.
متأسفانه هيچكدام از كتابخانه هاى عمومى و تخصصى كشور، مجموعه كتابها و منابع آموزش روزنامهنگارى را بهطور يكجا و كامل، در خود جاى ندادهاند و در نتيجه سواى مشكلات شناسايى منابع مذكور، دستيابى به آنها نيز بسيار وقتگير و با دشوارى همراه بوده است.
قديمىترين كتاب آموزش روزنامه نگارى كه به آن دست يافتيم، كتاب روزنامه نگارى و تاريخ آن در جهان، تأليف فيروز هيئت است. اگر 85 صفحه افزوده در چاپ سوّم كتاب روزنامه نگارى دكتر كاظم معتمدنژاد را بهعنوان يك مأخذ جديد درنظر بگيريم، حاصل چند ماه جستجوی همكاران من، دستيابى به 28 عنوان كتاب و جزوه درسى بود كه برخى از آنها هماكنون كاملاً در دسترس همگان است و برخى بسيار ناياب.
البته حداكثر نام دو عنوان كتاب ديگر نيز شنيده شد كه علىرغم جستجوهای بسيار، دستيابى به آنها- اگر وجود داشته باشد ، ممكن نشد.
سيّدفريد قاسمى، سردبير مجله ی رسانه كه همچون بسيارى از دوستان ديگر در جريان اين جستوجوى چند ماهه ی ما بودند، با استفاده از حافظه ی خود، به كتابى اشاره كردند با عنوان «ژورناليسم» ، تأليف دكتر شمس مستوفى كه در سال 1324 منتشر شده است.
جستجوها نشان داد كه هيچ يك از كتابخانه هاى اصلى كشور، منبع مذكور را ندارند. مكالمههاى بعدى منتج به دريافت اطلاعات بيشتر از ايشان شد، مبنى بر آنكه در جلد اوّل كتابشناسى موضوعى ايران، تأليف حسين بنىآدم، نام اين كتاب آمده است. مراجعه به كتابشناسى مذكور نشان داد كه در صفحه 60 آن، كتاب ژورناليسم تأليف شمس مستوفى- 80 صفحه، قطع رقعى بدون مشخص بودن نام ناشر معرفى شده است.
به دنبال اين اطلاعات و نيافتن كتاب مذكور در كتابخانه هاى مورد جستجو با ورثه ی مرحوم دكتر شمس مستوفى تماس گرفته شد. آنها عنوان كتاب مذكور را به ياد نداشتند ولى اطلاع دادند كه كليه كتاب هاى كتابخانه ی شخصى آن مرحوم- بنا به وصيتش به كتابخانه ی آستان قدس رضوى اهدا شده است. در مراجعه به كتابخانه مذكور نيز اثرى از كتاب ژورناليسم به دست نيامد.
به هر حال اين جستوجوها نشان داد كه ضرورت دارد يك بانك اطلاعاتى تخصصى براى متون مربوط به وسايل ارتباط جمعى به زبان فارسى تشكيل و در جمعآورى كلّيه نسخ مربوط- از جمله منابع مورد بحث- اقدام شود. يادآورى مىشود كه متأسفانه در هيچيك از كتابخانههاى كشور حتى در كتابخانه دانشكده علومارتباطاتاجتماعى سابق نيز مجموعه 28 عنوان مورد بررسى حاضر كه بالغ بر 3378 صفحه مى شود يكجا، گردآورى نشده است.
به هر حال نگارنده و همكارانم سواى دستيابى به منابع و بررسى آنها، ابتدا 3378 صفحه متون مذكور را به 5839 پيكره كه هركدام پاسخگوى يكى از سئوالات هارولد لاسول از چه صحبت مى كند؟ بود تقسيم كرده و سپس سطوح زير چاپ هر پيكره را به يك سطر فرضى 15 كلمهاى تبديل و به كمك نرمافزار كامپيوترى خاصى كه به همين منظور طراحى شده بود، چه از نظر موضوعات اصلى و فرعى و چه ارزشها و ارزشگذاريها تحليل نموديم.
در بخش سیزدهم دوره ی مجازی آموزش ، ابتدا تاريخچه متون مذكور به طور خلاصه در سه مقطع تاريخى بررسى و سپس چكيده دستاوردهاى مهم حاصل از تحليل محتواى موضوعات اصلى و فرعى خدمت شما ارائه گردید بررسى نتايج ارزش ها و ارزش گذارى هاى متون مذكور در آینده تقدیم حضورتان می شود ، اما در بخش چهارهم یعنی فرداشب به صفحه آرایی روزنامه و مجله می پردازم .