11212024پنج شنبه
Last updateسه شنبه, 03 نوامبر 4505 7pm
کد خبر: ۹۵۰۴۲۵1751

مقدمه ای برای آشنایی با عشایر ایران زمین( قسمت دوم ـ بختیاری ها )

مؤلف ـ عباس کرم الهی

در قسمت اول معرفی ایل بختیاری ها از آداب و سنت های « عروسی و عزاداری ـ کوچ روی و یک جانشینی و ... » موارد را جز به جز با شما در میان گذاشتیم .

 

در قسمت دوم و پایانی معرفی بختیاری ها قصد داریم برخی از موارد قسمت اول را بیشتر توضیح دهیم ودر کنار آن ناگفته ها را نیز مطرح کنیم تا موردی از قلم نیافتد و اگر هم سهواً از دیدگاه شما مخاطبان بختیاری زبان موضوعی نادیده گرفته شده و یا کمتر به آن اشاره گردیده ما را یاری نمایید که گزارش را کامل کنیم .

قسمت :

همان گونه که در بخش اول توضیح دادم ، بر خلاف تقسیمات سنتی سایر ایلات ایران ؛ ایل بختیاری به دو قسمت مستقل و مجزا از هم دیگر به نام « چهار لنگ و هفت لنگ » تقسیم می گردد .که قلمرو چهار لنگ ها  در شمال و هفت لنگ ها در سرزمین های جنوبی می باشد ؛ اگر چه در گذشته هر دو دسته از نظر اموال و دارایی مشترک بودند ولی در طول تاریخ به ندرت بین آنها وحدت  وجود داشته و اغلب با هم در ستیز بوده اند و با پیروزی انقلاب اسلامی دیگر ستیزی مشاهده نمی شود ولی از هم جدا زندگی می کنند .

باب :

در گذشته ، بختیاری ها چهار لنگ از پنج طایقه ی « محمود صالح ـ کیان ارثی ـ زلقی ـ موگویی و ممی وند » تشکیل می شد ولی امروزه آنان به چهار طایفه ی بزرگ «محمود صالح ـ کیان ارثی ـ موگویی و ممی وند» تقسیم شده و  زلقی  با دیگر طوایف ادغام شد .

ولی این تقسیم بندی در بین بختیاری های هفت لنگ که حداقل از 80 سال اخیر ثابت بوده  و به 4 باب تقسیم شده و هر باب طبق جدول زیر طوایفی را تحت پوشش دارد :

ردیف

نام باب

تعداد طایفه

1

دورکی

12

2

بهداروند

11

3

بابادی

8

4

دینارانی

7

الف ـ طوایف بختیاری های هفت لنگ :

1 ـ طایفه ی زراسوند :

این طایفه دارای 10 تیره ی « چهرازی ـ ایسوند ـ  نشین ـ خواجه ـ شماروند ـ چقاخور ـ خلیل وند ـ گرگه ـ بابایی زراسوند ـ و شفیع اله فتاح » می باشد که جمعیت این طایفه در پایان سال 1360 4150 خانواد بوده و اکنون با گذشت 35 سال بی شک به صورت تخمینی این جمعیت را می بایست سه برابر و نیم افزود و به عدد 14525 خانوار رساند .


2 ـ طایفه ی دینارانی :

این طایفه از تیره های « سعید ـ سرقلی ـ گورونی ـ غلام ـ شیخ عالی وند ـ جلالی ـ کورکو ـ  سرتلی ـ موزویی ـ اورک بای ـ بویری ـ بندلی ـ اورک ـ سهید ـ علیمحمد خانی ـ زنگی ـ علیمردانی ـ گورویی ـ اولاد حاجعلی و عالی محمودی » تشکیل گردیده و در سال 1360 دارای 12000 خانوار بوده است  و به واسطه محل سکونتشان در کوه دیناران، بدین نام خوانده می‌شوند.

باب دینارانی گر چه هیچ وقت در بختیاری عنوان ایلخانی یا ایل بیگی نگرفت (غیر حکومت کوتاه ملا محمد خان عالی محمودی بر گرمسیرات بختیاری پس از کشتن محمد تقی خان چهارلنگ)اما همیشه در منازعات سیاسی بختیاری تأثیر گذار بوده است. محل سکونت طوایف دینارونی ایذه دهدز بارانگرد بوده است. یکی سرشناس‌ترین افراد این طایفه ملا محمد خان عالی محمودی که در زمان محمد تقی خان بختیاری حکم خانی خود خوانده گرفت و ۱۱ سال بر گرمسیرات بختیاری حکومت کرد. « خسرو خان سردار ظفر در خاطراتش ملا محمد خان دینارونی را جز ۴ مردی می داند که لیاقت حکمرانی بر بختیاری را داشت.» در دوره حکمرانی ملا محمد خان عالی محمودی ملقب به قمه طلا بیشترین اتحاد بین طوایف دینارونی شکل گرفت که اوج قدرت این باب از هفت لنگ بود.

3 ـ طایفه ی احمد خسروی :

این طایفه دارای 5 تیره  ی « خذری ـ علاسوند ـ ایماوند ـ پروین و حاج باوری (باورصاد) » می باشد . جمعیت این طایفه در سال 1360 حدود 772 خانوار بوده است .

4 ـ طایفه ی بابا احمدی :

این طایفه از تیره های « قندعلی یا (گندلی) ـ بابایی ـ شیخ رباط ـ نوشمال موری و باپیروند » تشگیل گردیده و حدود 2525 خانوار بوده اند .

5 ـ طایفه ی بهداروند :

این طایفه دارای 18 تیره به نام های « حلو سعید ـ بهداروند ـ شیاس ـ نیارسی یا کیارثی ـ سرتک ـ بوگر ـ عالی جمالی ـ بختیاروند ـ علاءالدینی ـ دنیایی ـ استکی یا آستارکی ـ بلیوند ـ ماموری ـ منجدی ـ بارزی ـ جلیلی ـ جانکی و ریگی »می باشد و حدود 4295 خانوار داشته است .

بهداروند، ، طایفه‌ای از ایل بختیاری، شاخه هفت‌لنگ می‌باشد. این طایفه بزرگ بختیاری، به «بهداروند» شهرت دارد. در ساختار اجتماعی ایل بختیاری، بهداروند، به طایفه و نیز، به یکی از چهار باب تشکیل‌دهنده شاخه هفت‌لنگ بختیاری، اطلاق می‌شود.


خاستگاه قومی

بختیار، نام یکی از سران لر بزرگ و نیای بزرگ این طایفه بود، که اولاد او، طایفه بختیاروند را تشکیل دادند.حمدالله مستوفی، در کتاب تاریخ گزیده؛ به مهاجرت گروهی از طوایف، از جمله بختیاری‌ها، از جبل‌السماق، در حلب، واقع در غرب شام، به لرستان، اشاره می‌کند و علیقلی خان سردار اسعد، در کتاب تاریخ بختیاری؛ «بهداروندها» را، از این دسته مهاجران دانسته است.

6 ـ طایفه ی دورکی :

این طایفه از تیره های « عرب ـ کشکی ـ موری ـ علیجانوند ـ پل ـ سراج الدین ـ اوسیوند ـ و ورناصری » تشکیل گردیده و در سال 1360 حدود 9000 خانوار بوده است .

7 ـ طایفه ی بابادی :

این طایفه دارای 21 تیره ی « حموله ـ اولاد ـ مراد ـ ململی ـ عالونی ـ آرپناهی ـ عالی انور ـ سله چین ـ قاسم وند ـ حلوایی ـ راکی ـ عطاشه ـ میرقاعد ـ ملمسی ـ گله ـ نصیری ـ احمد سمانی ـ احمد محمودی ـ شهنی ـ پیدنی و گماروند » می باشد و در سال 1360 13140 خانوار داشته و به عبارتی بزرگترین طایفه ی هفت لنگ است .

در حال حاضر محل سکونت اصلی ایل بابادی در « کوهرنگ ، بیرگان، فارسان، مسجد سلیمان، خانمیرزا، ایذه، اردل، لالی وشوش ، هفت تپه و شوشتر »  است اما در گذشته آنان نیز مانند سایر بختیاری‌ها به ییلاق و قشلاق (سردسیر و گرمسیر) کوچ می‌کردند. ییلاق شان دراستان چهار محال و بختیاری شامل « پردنجان، گوجان و شهرستان کوهرنگ»  است. قشلاقشان در استان خوزستان شامل « میان رودان، بنوارگله بلوط، مهدی‌آباد، تراز، دشت ده (حتی)، قلعه میدان، جاستون شه (جازستان سیاه)، کالک شوران، سیکوند، دره بوری در حومه شهرستان لالی » می‌باشند.


ب ) ـ طوایف بختیاری های چهار لنگ :

1 ـ طایفه ی محمود صالح :

این طایفه دارای 40 تیره به نام های « ایسپره ـ نامداری ـ گشول ـ اورک ـ حیدری ـ بابا ـ فرخ وند ـ گورونی ـ قلی ـ مم  ـ جلارین ـ چراغی ـ تاروند ـ استکی ـ چهاروند ـ ماعدی ـ ضرغام ـ نصاروند ـ بره رفته ـ آل داود ـ شجاعی ـ امیری ـ مددانی ـ جلیل ـ هلیل ـ جمالوند ـ محمودوند ـ دربلایی ـ چراغپور ـ کرم پور ـ آرپناهی ـ هارون ـ دودانگه ـ ادگار ـ الهیاری ـ اوزش ـ نصیری ـ کاقولی ـ گنجعلی وند و موزارمنی » می باشد و 9940 خانوار در سال 1360  داشته است .

2 ـ طایفه موگویی :

طایفه ی موگویی از تیره های « شیاس ـ سادات احمدی ـ پیرگویی ـ وشیخ سعید » تشکیل شده و 2290 خانوار داشته است .

3 ـ طایفه ی ممی وند :

این طایفه 23 تیره شامل : « خانه جمالی ـ خانه قلعه ـ سماق ـ جلیل وند ـ گوگی وند ـ جعفروند ـ اتابک ـ پولادوند ـ دوغ زنی ـ بهمئی ـ عبدالله وند ـ الیاس ـ عیسی ـ حاجی وند ـ میون جایی ـ آدینه وند ـ زیبایی ـ هیودی ـ ماهرودی ـ ملک محمود ـ غالبی و جاوند »است که در سال 1360 این طایفه 16600 خانوار داشته است .

4 ـ طایفه ی کیان ارثی  :

طایفه ی کیان ارثی از تیره های « سیلان ـ سندولی ـ شیخ ـ غریب وند ـ بوربورون ـ باباجعفری ـ زنگه ـ آشوروند ـ عالی جعفری ـ گل گیری ـ باورساد ـ محمد جعفری و عالی وند » تشکیل شده و 893 خانوار داشته است .

بختیاریها از قدیم الایام یكی از بزرگترین و پرجمعیت ترین ایلات ایران بوده اند. امروزه مردمان بختیاری به سه گروه دسته بندی می شوند :

الف) عشایر كوچنده:

ایل بختیاری به عنوان بزرگترین و پرجمعیت ترین ایل كشور شنــاخته شده است و عشایر كوچنده ی آن شامل 50 طایفه، 4889 مال، 27960 خانوار، 181777 نفر می باشد.

ب) روستانشینان:

بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسكن سال 1375 تعداد 657181 نفر یا 62 درصد جمعیت ساكن در مناطق بختیاری نشین در مناطق روستایی و عشایریی سكونت دارند.

ج) شهرنشینان:

علاوه بر جمعیت شهرنشین در محدوده ی بختیاری بخش قابل توجهی از جمعیت شهرهای « اهواز ، آبادان ، شوش ، هفت تپه ، شوشتر ، دزفول ، هفتگل ، رامهرمز ، ماهشهر ، امیدیه ، بهبهان ، شهركرد ، بروجن ، فرخ شهر ، اصفهان ، فـلاورجان ، فـولادشهر ، زرین شهـر ، شـاهین شهـر ، نجف آباد ، خمینی شهر ، مباركه ، شهركهای اطراف اصفهان و  . . .  » را بختیاری ها تشكیل می دهند.

بر اساس سرشماری عمومی نفوس ومسكن سال 1375 وباتوجه به مهاجرت بختیاریها به شهرهای فوق الذّكر با توجه به رشد جمعیت، در حال حاضر بختیاریها بالغ بر 2 میلیون نفر جمعیت را به خود اختصاص میدهند. شهرهای: ایذه ، باغملک ، لالی ، آغاجاری ، مسجدسلیمان ، اندیکا ، شوش ، هفت تپه ، دزفول ، الیگودرز ، خمین ، اراک  ، ازنا ، فریدن وفریدون شهر ، گلپایگان ، فارسان ، لردگان ، اردل ، دهدشت ، زیدون ، اندیمشک از جمله شهرهایی هستند که جمعیتی از بختیاریها در آن سکونت دارند

مراسم تولد نوزاد :

ایل بختیاری  در گذشته بین نوزاد پسر و دختر فرق فاحشی می گذاشتند ، یکی از امتیازاتی که در گذشته برای پسر قائل می شدند این است که تمام میراث پدر باید به پسر برسد و دختر از همه چیز محروم بوده ولی این رسم به مروز پس از پیروزی انقلاب اسلامی  تا به امروز منسوخ شده است .


مراسم ختنه سوران :

این جشن دست کمی از عروسی ندارد ، مجلس جشنی برپا می کنند و در این جشن  دستمال بازی و ترکه بازی را نیز برقرار می کنند .

مراسم طلاق :

طلاق بین ایل بختیاری در گذشته به ندرت رخ می داد ؛ مردان در این ایل بیش از یک زن  اختیار نمی کردند و فقط در صورتی که زن پیر یا بیمار باشد ، دومین زن  را می گیرند . در ایل بختیاری زن نقش مهمی را ایفا می کند از این رو برای زنان احترام خاصی قائل هستند و در موارد استثنایی طلاق  طبق آیین سرع اسلام انجام می شود .

شعر درایل بختیاری :

شعر و موسیقی در ایل بختیاری پیوند جاودانه و همیشگی دارند و این همه یادگار ، میراث آدمیان گمنامی است که قرن ها ، سینه به سینه ونسل به نسل حفظکرده اند .

در گویش شعرگونه ی بختیاری ؛ عشق ، عاطفه ، مردی و مردانگی ، شجاعت ، رشادت ؛ مفاهیم خاص و معتبری دارد .

حیات موسیقی ایل ؛ قرن ها نسل به نسل از پدر به پسر در گروه « توشمالان » یعنی همان نوازندگام وخوانندگان محلی ادامه یافته است . در ایل بختیاری  هر طایفه و تیره های آن ؛ توشمال و خواننده های خاصی دارند  تا در مراسم های شادی و سوگواری همراهشان باشند .

نوازندگان  مردمی هستند عاشق پیشه و شاعر مسلک که بیشتر اوقات زندگی روزانه ی آنهان صرف ساخت ابیات ، لطیفه ها ، ضرب المثل ها و مثل ها می شود و می توان گفت آنان در به وجود آوردن آثار و ابیات  عامیانه ی سرزمین خویش سهم به سزایی دارند .

در بخش اول تعدادی از هنرمندان ایل بختیاری را معرفی کردیم و در این شماره به هنرمندان که در شهرستان شوش اولین همایش شاهنامه خوانی را اجرا کردند می پردازم :

احمد بارونی رئیس ؛ انجمن شیر سنگی شهرستان شوشتر ـ  اتابک پژوهان ؛ دبیر انجمن شیر سنگی ـ  مریم ابوالقاسم زاده ؛ مسئول کمیته فرهنگی وهنری انجمن شیر سنگی ـ مجید بهداری ؛  رئیس خانه ی هنرمندان ، نقالی و شاهنامه ی شوشتر ـ سعید محمودی کوهی ، داریوش محمودی ، نسترن محمودی ، نسرین محمودی ، سیده فاطمه فدایی ، نرگس بندری ، یکتا عسکری ، عرفان طهماسبی ، احمد نورعلی، فاطمه نظرزاده ، منوچهرمهرآرین، مرجان مهرآرین ، مجیدتوسلی ، ، سیامک عالیخانی ، ساغر عدل ـ  امید زاده نجار ـ  محسن یساراتی ـ  رضامحمودی کوهی ـ  فرزاد چراغی ـ  ذبیح موسوی ـ اشکان موسوی ـ صفر انصاری ـ میناعالی پور ـ  مجتبی الیاسی ، مهرداد بهداروند ، سام اسدزاده ، زیور بندری ، سیامک بندری و حدیث ابولقاسم زاده


موسیقی در ایل بختیاری :

بختیاری ها به جز ابیات محلی خاص خود ، اشعار لیلی و مجنون ـ یوسف و زلیخا ـ شیرین و فرهاد ـ خسرو و شیرین ـ فلک ناز و فایز دشتستانی را با صدای گرم و هم آهنگ با ساز در دستگاه های مختلف و مخصوض می خوانند . .

دستگاه هایی که نوازندگان در جشن های عروسی می نوازند  می توان گفت که معلوم و مشخص هستند . مثلاً  در دستمال بازی  آهنگ « مرجنگه ، مرجنگه ـ ملاروه ـ یه لمبه، آرسیه ـ دی بلال ـ دی گلی بس و چند آهنگ دیگر » در نظر می گیرند . و در موقع بردن عروس آهنگ « حنا حنا » را اجرا می کنند .

رقص در ایل بختیاری :

رقص در این نشانی از هم بستگی ، اتحاد و عاطفه دارد ، همه می رقصند ، دست در دست و دوشادوش یک دیگر و اگر رقص هم فردی باشد به منظوز زور آزمایی است همانند چوب بازی که در بخش اول مفصل توضیح داده شد و این چوب بازی نوعی نشان قدرت و اعتماد را نشان می دهد و وقتی همراه با نواختن کرنا و دهل باشد ، پر تحرک و هیجان انگیز است .

رقص سه پا :

از رقص های رایج وپر تحرکی است که هم بین بختیاری ها و هم لرها و حتی ایل کرد رایج است . در این رقص زن و مرد با نوای توشمال می رقصند ؛ سه قدم بر می دارند ،؛ بعد پا را جلو می گذارند و یک دسترا پایین و دست دیگر را بالا نگه می دارند . این حرکت با نظم و ترتیب خاص تکرار می شود و یا رقص « جیران جیران » که گروهی است ؛ مرد وزن با هم می رقصند و همچنین  رقص « هی دته » که همراه با آهنگی ریتمیک اجرا می شود و حرکت دست و پا خیلی تند و سریع است .

رقص آهنگ مجسمه :

از جمله رقص هایی است که ایل بختیاری علاقه ی وافری به آن دارد ؛ توشمال به هنگام اجرای این رقص پس از مدتی به یک باره ساز را کنار می گذارند ، مرد و زنی که در حال اجرای این رقص هستند باید در همام حالت بایستند و تکان نخورند ، در این هنگام عده ای با دادن انعام به نوازنده گان از آنان می خواهند که آهنگرا ادامه دهند .


در بررسی اجمالی رقص و مراسم آن و رفتارشناسی متقابل نوازندگان ایلی و سایر اعضای ایل و ریشه های تاریخی رقص در ایل بختیاری به اختصار می توان این نکات را مطرح کرد :

حضور مردان و زنان در رقص همراه و همپا ، کارکرد زنان در انجام امور ایل و احترام متقابل مردان ایل به آنان را می رساند .مردان ایل در همراهی زنان در رقصهای نمادین نشان می دهند که از نقش موثر زنان در فعالیتهای اجتماعی و فنی ایل آگاهند و برای آن ارزش قائلند . حضور زنان این مطلب را می رساند که مردان و در مجموع تمامی آحاد عضو ایل ، ضمن برخورداری از زحمات زنان ، آن را برای هر بیننده ی خارجی مطرح می کنند و تمایل دارند تا این موضوع به خوبی روشن شود که زن و مرد ایلیاتی در کنار هم امورایل را به انجام می رسانند و به یک اندازه در آینده ی ایل موثرند . حضور زنان در جمع توشمالها یا خوانندگان ایل نشان از اجازه ی ابراز وجود و بیان احساسات ، عواطف و عقاید زنان در ایل دارد .

چوب بازی که معمولا" مردان در آن شرکت می کنند ، نشانه ی وجود مردان دلیری است که در حفاظت از قلمرو ایل ،مصمم و توانایند . این مسئله از یکسو به اعضای ایل امنیت خاطر می دهد و شبهه ی امکان تجاوز به حدود ایل را ،از هر بدخواه خارجی می گیرد .

در بررسی رقصهای مختلف در میان ایلات و عشایر ایرانی با توحه به خصلتهای مشترک باید رقص و آداب آن را از جنبه های زیر مورد توجه قرارداده و به این نکات توجه کرد :

1 ـ جنبه های نمادین و مفهومی رقص :

رقصها دارای بار مفهومی و نمادین می باشند بنابراین در بررسی رقصها باید به جنبه های نمادین رقصها که در حرکات دستها ، پاها و کل بدن قابل استخراج است توجه گردد. معانی مختلفی دررقصها نهفته است. گاه شکر گزاری به درگاه خداوند گاه ترتیب خاص یکی از کارهای زندگی عشایری مانند پشم چینی گوسفندان یا کارهای کشاورزی ، سوارکاری ، جنگ با مهاجمان فرضی و تهدید آنان در قالب حرکات رقصنده بیان می گردند .

2 ـ جنبه ی تاریخی رقص :

رقص مانند دیگر عناصر فرهنگی هر قوم ، ریشه در گذشته ی تاریخی آن قوم دارد و با گذشت زمان مفاهیم و آداب آن به دلایل مختلف تغییر کرده یا تثبیت شده است .رقصهای ایلات و عشایر نیز از این قاعده مستثنا نبوده است وریشه در تاریخ ایل دارد جنگها و تهاجم بیگانگان به ایل از مهمترین عوامل تاریخی است که در رقص ها نمود یافته است. از سوی دیگر با تحمیل یکجانشینی یا تخته قاپو به ایلات از خشونت حرکات و سرعت ریتم موسیقی و رقص کاسته شده است . از سوی دیگر با تسلط اقوام دیگر یا نفوذهای فرهنگی که در پی مغلوب شدن و تحت سلطه در آمدن ایلها در طول تاریخ به وقوع پیوسته است ، تغییراتی پیش آمده و رقصهای کنونی بیشتر آمیزه ای از رقصهای اصیل و عناصر تازه تر می باشند . مثلا" با تسلط اعراب بر ایران یا در طی سلطه ی مغولها تاثیراتی را می توان در رقص ایلات مشاهده کرد . مثلا"جنبه های آماده سازی بدنی وتمرینات دفاعی و جنبه های اسطوده ای تقویت شده است.

3 ـ جنبه های عرفانی رقص :

یکی دیگر از جنبه های قابل تامل در رقص ایلات و عشایر وجود عناصر عرفانی ، رازورزی و گنوسیسم است همچنانکه در سماع سعی بر آن است که با برداشتن پرده ی عناصر مادی مانند زبان و جسم ، بیواسطه و مستقیم به انوار حق واصل شد، گاه عناصر عرفانی و نزدیک به سماع یا رقص عارفانه در رقصها دیده می شود و گاه مانند رقص و آهنگ مرغ حق در عشایر شرق و جنوب خراسان رقص به تمامی در خدمت عرفان و خداجویی بیواسطه است . از سوی دیگر گاه رقص حالت نوعی ریاضت و تزکیه ی نفس به خود میگیرد .

4 ـ جنبه های اسطوره ای رقص ایلیاتی :

این نیزاز مهمترین عناصر رقص ایلی است توجه به اسطوره ها و سعی در نمایش داستانها ی اساطیری و حماسی از عواملی است که باید مورد توجه قرار بگیرد .

5 ـ جنبه ی آماده سازی بدنی و ورزش برای کسب توانایی انجام کارهای سخت :

رقصها خود نوعی ورزش سخت و آماده کننده ی بدن برای انجام کارهای سخت هستند و در طی آن همانند نوعی ورزش بدن پرورده می شود و به آمادگی لازم جهت انجام امور و کارها می رسد . در رقص چوب بازی که علاوه بر خراسان در بسیاری ایلهای دیگر مثل بختیاری ها و قشقایی ها انجام می شود ریشه و بنیاد رقص به زمان تسلط مغولها به ایران می رسد که افراد ایل در طی رقص با چوب توانایی دفاع و حمله را می آموزند و در آن تبحّر می یابند .

6 ـ جنبه ی رقابت رقص :

در رقصها ی عشایری نوعی حس رقابت برانگیخته میشود که سازنده است و بهشخص انگیزه می دهد تا با جدیت کوشش و تمرین بیشتر مهارت خود را ارتقاء بخشیده خود را به موقعیت مرتبه ی اول و بهترین رقصنده نزدیک کند . رشد روحیه ی رقابت از رقص به کارهای دیگر کشیده می شود و به افراد انگیزه بری تلاش بیشتر و انجام بهتر کارهای ایل می دهد .


7 ـ جنبه شادی ، سرگرمی و آیینی :

در مراسم های خاص از آنجا که زندگی کوچ نشینی زندگی سخت همراه با انجام کارهای طاقت فرساست این نوع زندگی نیازمند کسب روحیه و استفاده از عناصر شادی بخش و سرگرم کننده است در زندگی ایلی هر لحظه می تواند حوادث سخت و جانفرسایی در بر داشته باشد از سوی دیگر در کنار روزهای سخت و پر کار زمانهایی نیز فرا می رسد که در ییلاق یا قشلاق ایل کار چندانی برای انجام ندارد این درست فرصتی است که در عروسیها مراسم ختنه سوران و دیگر آیینهای سرور و شادمانی و سرگرمیها فرصت بروز می یابند مهمترین سرگرمیهای ایلی را می توان در رقصها و بازیها دید . عناصر مشترک بسیاری مابین رقصها و بازیها وجود دارد در میان عشایر فارسی زبان خراسان به رقص ، واژه ی بازی اطلاق می شود در عین اینکه بازی یا رقص بسیار جدی گرفته می شود و گاهی حتی نوعی عبادت ، دعا یا طلب حاجتی از آفریدگار به حساب می آید .

8 ـ جنبه ی موسیقایی و ریتمیک :

همراهی سازهای خاص در هر ایل که نشان از روحیات خاص با رقص و هماهنگی سازها و فراز و فرود آن در هماهنگی با موسیقی و سازهای خاص هر ایل

9 ـ جنبه ی منعکس کننده ی روحیات خاص هر ایل که علاوه بر رقص در اشعار خاص هر ایل نیز قابل دستیابی است .

10 ـ جنبه های دینی رقص :

رقص های ایلی گاه حالت عبادت یا طلب حاجتی به خود می گیرد مانند « رقص طلب باران در عشایر جنوب خراسان .»  در برابر چنین رقص هایی معمولا" نه تنها رقصنده بلکه دیگر افراد حاضردر صحنه نوعی حالت احترام و اعتقاد قابل رویت است . این رقصها بسیار جدی گرفته می شود و همگان در انجان آن که نوعی عبادت به حساب می آید همکاری می کنند .

11 ـ جنبه ی بخاطر سپاری کارها یا آیین های خاص :

دررقص هایی که این جنبه در آن دیده می شود نوعی کار ، فنّ یا مراسم خاص با دقت و وسواس کامل به اجرا در می آیند این رقصها همچنین نوعی کارکرد آموزشی برای جوانترها دارند و شخص را برای انجام یک کار یا آیین خاص آماده می سازند مثل « رقص شالی کاری در مازندران و یا رقص قاسم آبادی در گیلان یا رقص خوشه چینی در فارس یا رقص گندم کاران در عشایر خراسان »  . در رقص قاسم آبادی مراحل کامل نشا کردن برنج و مراحل دیگر برنج کاری به ترتیب و بطور کامل اجرا می گردد .

بازی های محلی بختیاری :

قنبر سوك:

در اين بازي چند نفر تير هاي كوتاهي آماده ميكنندو در زمين نرم كه معمولا تليدون است مشغول بازي مي شوند.نفر اول چوب خود را به سمت زمين پرت ميكند و اعلام ميكند هركس نتوانست چوب او را با پرتاب چوب خود بياندازد يكي از تير هاي چوبي او خود را به او بدهد.و تا تمام شدن تيرهاي بازي ميكنند.

پشكل گال :

بازی فکری است.این بازی به این صورت است که روی عدد 4 می چرخد .

دو نفر روبروی هم روی زمین می نشیند و ۵ کال روبروی هر نفر. کال یعنی گودال کوچی اندازه یک لیوان بستنی .در مجموع ۱۰ کال وجود دارد .مهره های این بازی 40 سنگ ریزه یا پشکل استفاده می شود .در هر گال ۴ سنگ ریزه یا پشکل می گذارند و یک نفر بازی را شروع می کند مهم نیست کی اول شروع کند .

قانون اول : شروع کننده از یکی از ۵ گال جلوی خودش ۴ پشگل را بر می دارد و مطابق چرخش عقربه های ساعت یعنی راستگرد شروع به انداختن پشگل ها در کال بعدی می کند تا پشگل های در دستش تمام شود .

قانون ۲ : گودالی که آخرین پشگل در دستش را در آن ریخت باید همه پشگل هایش را بردارد و دوباره از گودال بعدیش شروع به ریختن یکی یکی پشگل ها کند و همینطور بچرخد.

قانون ۳ : ریختن پشگل ها را در تمام ۱۰ کال ادامه می دهد .در هر کالی که پشگل های در دستش تمام کرد، همه پشگل های آن کال را بر می دارد و دوباره به ریختن پشگل ها می کند و این کار زمانی به پایان می رسد که شروع کننده به کالی خالی برسد در اینجا باید آخرین پشگل اش را در کال خالی بیاندازد و نوبت نفر بعدی می شد . نفر بعد  از یکی از گالهای جلویش شروع می کند .

قانون۴ : زمانی که هر کس به گالی با 3 پشگل برسد و با انکه  در دستش است  4 تا شود  او تمام پشگل های آن کال را برای خودش بر می دارد یعنی 4 تای آن را  و آن کال خالی می شد .  بعد دوباره نوبت نفر بعد می شد .

قانون ۵ : اگر در حینی که یک نفر دارد پشگل ها را می گذارد یکی از  کالهای حریف هم ۴ تایی بشود -حریف آن چهارتا پشگل را برای خودش بر می دارد مگر اینکه کالی که چهارتایی می شود آخرین هسته درش افتاده باشد در آن صورت ما آن پشگل های آن کال را بر می داریم نه حریف .

قانون ۶  : باز ی تا زمانی ادامه پیدا می کرد که همه پشگل ها یا به عبارتی همه گالها خالی شود .در این زمان 40 هسته یا مهره به نسبت مساوی یا نامساوی بین 2 نفر تقسیم شده  .حال دوباره پشگل را در کال ها به صورت ۴ تا تقسیم می کنند اما کسی که پشگل بیشتری دارد کالهای بیشتری گیرش می آید .و مثلا 2 کال نفر روبرو هم از  آن او می شود و موقع که نوبتش شد می تواند از انجا هم شروع کند .یا اگر چهارتایی شد توسط حریف پشگل هاش را بردارد به شرطی که حریف اخرین پشگل اش را در ان نداخته باشد .

قانون ۷ : بازی زمانی کلاً تمام می شود که تمام پشگل ها یا به عبارتی ۱۰کال را یک نفر از آن خود کند .

ابتکار و خلاقیت در این بازی به این صورت است که فرد باید محاسبه کند از چه کالی شروع کند که هم به خالی نخورد و هم به عدد 3 برخورد کند یا به اصطلاح گاوش بزاید ـ این بازی چنان جذاب هست که می توان از روی آن اسباب بازی ساخت  . این بازی معمولا در حیاط خانه که خاکی بود یا در کوچه انجام می شد و در خانه اگر بازی شود باید از ۱۰ لیوان به جای کال استفاده شود.

این بازی همیشه چند تماشاگر هم دارد که مانند شطرنج سعی در کمک کردن دارند اگرچه نباید این کار را بکنند ولی هیجان بازی چنین می کند .در همه فصل هم می شود بازی کرد .

كل برد يا كل جنگ :

در اين بازي چند ستون سنگي مي گذارند و بازيكنان از فاصله معين به سمت ستون ها سنگ پرتاب ميكنند.و هركس بتواند ستون ها را بزند برنده بازي است. اين بازي از زمان كودكي به بچه ها اموزش داده مي شود.

چو بازی :

« چو بازی »یا «چوب بازی » یا ترکه بازی از بازی های رزمی ، سنتی و قدیمی و رایج لرها است. که بیشتر در بین لرهای بختیاری ، یاسوجی ها ، ممسنی هاو بعضا روستاییان و عشایر لرستان متداول و مرسوم است و غالبا در مراسم عروسی و همراه با رقص و پایکوبی اجرا می گردد.


تعداد بازیکنان چوب بازی دو نفر است و ابزار بازی شامل دو چوب یکی به طول تقریبی یک و نیم متر ( درک)و چوب دیگر کمی کوتاهتر از آنست(ترکه) . در شروع کار توشمال با زدن ساز مردان را به بازی چوب بازی فرا می خواند. دو نفر بازی را شروع می کنند و افراد زیادی به دور چوب بازها حلقه می زنند و تماشا می کنند.یکی از بازیکنان درک و نفر دیگر ترکه را بدست گرفته و مقابل یکدیگر به حمله و دفاع می پردازند . بازیکنان سعی می کنند هنگام بازی با آهنگ ساز و دهل نیز برقصند ، فردی که ترکه را بدست دارد باید به دارنده درک حمله نماید و قبل از وارد نمودن ضربه به چوب وی ابتدا چند دور می رقصد و ناگهان به دارنده چوب بلند یورش می برد . دارنده چوب بلند نیز باید از خود دفاع نماید . حمله کننده هنگام یورش با صدای بلند فریاد می زند و سعی دارد با این کار روحیه حریف را تضعیف نماید . چوب باز باید با چرخاندن چوب و نعره کشیدن و تهدید حریف و فریب حریف چوب بازی کند.

حمله کننده هنگام یورش چوب را با دو دست پیش روی خود گرفته و هنگام کوبیدن بر چوب حریف انرا با دست خود می چرخاند و سپس با در نظر گرفتن پاهای او بر چوب وی ضربه وارد می آورد ، البته ترکه باز سعی می کند حریف را گمراه کند تا بتواند بهترین ضربه را بزند. بازیکن حمله کننده فقط یکبار حق زدن ضربه را دارد ( چه به پای حریف مقابل بزند چه نزند)، سپس بازیکنی که چوب بلندتر را دارد ، چوب کوتاهتر را در دست گرفته و فرد دیگری چوب بلندتر را در اختیار می گیرد . و بعد از چند دور بازی نفرها عوض می شوند .بازی تا آخر به همین منوال ادامه می یابدمعمولا اگر حریف ها از بستگان نزدیک یا دوستان هم باشند. به پای هم ضربه محکم نمی زنند.اما در موارد دیگر ضربات محکمی زده می شود که بسیار درد آور است. در چوب بازی احتمال صدمات جدی به پا هست و احتمال شکستگی پا و قوزک. اما مگر غیرت جوانان اجازه می دهد که بازی نکنند. آنها با شهامت کامل وارد میدان می شوند و هیچگونه باکی از درد و رنج ندارند. زیرا این ریشه در سنت دلاوری و بی باکی لرها دارد و همینطور با شنیدن نوای توشمال به سبک چو بازی که به انسان شجاعتی وصف نشدنی می دهد. توشمال چو بازی یا اصطلاحا ساز چوب بازی با دستمال بازی فرق دارد. ساز چوب بازی معمولا دارای ریتم تند و حالت رزمی است، اما ساز دستمال بازی دارای ریتمی ملایم است.


در رابطه با چوبازی شعری می آورم از محمد علی پور خداکرم:

خوار ایل می شوم / اگر آه بگویم / بزن ای چوب باز رقیب / با ترکه ی بادامت / اکنون که ساق پایم را نشانه داری / چرا که هراس مرا نکوهش می کنند مردمان ایل / وقتی که به گرداگرد حلقه ای تماشا بسته اند / در این ورطه / آنچه که مرا به وجد می آورد / کرنائیست که ترانه های پایداری را شادمانه ساز می کند.

کله وروان :

در اين بازي بازيكنان به دوسته مساوي تقسيم شده وسپس روي زمين دايره اي به شعاع مناسب مشخص مي نمايند و يك گروه به قيد قرعه در درون دايره به حالت چهار دست وپا قرار مي گيرند وهر كدام كلاهي به سردارند و دسته ي دوم بايستي بدون آنكه ضربه ي پاي تيم مقابل خورده باشند يكي از كلاهها را برداشته وبه سرعت به نقطه اي كه در فاصله ي دورتر از قبل مشخص شده برساند و در حين فرار صاحبان كُلا (تيم درون دايره ) بايستي سعي كنند او را بگيرند وهمبازيهاي وي به او كمك كرده وممكن است كُلا دست به دست گردد تا به مقصد برسد واگر رسيد يك امتياز واگر كلاه را پيش از رسيدن به محل بازس گرفتند تيم مقابل بايستي در درون دايره قرار گيرد و بازي از نوشروع مي گردد وممكن است از قبل سقف امتيازي مشخص شده باشد وهر تيمي زود به آن سقف امتياز رسيد برنده نهايي مي باشد. اين بازي مختص مردان است .

چو زر (چوب طلایی) :

بازي منحصراً در شب انجام مي شود و بيشتر بوسيله ي نوجوانان (پسر ودختر ) به اجرا در مي آيد. در اين بازي افراد به دو گروه تقسيم وسپس قطعه چوبي كوچك كه داراي نشانه ي مشخص باشد و يا آنرا مثلاً بابستن پارچه اي مشخص نموده باشند را تهيه نموده وسپس هر دو گروه رو به يك طرف نموده ويك نفر قطعه چوب را بدون آنكه خود نگاه كند به طرف پُشت پرتاب مي كند وپس از چند ثانيه مكث همه به آن طرف هجوم برده و به دنبال يافتن چوب بر مي آيند وضمن آن بايستي مراقب گروه ديگر باشند كه اگر آنرا يافتند فوراً آن فرد را گرفته وچوب راپس بگيرند.

هر گاه فردي آنرا پيدا نمود بايستي به شدت پنهان كاري نموده وبه نحوي اعضاي گروه خود را با خبر كند وكم كم به كناري كشيده وآماده ي فرا به سوي محل نشانه اي كه از قبل تعيين شده بشود وبه محض آماده شدن بايستي با صداي بلند بگويد : « يافتم » وسپس فرا كند واز اين لحظه مثل بازي «كِلاوروِان » افراد هر دو گروه سعي در بردن چوب به محل نشانه ويا پس گرفتن آن هستند وامتياز دهي نيز مثل بازي كلاروروان است .

آزادی :

دو نفر استاد انتخاب مى‌شوند و يارگيرى مى‌کنند. سپس به روش شير يا خط تعيين مى‌کنند که کدام دسته بايد گرگ شود. بازى با حملهٔ دستهٔ گرگ‌ها آغاز مى‌شود. آنها بايد سعى کنند افراد دستهٔ مقابل را بگيرند. هرگاه يکى از افراد دسته اسير شد، سايرين بايد به کمک او بشتابند و او را آزاد کنند. براى اين کار کافى است يکى از افراد دستهٔ برّه‌ها، دست خود را به يکى از افراد دستهٔ گرگ‌ها بزند. آن وقت شخص گرفتارشده آزاد مى‌شود. لازم به ياد‌آورى است که شخص گرفتار تنها در صورتى آزاد مى‌شود که فردى که دست خود را به گرگ مى‌زند بگويد: آزاد شده. آزاد کردن اسير کار دشوارى است زيرا حمله‌کننده خود نيز به‌خطر مى‌افتد و ممکن است گرفتار شود. بازى آن‌قدر ادامه پيدا مى‌کند تا افراد يک دسته همه اسير شوند، آن‌وقت جاها عوض مى‌شود.

استا مرا زد :

کاغذ را به قطعه‌هاى کوچک مى‌بُرند و براى هر بازيکن يکى از تکه‌هاى کاغذ را در نظر مى‌گيرند. فقط روى يکى از آنها مى‌نويسند ”اوستا“ و باقى کاغذها سفيد مى‌ماند. کاغذها را درهم مى‌کنند و هرکس يکى از آنها را برمى‌دارد. هيچ‌کس نمى‌داند چه کسى استاد شده است و هرکس فکر مى‌کند ديگرى استاد شده است. استاد اصلى نبايد بگذارد کسى متوجه شود.

در زمانى‌که مطمئن است کسى متوجه او نيست به يکى از بازيکنان چشمک مى‌زند. آن بازيکن بايد کاغذ دست خود را زمين بى‌اندازد و بگويد: ”اوستا مرا زد“. بعد استاد به‌ترتيب با ديگر بازيکنان هم همين‌کار را مى‌کند. وقتى همه، کاغذهاى خود را زمين انداختند، نفر آخر بازنده مى‌شود و ديگر بازيکنان بر سر او مى‌ريزند و او را مى‌زنند. اگر استاد به کسى اشاره کند و او کاغذ خود را به زمين نيندازد، او هم سوخته است و کتک خواهد خورد. اگر در موقع اشارهٔ استاد يکى از بازيکنان متوجه او شود، مى‌گويد: ”اوستا را ديدم که دزدى مى‌کرد“ و بقيه افراد مى‌پرسند: ”چطوري؟“ و او نشانى مى‌دهد و مثلاً بگويد با چشم راست يا چپ. وقتى استاد شناخته شود، بازى تمام مى‌شود و دور ديگرى آغاز مى‌شود.

الخترو (alaxtaru):

از هر گروه يک بازيکن به وسط مى‌آيد و يک پاى خود را بلند مى‌کند و با دست، پاچهٔ شلوار خود را مى‌گيرد. سپس هريک از دو بازيکن سعى مى‌کند با تنه زدن به بازيکن ديگر او را بى‌اندازد. هر بازيکنى که مجبور شود پاى خود را زمين بگذارد، مى‌سوزد و يک امتياز به دستهٔ مقابل تعلق مى‌گيرد. به‌ترتيب همهٔ بازيکنان دو گروه، دو به دو مسابقه مى‌دهند و امتيازها محاسبه مى‌شود. هر گروهى که امتياز بيشترى کسب کند، از گروه مقابل کولى مى‌گيرد.


پشتک‌‌بازى:

بازيکنان به دو گروه مساوى تقسيم مى‌شوند و با قرعه‌کشى گروه بازنده را مشخص مى‌کنند. افراد اين گروه همگى به‌صورت چمباتمه داخل ميدان مى‌نشينند و حالت دفاعى به‌خود مى‌گيرند. افراد بيرون دايره حالت تهاجمى به‌خود مى‌گيرند و با دست زدن به افراد داخل، حمله مى‌کنند. افراد داخل ميدان نيز با حرکت پا (جهش از عقب) به دفاع مى‌پردازند. اگر پاى آنها به پاى افراد خارج از ميدان برخورد کند، جاى دو گروه عوض مى‌شود. لازم است گفته شود که افراد داخل ميدان ضمن حرکت پا به عقب، حتماً بايد دست‌هاى آنها روى زمين باشد. در اين بازى برد و باخت مطرح نيست و هرچند بار که بازيکنان مايل باشند، بازى را تکرار مى‌کنند.

خرکم :

بازيکنان ابتدا به دو گروه مساوى تقسيم مى‌شوند و با قرعه‌کشى گروه غالب را تعيين مى‌کنند. گروه مغلوب خم مى‌شود و هر نفر با دست کمر نفر جلوئى خود را مى‌گيرد. آن‌گاه گروه غالب به‌ترتيب قوى بودن پرش خود را انجام مى‌دهد، زيرا اولى بايد از ستون بگذرد و روى کمر فرد اول ستون مستقر شود. نفر دوم روى کمر نفر دوم ستون و ... وقتى پرش‌ها انجام شد، نفر اول بايد فوراً از يک تا بيست بشمارد، اگر موفق شد، دوباره پرش را انجام مى‌دهند. اگر گروه غالب ضمن پرش و يا در حين شمارش، دچار خطا شود، موقعيت دو تيم عوض مى‌شود. در پايان چند دوره بازي، گروه برنده بايد، مسافتى را از گروه بازنده سوارى بگيرد.

دست به شلاق:

ابتدا با قرعه‌کشى يا با توافق، يک نفر را به‌عنوان شروع‌کننده ی بازى انتخاب مى‌کنند و شلاق را به او مى‌سپارند. بقيه ی بازيکنان با فاصله ی کمى از يکديگر روى زمين دايره‌وار مى‌نشينند و دست‌هاى خود را در پشت خود قرار مى‌دهند. با شروع بازى حامل شلاق دور دايره مى‌چرخد و در يک لحظه شلاق را در دست يکى از افراد نشسته مى‌گذارد. اين بازيکن بايد با شلاق فردى را که در سمت راست خود نشسته است، بزند. البته وى نيز بايد سريع بلند شود و از سمت راست دايره فرار کند (حرکت در جهت چپ خطا است) و حامل قبلى در ادامه ی فرار، بايد يک دور کامل بزند و جاى شلاق‌زن فعلى بنشيند. در پايان بازى کسانى که با هوشيارى قبل از کتک خوردن فرار کرده باشند، تشويق مى‌شوند.

سوارکارى و تيراندازى :

سواران نيزه‌باز در محلى که براى اين کار اختصاص داده شده است، در يک خط مستقيم مى‌ايستند. همه ی آنها سواره هستند. تماشاچيان بر تپه ی بلندى مشرف بر آنها مى‌نشينند. نوازنده ی محلى با کرنا و دهل شروع به نواختن آهنگ سوارکارى مى‌کند و اسب‌ها به‌حرکت درمى‌آيند. در محلى دور از سواران، نشان‌هاى مثلث شکل تخته‌اي، بر روى زمين نصب شده است و خط هر سوار نيز مشخص است و مى‌داند کدام نشانه را بايد بردارد. سوار با سرعت به‌سوى نشانه‌ها به پيش مى‌راند و با نيزه ی خود، نشانه را از زمين بلند مى‌کند. هربار که سوار نشانه را از زمين بردارد، امتيازى به نام آن ثبت مى‌شود و داور سرانجام پس از چند دور برنده را اعلام مى‌کند.


لازم به ياد‌آورى است که اين بازى به‌صورت انفرادى نيز اجراء مى‌شود و تک تک امتيازات محاسبه و سپس برنده اعلام مى‌شود و اين امر گاهى با گذاشتن نشانه‌هائى مانند کلاه و سرتيرک‌هاى عمودى نيز انجام مى‌شود.

کُشتى مُقلى :

دو کشتى‌گير آماده ی کشتى مى‌شوند و براى اعلام آمادگى دست‌هاى خود را روى شانه‌هاى هم قرار مى‌دهند. پس از آغاز کشتي، آنها با توجه به فنون متداول کشتى نظير فن کمر و يک خم تلاش مى‌کنند پشت حريف را به خاک برسانند. برنده کسى است که بتواند پشت حريف را به خاک برساند. 

لال‌بازى :

يک نفر استاد مى‌شود. باقى بازيکنان ساکت مى‌نشينند و استاد بازى را شروع مى‌کند. در مدتى که بازى جريان دارد، هيچ‌کس حق حرف‌زدن يا خنديدن را ندارد. کسانى که نتوانند اين قانون را رعايت کنند، تنبيه خواهند شد. مثلاً کنار ديوار به صورتى‌که يک پا يا يک دست خود را بالا نگه‌ داشته‌اند، مى‌ايستند. روال بازى به اين ترتيب است که استاد کارى را انجام مى‌دهد و باقى هم بايد عين کار او را تکرار کنند. کسانى که بخندند يا نتوانند بازى را تکرار کنند، مى‌سوزند و در آخر استاد و يکى از بازيکنان باقى مى‌مانند و هرکدام سعى مى‌کند ديگرى را شکست بدهد. در آخر يک نفر برنده مى‌‌شود.

هُوپَ هُوپَک :

بازيکنان گرد مى‌نشينند و همزمان دهان‌هاى خود را پر از باد مى‌کنند و مى‌گويند هوپ و نفس خود را نگه مى‌دارند. کسى حق ندارد بخندد يا حرکتى بکند. آن‌گاه سردسته حرکتى را شروع مى‌کند و بازيکنان بى‌آنکه بخندند يا حرکتى بکنند بايد از سردسته تقليد کنند و اگر کسى بخندد يا حرف بزند او را به وسط دايره مى‌آورند و بايد چشم بگذارد و سايرين دست‌ها را بالاى سر او بگيرند. سپس از او مى‌پرسند: ”تپ تپو دست کى بالا دست.“ اگر کسى که چشم گذاشته درست حدس زد او را آزاد مى‌کنند و اگر اشتباه گفت شروع مى‌کنند به اذيت کردن او و همان شعر را خواندن. آن‌قدر اين کار ادامه پيدا مى‌کند تا بازيکن درست حدس بزند. آن‌گاه بازى از اول آغاز مى‌شود.

هردوشكلا :

كه همان تاب سواري است كه بچه ها به ان علاقه دارند.

برد قندول :

بازي كودكانه در سنين بسيار پايين كه با سنگ ريزه ها و گل حيواناتي ميسازند و انها را گله و خانه خود ميدانند و در همان كودكي براي اينده اي نه چندان دور خود را اماده ميكنند.

تاریخچه بختیاری

برای نخستین بار حمدلله مستوفی در شمارش تبارهای لر بزرگ از بختیاری‌ها نام برده‌است. تباری که پس از نیرومند شدن آوازه بیشتری یافت و سرانجام به بیشتر سرزمین‌های لر بزرگ چیره شد و نام خود را به آنها داد.

بر پایه نوشته‌های تاریخی بختیاری نام یکی از تبارهای بزرگ ایران می‌باشد که به لر بزرگ نیز شناخته شده‌ است چرایی این نامگذاری به گفته برخی به سبب نزدیکی دامنه فرمانروایی اتابکان لرستان به سرزمینهای بختیاری نشین در زمان گسیختگی و چندگانگی فرمانروایی ایران بوده‌است از این رو آنان را لر بختیاری نیز می‌نامند. نام لر کوچک نیز به مردمان لرستان و ایلام امروزی داده شده بود. در گستره زمانی میان هخامنشیان و ساسانیان، لرستان بخشی از سرزمین بزرگ پارس بوده‌است. پس از اسلام و از زمان خلفای عباسی، لرستان فراتر از مرزهای امروزی (از همدان تا گلپایگان) -و زیر پرچم فرمانروایی اتابکان لرستان- تا مرز اتابکان فارس (ازسال ۵۰۶ تا ۱۰۰۶ هجری قمری) گسترده شده بود از این رو فرمانروایان این سده‌ها با نام اتابکان لرکوچک شناخته می‌شدند. خرم آباد پایتخت فرمانروایی اتابکان لر کوچک و ایذه مالمیر پایتخت فرمانروایی اتابکان لر بزرگ به شمار می‌رفته.

با درنگریستن به گمانه ی زایش کوروش بزرگ در انشان که شهری در آپا اختر (شمال=آپااختر) خوزستان بوده (به باور برخی همان ایذه امروزی) و همچنین سنگ نبشته‌ای که گفته‌های کورش بزرگ را دربرداشته و در شوش یافت شده و در آن آمده‌است که کورش بزرگ بر آن شده که در سر راه خود از هگمتانه به شوشا با مردمان باختری دیداری داشته باشد می توان چنین برداشت کرد که دامنه سرزمین باختری‌ها جایی میان همدان و شوش امروزی بوده و نه در باکتریا (افغانستان) و یا میان رودان.

همچنین نام‌های برخی از سرزمین‌های بختیاری نشین مانند شهرستان پارسان (فارسان امروزی)و یا ایزدجی (میزدج امروزی) و روستای پیل آباد (فیل آباد امروزی) که جایگاه پرورش و نگهداری فیـل های جنگی بوده‌است گویای این است که این سرزمین بخشی از امپراتوری پـارس بوده از اینرو می‌توان برداشت کرد که واژهٔ بختیاری همان دگرگون شده ی واژه ی باختـری می باشد.


رومن گیرشمن باستان‌شناس سرشناس فرانسوی می‌نویسد  : « من جای جای این سرزمین (بختیاری) پا نگذاشته‌ام مگر اینکه عیلامی را یافته‌ام » این نشان از این دارد که پیش از چیرگی مردمان هند و اروپایی تبار این سرزمین هم زیر پرچم امپراتوری ایلام بوده‌است.

در آغازه پادشاهی فتحعلی‌شاه قاجار، بختیاری بخشی از خاک استان فارس بود و رود کارون جداکننده ی فارس و "عراق عجم" به‌شمار می‌آمد.از سال ۱۲۵۲ قمری بختیاری گاهی بخشی از اصفهان و گاهی بخشی از خوزستان بود.

بختیاری‌ها در گذر تاریخ همواره در رده‌های سیاسی، سپاهی و بازرگانی دستی داشته‌اند، به‌ویژه جایگاه ایشان بعنوان سپاهیان صفویه و تشکیل زندیه تا انقلاب مشروطه و سپس تشکیل شرکت نفت و جنگ ایران و عراق ... نخستین کسی 

که برآن شد تا تاریخ بختیاری‌ها را به نگارش درآورد سردار اسعد بختیاری بود که در نگاشته‌های او به نام "تاریخ بختیاری" به دانسته‌های ارزشمندی درباره بختیاری‌ها بر می‌خوریم.

محمدتقی خان چهارلنگ

زمانی که محمدتقی خان  بیشتر از 18 سال سن نداشت ، تصمیم گرفت با کمک  برادران دیگرش علی نقی خان و خان بابا خان با طراحی یک نقشه دقیق ، حسن خان را به همراه فتحعلی خان و یکی از پسرانش به قتل رسانده و ریاست شاخه کنورسی چهارلنگ را در دست بگیرد.برای اینکه بتواند بر اختلافات غلبه کند و به دشمنی خانوادگی و خون ریزی پایان دهد ، دختر حسن خان مقتول را به عقد خود در آورد و سرپرستی سه فرزند صغیرش را بر عهده گرفت. محمدتقی خان که بسیار باهوش  بود با زیرکی تمام و اتخاذ سیاست و رویه ای دقیق و ماهرانه ، تقریباً بیشتر طوایف بختیاری را یکپارچه نمود و ریاست تمام طوایف شاخه چهارلنگ بختیاری ، طوایف دینارانی هفت لنگ و جانکی سردسیر را در اختیار گرفت.با طرح نقشه ای عزیزاله خان نوروزی کلانتر ایل دیناران را در روستای ترشک سوسن در حالیکه در بستر بیماری بود و به بهانه عیادت از بیمار ، در خانه اش به قتل رساند و بدین گونه ایل دیناران را مطیع خود ساخت. اگرچه بعدها همین موضوع ، زمینه ساز جدایی ایل دیناران را از وی فراهم ساخت. و بخشهایی از کهکیلویه ، رامهرمز و دهات فریدن را خریداری یا مطیع خود ساخت. وی با مناسباتی که با سران قبایل عرب و طوایف کهکیلویه و بویراحمد برقرار ساخت ، دامنه نفوذ خود را به شهرهای شوشتر ، دزفول ، بهبهان و قبایل عرب گسترش داد. آشفتگی سیاسی و اجتماعی دوران فتحعلی شاه باعث گردید تا به سرعت قدرت و ثروت زیادی کسب نماید و حوزه اقتدار خود را بسیار گسترش دهد. از طریق «هنری لایارد» توانست با انگلیسی ها نیز ارتباط برقرار کند. راههای فارس و اصفهان را ناامن کرد و 20000تومان منال دیوان را که از اصفهان به تهران حمل می کردند ، ضبط کرد( سردار اسعد ، 1383 :416) در سال 1249قمری آوازه قدرت و ثروت روزافزون وی باعث هراس شدید دربار قاجار گردید ، نقل می کنند که وی می توانست حداکثر 19هزار مرد جنگی را بسیج نماید. وی به همراه 8000 نفر و به قولی 30000 نفرشوشتر را محاصره کرده ، اسدالله میرزا حاکم شوشتر چون توان مقابله نداشت ، شوشتر را به کارگزاران محمدتقی خان سپرد. در همین سال تمام خوزستان و بخشی از فارس را به تصرف در آورد و عده ای از خوانین و سرکردگان فارس از جمله میرزا منصور بهبهانی ، ولی خان ممسنی و جمال خان دشتی از او اطاعت کردند و مبلغ ششصد هزار تومان مالیات دولت را به نفع خود ضبط کرد. محمدتقی خان در نتیجه اقداماتش ، یک کنفدراسیون ایلی ایجاد نمود و تبدیل به مقتدرترین حاکم خطه جنوب گردید و دولت نیز وی را به عنوان حکمران بختیاری و خوزستان به رسمیت شناخت. افزایش روزافزون قدرت و اقتدار وی و دست اندازی به مناطق مختلف سبب گردید تا در سال 1250 قمری فتحعلی شاه قاجار  برای مقابله و سرکوب وی به اصفهان برود اما اجل به  شاه قاجار مهلت نداد و درگذشت و محمدشاه به تخت سلطنت نشست. اولین اقدام محمدتقی خان پس از تاجگذاری پادشاه جدید این بود که محمد شفیع خان را مامور کرد تا تمام خطه فارس و کاشان را به تصرف در آورد و مالیات و منال دیوانی را ضبط کند.

تاریخچه آئین چهارشنبه سوری :

یکی از آئینهای سالانه و دیرینه ی ایرانیان جشن سوری، چهارشنبه سوری یا به عبارتی دیگر چارشنبه سوری است. ایرانیان آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز می روند. چهارشنبه سوری، یک جشن بهاری است که پیش از رسیدن نوروز برگزار می شود.

مردم در این روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهایشان مراسمی را برگزار می کنند که ریشه اش به قرن ها پیش باز می گردد که مراسم ویژه آن در شب چهارشنبه صورت می گیرد برای مراسم در گوشه و کنار کوی و برزن نیز بچه ها آتش های بزرگ می افروزند و از روی آن می پرند و ترانه (سرخی تو از من ، زردی من از تو ) می خوانند. ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئینهای کهن ایرانیان است که همچنان در میان آنها و با اشکال دیگر در میان باقی بازماندگان اقوام آریائی رواج دارد و “سور” در زبان و ادبیات فارسی و برخی گویش های ایرانی به معنای “جشن”،”مهمانی”و “سرخ” آمده است.


جشن سور از زمان های بسیار دور در ایران مرسوم بوده است. قبل از ورود اسلام به ایران هر سال ۱۲ ماه، و هر ماه به ۳۰ روز بوده که هر کدام از این ۳۰ روز اسمی مشخص داشته است که بعد از ورود اسلام به ایران تقسیمات هفته نیز به آن اضافه شد. در ایران باستان در پایان هر ماه جشن و پای کوبی با نام سور مرسوم بوده است. مختار برای کشتن یزید که در شهر کوفه که اکثر آنان ایرانی بوده اند از این فرصت استفاده کرده و در زمان همین جشن که مصادف با چهارشنبه بود یزید را قصاص نمود. بعد از گذشت چند سال بعد از ورود اسلام به ایران به آرامی جشن سور در ایران کم رنگ و به آخرین چهارشنبه سال محدود شد. جشن سور از مراسم اصیل ایرانی است و منشا خارجی ندارد. آتش از عناصر چهارگانه است و تنها عنصری است که آلوده نمی شود به همین منظور از گذشته های بسیار کهن تاکنون این آداب مرسوم بوده است.

مراسم چهارشنبه سوری

آخرین سه شنبه ی آخر سال را شب چهار شنبه سوری می گویند. شبی است که امروزه فقط بوته افروزی آن مانده است. این کار را عصر سه شنبه ی آخر سال که آخرش چهارشنبه است انجام می دهند. بدین ترتیب که کوپه های هیزم را روی هم می گذارند خورشید که غروب کرد هیزم را در حیاط خانه یا در کوچه یا در میدان باز آتش می زنند.


ظهور آتش بازی :

آتش بازی در شب چهار شنبه سوری در زمان ناصرالدین شاه و به وسیله ی فرانسوی ها در ایران رواج پیدا کرد. در ابتدا فقط برای سرگرمی شاه این نمایش انجام می شد پس از آن مردم هم در این سرگرمی سهیم شدند و دستور نمایش آن در میدان توپ خانه صادر شد و مردم در آن جا به تماشای آتش بازی می ایستادند و کم کم به شکلی که امروزه اجرا می شود در آمد.

بوته افروزی :

در ایران رسم است که پیش از پریدن آفتاب، هر خانواده بوته های خار و گزنی را که از پیش فراهم کرده اند روی بام یا زمین حیاط خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت “گله” کپه می کنند. با غروب آفتاب و نیم تاریک شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع می شوند و بوته ها را آتش می زنند. در این هنگام از بزرگ تا کوچک هر کدام سه بار از روی بوته های افروخته می پرند، تا مگر ضعف و زردی ناشی از بیماری و غم و محنت را از خود بزدایند و سلامت و سرخی و شادی را به هستی خود ببخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش ترانه هایی می خوانند :

زردی من از تو ، سرخی تو از من ـ غم برو شادی بیا ، محنت برو روزی بیا ـ  ای شب چهارشنبه ، ای کلیه جاردنده ، بده مراد بنده

خاکستر چهارشنبه سوری، نحس است، زیرا مردم هنگام پریدن از روی آن، زردی و ییماری خود را، از راه جادوی سرایتی، به آتش می دهند و در عوض سرخی و شادابی آتش را به خود منتقل می کنند. سرود “زردی من از تو ، سرخی تو از من


در هر خانه زنی خاکستر را در خاک انداز جمع می کند، و آن را از خانه بیرون می برد و در سر چهار راه، یا در آب روان می ریزد. در بازگشت به خانه، در خانه را می کوبد و به ساکنان خانه می گوید که از عروسی می آید و تندرستی و شادی برای خانواده آورده است.

در این هنگام اهالی خانه در را به رویش می گشایند. او بدین گونه همراه خود تندرستی و شادی را برای یک سال به درون خانه خود می برد. ایرانیان عقیده دارند که با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضای خانه را از موجودات زیانکار می پالایند و دیو پلیدی و ناپاکی را از محیط زیست دور و پاک می سازند. برای این که آتش آلوده نشود خاکستر آن را در سر چهارراه یا در آب روان می ریزند تا باد یا آب آن را با خود ببرد.

گرد آوردن بوته، آتش زدن و پریدن از روی آن و گفتن عبارت “زردی من از تو، سرخی تو از من” شاید مهمترین اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخیر متاسفانه این رسم شیرین جایش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است. مراسم دیگری مانند کوزه شکنی، فال گوش نشینی، آش نذری پختن، آب پاشی، بخت گشائی دختران، دفع چشم زخمها، کندرو خوشبو، قاشق زنی، فال گرفتن هم در این شب جزو مراسمات جالب و جذاب می باشد.

مراسم کوزه شکنی :

مردم پس از آتش افروزی مقداری زغال به نشانه سیاه بختی، کمی نمک به علامت شور چشمی، و یکی سکه به نشانه تنگدستی در کوزه ای سفالین می اندازند و هر یک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر خود می چرخاند و آخرین نفر، کوزه را بر سر بام خانه می برد و آن را به کوچه پرتاب می کند و می گوید: “درد و بلای خانه را ریختم به توی کوچه” و باور دارند که با دور افکندن کوزه، تیره بختی، شور بختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور می کنند.


فال گوش نشینی :

در شب چهار شنبه سوری فال گوش ایستادن و گوش کردن به حرف های رهگذران یک رسم است که سرنوشت ما در این شب تشکیل می شود البته می توانیم بگوییم که این یک اعتقاد است زیرا فال گوش َایستادن کار خوبی نیست. زنان و دخترانی که شوق شوهر کردن دارند، یا آرزوی زیارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نیت می کنند و از خانه بیرون می روند و در سر گذر یا سر چهارسو می ایستند و گوش به صحبت رهگذران می سپارند و به نیک و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبت کردن رهگذران تفال می زنند. اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجت و آرزوی خود را برآورده می پندارند. ولی اگر سخنان تلخ و اندوه زا بشنوند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممکن نخواهند دانست.

قاشق زنی :

از کارهای شب چهار شنبه سوری قاشق زنی بود که زنان و مردان این کار را انجام می دادند. زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقی با کاسه ای مسین برمی دارند و شب هنگام در کوچه و گذر راه می افتند و در برابر هفت خانه می ایستند و بی آنکه حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر کاسه می زنند. صاحب خانه که می داند قاشق زنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن و یا مبلغی پول در کاسه های آنان می گذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود ناامید خواهند شد. گاه مردان به ویژه جوانان، چادری بر سر می اندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشق زنی در خانه های دوست و آشنا و نامزدان خود می روند.

آش چهارشنبه سوری :

خانواده هایی که بیمار در خانه داشتند یا اینکه حاجتی داشتند برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر می کردند و در شب چهارشنبه آخر سال “آش ابودردا” یا “آش بیمار” می پختند و آن را اندکی به بیمار می خوراندند و بقیه را هم در میان فقرا پخش می کردند.

تقسیم آجیل چهارشنبه سوری :

زنانی که نذر و نیازی می کردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت مغز به نام “آجیل چهارشنبه سوری” از یک دکان رو به قبله می خریدند و پاک می کردند و میان خویش و آشنا پخش می کردند و می خورند. به هنگام پاک کردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصه خارکن را نقل می کردند. امروزه، آجیل چهارشنبه سوری جنبه نذرانه اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوری شده است.

ریشه ی فرهنگی چهارشنبه سوری :

بطور کلی فرهنگ مردم را باید در درون زندگی مردم و از لابلای باورهای مردم جستجو کرد، از آنجا که چهارشنبه سوری از آئین های دیرینه ی ایرانیان است جدای اینکه امروزه آنچه درشهرهای بزرگ ایران، به خصوص تهران در این شب انجام می گیرد بیشتر به جنگ و نزاع شبیه است تا سور و شادی! ولی میتوان با بازگشت به زمانی حدود بیست و چند سال پیش، دریافت که شب چهارشنبه ی آخر سال مراسم متنوعی داشت که اقوام ایرانی مراسمی با اشکال گوناگون و با سبک های سنتی صورت می پذیرفت و ادامه به این آئین در ایل بختیاری می پردازیم :

در این ایل ، علاوه بر مراسم آتش بازی، برای آمرزش اموات مقداری خرما یا شکر پنیر تهیه می کنند و یا حلوا درست می کنند و سرگذر می ایستند و به عابران تعارف می  کنند. هر رهگذر وظیفه دارد یک دانه بردارد و قبل از خوردن، برای آمرزش اموات خیرات دهنده، حمد و سوره ای بخواند و سپس خوراکی را بخورد.

تحریف آیین چهارشنبه سوری :

یافته های پزوهشی نشان می دهد که تمامی آیین ها و یادمان هایی که مردم ایران در هنگامه های گوناگون بر پا می داشتند و بخشی از آنها همچنان در فرهنگ این سرزمین پایدار شده است، با منش، اخلاق و خرد نیاکان ما در آمیخته بود و در همه آنها، اعتقاد به پروردگار، امید به زندگی، نبرد با اهریمنان و بدسگالان و مرگ پرستان، در قالب نمادها، نمایش ها و آیین های گوناگون نمایشی گنجانده شده بود. رفتار خشونت آمیز و مغایر با عرف و منش جامعه نطیر آنچه که امروزه تحت نام چهارشنبه سوری شاهد آن هستیم، در هیچکدام از این آیین ها دیده نمی شود. بهتر است بگوییم، کسانی که با منفجر کردن ترقه و پراکندن آتش سلامتی مردم را هدف می گیرند، با تن دادن به رفتاری آمیخته به هرج و مرج روحی، آیین چهارشنبه سوری را تحریف کرده اند. پس امیدوارم دوستان عزیز با خواندن این مطالب، قشنگی این رسم کهن ایرانی را با انجام کارهای خطرناک و استفاده از ترقه های غیر مجاز خراب نکنند …

بختیاری ها و شاهنامه

حماسه تجلی اغراق آمیز آرمان های بشری است . در بین همه ی اقوام متمدّن و صاحب  فرهنگ ، حماسه یکی از گونه های ادبی است که منزلتی ویژه داشته و نشانگر بالندگی و تعالی روح یک قوم و ملّت به شمار می رود . کوه های سر به فلک کشیده ی بختیاری و فراز و نشیب کهساران زاگرس ، مسکن و مأوای کوچ نشینان بی قرار ایلی است که کمتر آئینه ی ذهن خود را دستخوش تهاجمات عدیده ی فرهنگی بیگانگان ساخته و بنا به سنّتی دیرین و کهن همواره از کیان و میراث فرهنگی خود چو نان گنجینه ای گران بها نگه داری کرده اند .

داستان ها و روایات شاهنامه از دیرباز در میان بختیاریان سینه به سینه سپرده می شد و تا عصر حاضر پایدار و ماندگار گردید ، که از آن به عنوان یکی از آیین های نمایشی بختیاری یاد می شود .

چرا که در گذشته این قوم پیش از هر رزمی شاهنامه خوانی می کردند و همین شاهنامه خوانان بودند که در فتح هند ، قندهار ، کرمان ، تهران ، اصفهان و … همگام با رزمندگان بختیاری افتخار آفرین بوده اند و نیز در مقابله با مهاجمین افغانی در سرحدات اصفهان و چهارمحال و تهاجمات عثمانی در سرزمین های جنوب غربی بختیاری و خوزستان گیوها ، گودرزهای پیروز گری   آفریدند .

کوه و کوهستان همواره تجلیگاه حماسه است . به عبارتی دیگر این کهزادان دلیر از عمق درّه ها ، فروتنی و تواضع ، و از کوه ها سربلندی و مناعت طبع آموخته اند . خواندن حماسه و سروده های ملّی در انسان نوعی غرور و بالندگی اندیشه و نگرشی متعالی ایجاد می کند و در این راستا ، شاهنامه ی حکیمِ فرزانه ی توس جایگاهی سترگ و منزلتی عزیز و والا به خود اختصاص داده است .

مردم بختیاری ، دارای ویژگی های درخور تحسینی چون : سادگی ، صداقت ، پاک نژادی ،   مهمان دوستی ، تیزهوشی ، تاریخ شناسی ، سخن دانی ، شجاعت ، سلحشوری و غیره هستند . روحیه ی رادمردی ، شجاعت و سلحشوری از خصایص ممتاز این ایل در طول تاریخ بوده که باید گفت ، این درواقع ریشه در اعماق نژادی آن ها دارد .

وقتی به تاریخ بختیاری نظری داشته باشیم به وضوح حماسی بودن این مردم را متوجّه می شویم و با تأمّل بیشتر خواهیم فهمید که فرهنگ ، ادبیات ، موسیقی و سایر امور زندگی آنان حماسی است .

امّا حماسه تنها عرصه ی جنگ و کارزار با دشمنان نیست ؛ عرصه ی پیروزی بر خویشتن نیز هست. ارزش های معنوی و نیک اندیش فردوسی در حماسه ی شاهنامه چون الماس هایی پر تلألؤ بر تارک آن اثر عظیم می درخشد . وی در کتابش نه تنها دلاوری ، شجاعت ، فداکاری و ایران خواهی بلکه سجایای اخلاقی ، انسانی و اهورایی قهرمانان و آرمان های نیک را به تصویر کشانده است .

شاهنامه پس از قرآن مجید یکی از گرامی ترین کتاب ها در بین بختیاریان است ؛ و به مناسب حجم و کثرت داستان ها و نمایش پهلوانی ها به نام « هفت لشکر » می شناسند و این نام خود به صورت یک مثل در گفتارها بر زبان هاست که هر چیز کثیر و انبوه را هفت لشکر و هر سخن بسیار را کتاب هفت لشکر مثل می زنند .


یکی از کتاب هایی که در مکتب خانه های قدیم به شاگردان آموزش داده می شد ، هفت لشکر بود. اینک این کتاب در دانشگاه ها در رشته ی ادبیات فارسی واحد اصلی می باشد و تدریس می گردد . این کتاب جایگاه بسیار رفیعی در دل و اندیشه ی ایلات و عشایر داشته و دارد . هفت لشکر چنان با زندگی عشایر عجین گردیده ، که گویی تبار نامه ی این مردم می باشد . حقیقتاً یکی از خصوصیات بارز این مردم را می توان « شاهنامه خوانی » قلمداد کرد . سردار اسعد ، در کتاب تاریخ بختیاری علاقه ی بختیاری ها را نسبت به شاهنامه چنین آورده است :

« بختیاری ها از خواندن شاهنامه و شنیدن آن لذّت می برند و وقتی که صحبت از شجاعت رستم به میان می آید که سوار را با اسب به یک شمشیر دو نیمه نمود یک دفعه الوار صدای عظیمی می کردند و دست بر روی دست زده و شمشیر ها را از غلاف کشیده با یکدیگر شمشیر بازی می نمودند . این اشعار به درجات ، بر هیجان آن ها می افزود . وقتی به شعری می رسیدند که پهلوانی کشته می شد ، یک مرتبه همگی افسوس کنان و انگشت حیرت به دندان گزان ، سینه های خود را باز کرده و با مشت به سینه می زدند و به صورت غمناکی مترنم می شدند و قاتلش را لعنت می کردند . »

در جنگ ها گاه پیش از آغاز حمله و هجوم بر دشمن توسط سرایندگان و آوازخوانان ، حماسی ، از دلاوری ها و پهلوانی های پیشینیان با آواز یاد می کردند که خود در ایجاد تهییج و شور بیشتر و قوی دل نمودن سپاهیان بسیار کارساز بود . کمااین که در عصر نو مارش های جنگی زدن و پخش آن از رسانه های صدایی و سیمایی ادامه کار گذشتگان است . این شیوه و روش در ایران چه پیش از اسلام و بعد از آن خود یک آئین و سنت بود که از شاهنامه بیشترین کمک گرفته می شد .

داستان رستم و سهراب با داشتن مایه های قومی حماسی یکی از شور انگیز ترین تراژدی های جهان است . در این داستان وقتی رستم ، سهراب خود را می کشد و از وقایع با خبر می شود ، با آن قوت و شجاعت فریاد کشید و موهایش را کند و خاک بر سر ریخت و زار زار گریست .

         چو بشنید رستم خراشید روی                                همی زد به سینه همی کند موی

             پیاده شد از رخش رستم چو باد                              به جای کله خاک بر سر نهاد

دقیقاً در سوگواری بختیاری ها صاحبان عزا با مویه کردن بسیار و خراشیدن روی و کندن و بریدن موی (زنان ) به سوگ از دست رفته شان می نشینند و مدت ها به سوگواری می پردازند .

همخوانی بسیار نزدیک به هم است . مسائلی چون کشتی گرفتن ، اسب سواری ، شکار و مسائل دیگر که می توان به آن ها دقّت و نظر داشت .

بختیاری های کوچ گر دامنه و درّه های کوهستان ها و دشت های زاگرس و روستا نشینان کوه پایه های آن ، این افسانه های دل نشین را به گستره ی زندگی خود نسبت می دهند و ردّپای کیخسرو و همراهانش را گام به گام در کوه ، درّه ، غار ، کنار چشمه و جز آن دنبال می کنند و چنان به گزارش جزء به جزء داستان می پردازند که انگار روی دادی تاریخی در زمانی نزدیک بدین روزگار بوده است و خود یا پدران و نیاکان شان شاهد عینی آن بوده اند . به راستی در کجای دیگر ، می توان افسانه ای کهن را سراغ داشت که تا بدین پایه در زندگی توده ای مردم راه یافته و با تار و پود هستی شان در هم بافته شده باشد ؟ !


زبان مردم بختیاری چون نژاد ، تاریخ و فرهنگ شان دارای قدمت زیادی است . با توجّه به کتیبه های سنگی در مناطق مختلف بختیاری به خصوص « ایذه » و « مسجدسلیمان » می توان به پیشینه و سابقه ی طولانی تاریخ ، زبان ، فرهنگ و تمدّن بختیاری سند آورد . پژمان بختیاری شاعر و محقق ارجمند در مقاله ای تحت عنوان « بختیاری در گذشته ی دور » در  این باره چنین می نویسد :« هنگامی که سرگرم تهیّه ی فرهنگ و دستور برای گویش بختیاری بودم ، دریافتم که پیوستگی آن لهجه با زبان پهلوی و آن هم ، بالسان پارسی باستان خیلی عمیق تر از گویش های دیگر ایران زمین است ، از این رو مطمئن شدم که بختیاری ها در پناه جبال سر به فلک کشیده و پوشیده از جنگل های انبوه ، استقلال گونه ای داشته اند و خود را از تعرض جهانگیران به ویژه بیگانگان حفظ کرده اند به همین علّت زبان شان تا حدّی خالص و نژادشان تقریباً سالم است . »

ایل بختیاری به اقتضای روحیات سلحشوری و جنگاوری و آرمان خواهی از دیرباز با شاهنامه و حماسه انس و الفتی ازلی داشته اند ؛ چندان که در خورجین هر سیاه چادر بختیاری کم و بیش شاهنامه ای یافت می شود و همواره در ایل صدای شاهنامه خوانان بلند است و مردان در مجالس و جنگ ها به آن سنّت تمسک می جسته اند . جنگ ها و مبارزات اجتناب ناپذیر سیاسی ، قومی ، دفاع و مقابله با دشمنان و ستیز و درگیری های متعدّد و متناوب ، همواره موجبات رشد حماسه را در این ایل فراهم آورده و آتش غرور و سرکشی آنان را مدام فروزان نگه داشته است ؛ چندان که در فتح « قندهار » به گاه نادر و فتح « تهران » به گاه « مشروطه » و دلاوری و جان فشانی های رادمردان این ایل گواه نزدیکی بر این مدعی ست .

پس از بررسی در فرهنگ بختیاری این سئوال اساسی به ذهن می رسد که چرا آنان به شاهنامه بسیار علاقه مند هستند ؟

دلایل بسیار می توان آورد . بی شک بارز ترین نمود آن را می توان از حیث حماسی بودن و همخوانی داشتن فرهنگ این قوم با فرهنگ شاهنامه دانست . در شاهنامه سخن از پهلوانان و یلان ، میدان های نبرد ، گرز و کوپال ، اسب ، کوه ، دشت و شکار است ؛ صحبت از شجاعت ، راد مردی ، وطن دوستی و دفاع از میهن ، جنگ با اهریمنان ، خوی های نیک ، آئین ها و اعتقادات و ارزش هاست . سخن از سختی ها ، هفت خوان ها ، کینه ها و تقدیرها و مرگ عزیزان و … است .

در ایلات و عشایر بختیاری که نمودی راستین و آئینه ی تمام نمایی از این مسائل که فردوسی به آن ها پرداخته است و در زندگی ایلیاتی به واقع با آن ها مواجه اند ، کمتر کسی در دیار بختیاری هست که فردوسی را نشناسد و از دفتر ۶۰ هزار بیتی او لااقل صفحاتی را حفظ نداشته باشد . بارها و بارها خود شاهد آن بودم که پدر و مادر برای پند و نصیحت ، و یا در حرف های محاوره ای شان در جواب نامه ها و مسائل دیگر از اشعار شاهنامه به جا و شایسته ، مصداق آورده و کلام خود را با وام گیری از کتاب حکیم توس بیان کرده اند .

ناگفته نماند مردمان بختیاری آواز شاهنامه را به گونه ای که مرشدان نقالی می کنند هرگز  نمی خوانند ؛ بلکه هر طایفه به گونه ای خاص در یکی از دستگاه های موسیقی ایران خواهند  خواند . مثلاً طوایف راهدار و کرایی تا حوالی شوشتر و دزفول آواز شاهنامه را در راست دستگاه می خوانند . آواز خوانان شاهنامه در طوایف دیگر چهارلنگ چون مکوندی تا حوالی رود زرد و  جلگه ی رامهرمز و قلعه تل در مایه های شور و طوایف شمال کارون تا الیگودرز و ازنا و درود در ماهور می خوانند .

اکثر جهانگردانی که به منطقه ی بختیاری پا نهادند ، با شاهنامه خوانی بختیاری آشنایی پیدا کرده و در سفرنامه های خود مطالبی مفصّل در این خصوص نگاشته اند . مهم ترین آن ها « لیارد » انگلیسی است ، که در سال ۱۲۵۸ هـ . ق ( ۱۸۴۰م ) خود ناظر شاهنامه خوانی های محمّد تقی خان در قلعه تل بوده .

« … الوار از کشتن و کشته شدن پروایی ندارند ، شب ها محمّد تقی خان در روی قالی نزدیک آتش می نشست ، شفیع خان هم در حضور او بود و مشغول خواندن شاهنامه و داستان رستم ، خسرو و شیرین می شدند ، و …

محمّد تقی خان هم مثل سایرین بعضی اوقات که به آن گونه اشعار حزین می رسید گریه ی مختصری می نمود . یک شب هم در اندرون مجلس به این طریق گذشت ؛ یک دفعه دیدم محمّد تقی خان مثل بچه گریه می کند ، نهایت تعجب به من دست داد به او عرض کردم که شما زحمت بسیاری کشیده اید و سرد و گرم جهان را چشیده و جنگ های فراوان دیده اید و دشمنان بسیار به دست خود قتل کرده اید ؛ چرا باید به خواندن افسانه زاری و بی قراری نمایید ؛ با چشم گریان و دل بریان ، در جواب من گفت : ای صاحب ! چه کنم ، چاره ای ندارم وقتی که به این اشعار سوزناک می رسم خودداری نتوانم و گریه به من دست می دهد . »

این سنت دیرینه به صورت رسمی و همایش همه ساله در سوم فروردین ماه ، در سرزمین مکوند و در روستای سی مَیلی توسط شیفتگان شاهنامه و فردوسی برگزار می گردد که تا کنون مورد تشویق و حمایت سایر اقوام و طوایف بختیاری واقع شده و نیز مورد توجّه و حمایت بنیادهای شاهنامه در تهران و خراسان قرار گرفته است .

گذشته از برگزاری این همایش توسط انجمن شاهنامه خوانی مکوندی ها ، در میان برخی از طوایف بختیاری در خوزستان تا کنون چندین انجمن محلّی شاهنامه خوانی شناسایی شده است و در سال های گذشته نیز در منطقه ی راهدار و قبل از آن نیز در « سرمسجد » اثر باستانی مسجدسلیمان نیز با شکوهی خاص  برگزار گردید  و اخیرا توسط انجمن شیر سنگی شهرستان شوشتر این همایش به مناسبت سالروز حکیم ابوالقاسم فردوسی در شهرستان های شوشتر و شوش برگزار شده است .

در استان خوزستان و از روزی که اردوان بیرگانی از مسجدسلیمان با مهر انگیز قلاوند دختر لری از دیار اندیمشک ازدواج می کند ؛ شاهنامه خوانی از ایل بختیاری به لرهای شمال خوزستان یعنی شوش دانیال و اندیمشک ترویج می یابد و این زوج جوان خوزستانی در مورد شاهنامه خوانی می گویند :

مهرانگیز قلاوند به امرداد می‌گوید: « من به کارم عشق بسیار دارم و با آن زندگی می‌کنم زیرا نشان‌دهنده‌ روح سرزمین من است، تمامی شاهنامه زیباست ولی ما آن چیزی را که زمان برگزاری نمایش دلانه است و بر دل می‌نشیند، اجرا می‌کنیم و از پیش گزینش شده نیست.»

اردوان بیرگانی نیز از نقالی دو‌ نفره می‌گوید: «نزدیک به هفت سال با هم زندگی می‌کنیم اما در این چهار سال که با شاه‌نامه آشنا شدیم دل‌هایمان بیشتر به هم نزدیک شد و چفت شدیم. نقالی پیش از این یک نفره بود ولی ما دو نفره برگزار می‌کنیم و هنگام اجرا احساس می‌کنیم یک تَن هستیم.»

در سده های پیشین ، بختیاری هایی که از توانایی خواندن و نوشتن و دسترسی به دفتر و کتاب بی بهره بوده اند ، ناگزیر با نشستن در پای سخن شاهنامه خوانان و یا در نشست های قصّه گویی در کانون خانواده و سیاه چادر قبیله و جاه هایی دیگر ، از راه گوش با داستان های رزمی و بزمی نیاکان خویش آشنا می شده و آن افسانه ها ، داستان ها و سرگذشت های دلپذیر و پرکشش پهلوانی یا عاشقانه را به یاد می سپرده و با افزودن شاخ و برگ های تازه ای از نسلی به نسل دیگر می رسانده اند . آنان بسیار بیشتر از با سوادان و کتاب خوانان امروزین با داستان های دیرینه در آمیخته و زندگی می کرده اند .

ادب ها ، رسم ها و گرایش های فرهنگی بختیاری ، آشکارا رنگ ایرانی و نشان از رویکرد به زبان و ادب فارسی و اثرهای بزرگ آن ، به ویژه شاهنامه ی فردوسی دارد . در خورجین قصّه گویان ایشان ، کتاب هفت لشکر یا همان شاهنامه دیده می شود .

سردار اسعد در کتاب تاریخ بختیاری اعتقادشان بر این است که زبان بختیاری ها همان زبان پهلوی قدیم است که کیانیان و ساسانیان با آن سخن می گفتند .

از قرائن و شواهد زبان و لغات بختیاری چنین نظریه ای قابل موثق می باشد . بختیاری ها در حال حاضر کلماتی بسیار در زبان محاوره شان به کار می بردند که ریشه در زبان پهلوی دارد .

یک واقعیت را نمی توان انکار کرد و آن هم این که شاهنامه منعکس کننده ی زندگی و فرهنگ جامعه ی سنتی مبتنی بر کشاورزی و دام داری است . از این رو ، وجوه مشترک بین خصلت های فرهنگی و ارزشی جامعه ی آن زمان با جامعه ی کوچنده ی این زمان ما دارد . عشایر بسیاری از سنت های باستانی را که همخوانی زیادی با فرهنگ و سنن ایرانیان باستان از جمله اشکانیان کوچ نشین دارد پاسداری کرده اند و از این جهت گفتار شاهنامه برای آنان کاملاً مأنوس بوده و گیرندگی فراوانی دارد . جامعه ی عشایری مانند جامعه ی باستانی زمان اشکانیان و پس از آن ویژگی هایی چون شجاعت ، نیروی جسمی ، سوارکاری ، تیراندازی ، گردن فرازی ، بی باکی ، گذشت ، مهمان نوازی ، تعصب قومی ، جوانمردی و غیره را ارج می نهد . بنابراین بسیاری از گفتار شاهنامه ، گویی در وصف رادمردان عشایر و بیان ارزش ها و فرهنگ کوچ زیستی می باشد .

شاهنامه خوان بختیاری شاهنامه را به صورتی زیبا در مایه های شور، همایون ، راست دستگاه و ماهور اجرا می کند ، به ویژه تراژدی های سیاوش ، ایرج و رستم و سهراب و داستان فریدون و  کاوه ی آهنگر از غمگنانه ترین آوازهای شور شاهنامه خوانی بختیاری است که در آوازهای رزمی رستم و اسفندیار ، رستم و افراسیاب یا سهراب و گرد آفرید به این دل انگیزی نرسیده است .

در ایل بختیاری شاهنامه خوانی سنّتی دیرینه و کهن است و یکی از مراسم رایج و قدیمی ایل به شمار می رود . مردان به گاه خواندن شاهنامه بر سکو و بلندایی جای می گرفتند و در کنارشان بالش هایی از پر و ترکه های چوبی بلند می نهادند و خواننده به گاه هیجان و در اوج و فراز داستان های حماسی چنان به وجد و غرور می آمد که ترکه های تر را بر گرده ی بالش ها می کوبید که گاه فضایی پرآگین و نمایشی ایجاد می کرد و به این طریق قدری از شور زایدالوصف خود را کاهش می داد .

دکتر جواد صفی نژاد مؤلّف کتاب عشایر مرکزی ایران نقل می کند : در کهگیلویه و بویراحمد جهت دست یافتن به شاهنامه خوان در غارت ها گاه دیده شده که آدم های باسوادی را می دزدیده اند تا برای شان در جنگ ها شاهنامه خوانی کنند و به او زن و مال و دارایی نیز می داده اند این خود نمونه ای از اهمّیّت شاهنامه خوانی در بین زاگرس نشینان ایران و قوم لُر است .

بارون دوبد در سفرنامه خود ( لرستان و خوزستان ) چنین می نویسد :

« ایلیاتی ها به نشانه ی خوش آمد گویی به کنار اجاق شان برای شما اسپند دود می کنند . این رسم باید قدمتی کهن داشته باشد ؛ زیرا می بینیم فردوسی در توصیف پهلوانان اعصار قدیم به آن اشاره می کند . در شرح مسافرت سه تن از فرزندان فریدون پادشاه ایران می خوانیم . »

شدند آن سه پر مایه اندر یمن                     برون آمدند از یمن مرد و زن

 

   همه گوهر و زعفران می ریختند                  همه مشک با می بر آمیختند

 وقتی به معیارهای انتخاب نام های فرزندان بختیاری توجّه داشته باشیم ، شاهد اکثر نام های پسران و دخترانی هستیم که برگرفته از نام پهلوانان و نام آوران شاهنامه است ، که خود گویای علاقه و اشتیاق به شاهنامه می باشد .

بختیاری های ساکن مسجدسلیمان معتقدند زمانی ، رستم پهلوان اسطوره ای در منطقه ی تمبی و در دامنه ی کوهی پائین تر از پاگچ امام رضا (ع) اتراق نموده و آثار مخروبه ای از آخور اسب او نیز در آنجا مشهود است که اهالی آن را آخور رخش می نامند .

یکی از نظریه های متعدّدی که در ذکر اصل و نژاد بختیاری آورده اند ، این است که نژاد بختیاری ریشه در شاهنامه دارد . چنان که بختیاری ها را از نژاد افرادی که از دست ضحّاک ستمگر به کوه گریخته و بخت یار آن ها گردیده از این رو به آن ها بخت یاری با یای نسبت اطلاق گردید .

بعضی از تیره ها و یا طایفه ها نژاد خود را به کیانیان ، کی قباد ، کی خسرو ، کاوه ، گیو و …می رسانند و جالب این که خود به این نام ها می باشند .

در کتاب جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری چنین آمده است :

سواران بختیاری در بین راه ؛ به اشعار مهیج فردوسی مترنم گردیده ، و خوب به خاطر دارم که وکیل باشی اردوی بختیاری ، این اشعار را به آهنگ محلّی لری خطاب به محمّد میرزا می خواند و ابراز احساسات می کرد .

در زمان حکومت رضا شاه در سال های ( ۱۳۱۲ – ۱۳۱۴ ) امنیه ها ( ژاندارم ها) دستور داشتند کتاب شاهنامه را از عشایر جمع آوری نمایند . مجله ی نامه ی نور در این باره چنین می نویسد :

« … زمان رضا خان مدّتی خواندن شاهنامه را در ایل ممنوع کردند . اگر در هر چادری دست هر عشایری شاهنامه می دیدند ، اذیّت می کردند ، به زندان می انداختند . چون وقتی عشایر این کتاب را می خواندند ، هر کدام خودش را در قالب یکی از قهرمانان شاهنامه می دید ، به خصوص موقع جنگ ، مثلاً یکی خودش را رستم می دید ، یکی سهراب ، یکی سیاوش ، معلوم است کسی که رستم می شد دیگر نمی توانست ضعیف باشد ؛ به همین دلیل روحیه ی دلاوری را در خودش حفظ می کرد . آن ها فهمیده بودند ، می ترسیدند و وحشت داشتند . »

زنان و مردان بختیاری هنگامی که از کارهای روزانه در مرغزار و کوه و درّه برای آسایش شبانه به سیاه چادرهای خود باز می گردند و بر گرداگرد اجاق فروزان خانوادگی حلقه می زنند و نشستِ شاهنامه شنیدن از داستان گو و یا شاهنامه خوانِ خانواده تشکیل می دهند . همه سرتا پا گوشند ( آن هم نه گوش سر ، که گوش دل و جان ) و چه بسا تا بدان پایه شیفته و افسون زده ی داستان می شوند که سخن در میان سخن می آورند و به تفسیر و شرح و نقل روایت های گوناگون و شاخ و برگ های افزوده بر ساختار اصلی داستان می پردازند . هر چه از شور و گرمی نشست های شاهنامه خوانی و داستان گویی این مردم ساده ی کوه نشین گفته شود ، کم است و نمی تواند نمایشگر واقعی آن حال و هوای ویژه باشد . از کودک هفت هشت ساله تا پیر سپید موی هشتاد نود ساله ، همه با شاهنامه و به قول خودشان هفت لشکر و پهلوانان و شهریاران آن دمسازند و دلاوری و آزادگی آن ها و حتّی بسیاری از سخنان شان را به یاد دارند و آنان را الگو و سرمشق تمام عیاری برای زندگی و رفتار خود می شمارند . پیرمردی هفتاد و چند ساله ، سرگذشت پهلوانان و جنگاوران را چنان گرم و دل چسب برایم باز می گوید که گویی خود ، زمانی دوش به دوش آنان در کارزارها شمشیر زده باشد ! و از این دست ، فزون و فراوان در میان آنان می توان دید و شنید .

هنوز در ایل پهلوانان جان دارند ؛ رخش هایی بسیار در پهن دشت های ولایت از ییلاق تا قشلاق تاخت می کنند . هنوز بُهُون ها « سیاه چادرها » امیدوارانه برافراشته می شوند ؛ کوه و شکار و نخجیرگاه نیز هست . شجاعت و رادمردی ، مهمان نوازی، دفاع از ارزش ها و برپایی آئین ها و  سنّت های کهن رخت بر نبسته و هنوز آنان را توتیای چشم دانسته و پاس می دارند . هنوز ایل هفت خوان هایی ، چون کوچ ، که گذر از سختی های بی شمار است ، بسان هفت خوان رستم را در می نوردند و … مردم ایل هنوز گردن به تقدیر الهی می نهند . هنوز عشق ها و نامرادی ها ، شادی ها و غم ها را می توان یافت .  هنوز شیر سنگی ها که نماد و سمبل شجاعت و دلاوری اند را می توان گواه خواند و … اینجاست که فرهنگ شاهنامه را در فرهنگ زنده ی ، قومی زاگرس نشین می توان از نزدیک به نظاره نشست و راجع به بخش بخش آن ، کتاب ها نوشت و به برّرسی های ژرف اندیشمندانه پرداخته و به تحقیق دست یازید .

باورهای بختیاری ها :

در بین بختیاری ها مانند دیگر اقوام، باورهای زیادی وجود دارند که با زندگی مردم عجین شده و تمام کارها و برخوردهای روزمره شان، بر اساس همین باورها صورت می گیرد. باورها ( خرافی یا غیرخرافی ) جزیی از فرهنگ هر قوم و منشا حرکت و نشان دهنده ی نحوه ی زندگی افراد هستند. با استفاده از باورها می توان بر افراد تسلط یافته و آنها را به هر جهت دلخواه حرکت داد، متوقف کرد یا به عقب برگرداند .

خاستگاه باورها:

خاستگاه بسیاری از باورها معلوم نیست. برخی نشات گرفته از اعتقادات مذهبی هستند که با توجه به بی اطلاعی افراد تغییر جهت داده اند و برخی را باتوجه به شباهتهایشان به عقاید مذهبی گذشته مرتبط می دانند.

بختیاری ها و باورهایشان

عطامحمد رادمنش درباره ی بختیاری ها و باورهایشان می نویسد:

هرچند باورهای فرهنگی آنان[بختیاری ها] در گذر زمان دستخوش تاثیرپذیری های جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی شده، اما این عوامل هیچكدام نتوانسته بنیاد كهن آن را سست كند و پیوند آن را با آیندگان بگسلاند؛ گویش ها، پوشش ها و آیین های آنان تا حد زیادی اصیل مانده است و بسیاری از واژگان كهن هنوز در بین آنان رواج دارد .

حفظ باورها:

باورها از نسلی به نسل بعدی منتقل می گردند و در این انتقال تحت تاثیر محیط قرارگرفته، تغییر کرده و حتی ممکن است فراموش شوند. ورود تکنولوژی به زندگی مردم، سبب فراموشی باورها است و بسیاری از آنها اکنون فقط در یادها مانده اند. بسیاری از این باورها اکنون کمرنگ شده و برخی نیز به علت تغییرات اجتماعی، مهاجرت به شهرها، ارتباط با مردم دیگر شهرها و مناطق، سست شدن روابط اجتماعی بین افراد و ... . فراموش شده اند.

برخی باورها:

1 ـ اگر مرغی مثل خروس صدا می کرد بدشگون دانسته و بلافاصله سرش را می بریدند.

2 ـ خواب زن چپ است یعنی وارونه تعبیر می شود.

3 ـ برای طلب باران مراسمی برگزار می کردند که به آن هَل هَل هَلونَکی می گفتند.

4 ـ  همیشه روی بلندی ها می روند و روبه امامزاده ها سلام می دهند .

5 ـ به متولیان امامزاده ها که به آنها سادات می گفتند احترام می گذاشتند .

6 ـ هنگام ورود به مجلس، با تک تک افراد احوالپرسی می کنند.

7 ـ  به ارتباطات فامیلی اهمیت زیادی می دادند.

8 ـ  حرام کردن شیر مادر از باورهای بختیاری است.

9 ـ درخت کُنار (سِدر) درختی بهشتی بوده، بریدن آن گناه است وبرای فردی که آن را می بُرَد شگون ندارد.

10 ـ  به بیماری صرع پیرونی گفته و برای معالجه اش روش خاصی داشتند.

11 ـ سرنوشت ( تیگ نوشت ) را قبول داشتند .

12 ـ به افراد بی عرضه و نالایق اَو به چاله رِز گویند یعنی کسی که ارزش پدرش را از بین برده است.

13 ـ  به اجنه ( فرشتگان بد) هم اعتقاد داشته و باور داشتند که جن از بسم الله فرار می کند. هرگاه وارد فضای تاریکی می شدند یا می خواستند آب جوش را درون ظرفی بریزند، بسم الله می گفتند.

14 ـ پس از غروب آفتاب چیزهای سفیدرنگ مانند ماست، نمک و ... را از خانه بیرون نمی بردند مگر آن را پوشانده باشند.

15 ـ همیشه سهمی از محصول خود را به سادات و تُشمالها می دادند و حتی بخشی را نیز سهم پرندگان می دانستند وهنگام شخم زدن، زمانی که مشت مشت بذر را روی زمین می پاشیدند می گفتند: این مُست ( مُشت ( سهم سید، این مُست سهم تشمال، این مُست برای باندِه (بالِندِه یعنی پرنده ).

16 ـ سلام و احوالپرسی طولانی داشتند.

17 ـ رفت و آمد با افراد را مهم دانسته و اگر مدت کوتاهی هم با کسی ارتباط داشته باشند برای آن ارزش زیادی قایلند.

18 ـ اصل وریشه ی انتقال صفات را، پدر می دانند.

19 ـ شیر را مظهر شجاعت دانسته و مجسمه اش را بر گور مردان یزرگ نصب کرده یا شکل آن را بر سنگ مزارش حک می کنند.

20 ـ برخی افراد کمر بسته یا نظر کرده ی یکی از امامزاده ها بوده و آسیبی به آنها نمی رسد.

 21 ـ عروس را سه بار دور چاله ( اجاق خانه ) چرخانده و سپس او را به خانه ی شوهر می بردند.

22 ـ اگرزن مسنی در برابر بزرگی دستمال از سردرآورده و او را سوگند داده تا گناهکاری را ببخشد، او نیز می پذیرفت.

23 ـ  وقتی فردی در هنگام غذا خوردن زبانش را گاز بگیرد، کسی دارد پشت سرش حرف می زند.

24 ـ خون بس از باورهای بختیاری ها است. ۲۵- خوشقدم یا بدقدم بودن را باور داشتند.

26 ـ در شب ناخنهایشان را کوتاه نمی کردند.

27 ـ برخی درختان قدیمی را مقدس دانسته و برای برآورده شدن نیازهایشان به آن پارچه گره می زدند ( دخیل بستن ).

28 ـ  در گذشته که وسایلی مانند کبریت نبود، روشن کردن و روشن نگهداشتن آتش اجاق، کار مهمی بوده که برعهده ی پدر و بعدها پسر خانواده است . به همین دلیل اگر مردی فرزند پسر نداشت اصطلاحا به او اجاق کور ( وُجاق کور) می گفتند.

29 ـ هیچ گاه روی آتش آب نمی ریزند یا به عبارتی آتش را خاموش نمی کنند.

30 ـ به عطسه سَورگفته و آن را بدیمن می دانستند. سَور در بختیاری به معنی صبر است و اگر کسی عطسه می کرد، در انجام کار صبر و تامل می کردند.

31 ـ برزگران پس از اتمام درو به چند خوشه ی گندم که نچیده مانده آب می پاشند، با ذکر صلوات دور سر خود چرخانده و سپس برای رفع درد و بلا، برکت خواهی از زمین و شکر نعمتهای الهی آنها را روی زمین می پاشند.

32 ـ برای درختان به ویژه آنهایی که نزدیک امامزاده ها هستند احترام خاصی قایل هستند مانند درخت روبروی هفت شهیدان و یا درخت بی بی بتول ( پیربتولی ) واقع در دهی از طایفه ی کَهیَش.

33 ـ آرایش را برای دختران زشت می دانستند و تنها ملاک تشخیص زنان و دختران، صورت آرایش نکرده ی دختران بود.

34 ـ هر فرد ستاره ای در آسمان دارد.

35 ـ اگر شهاب سنگی از آسمان فرود آید، می گویند کسی مرده است.

36 ـ به دعاهای مختلف اعتقاد دارند، دعاهایی در جیب مردان ویا حک شده بر بازوبند زنان و همه برای سلامتی و جلوگیری از مرگ و میر است.

37 ـ دست، پا، چشم و موی گرگ ( مِلِ گرگ ) آنها را از خطر بیماری و چشم زخم دور نگه می دارد.

38 ـ اگر گرگی شکار می شد همه تلاش می کردند که دست و پا و چشم گرگ را به دست آورند زیرا که آنها را از خطر هر بیماری و چشم زخم دور خواهد کرد.

39 ـ در ماههای محرم و صفر و روزهای وفات ائمه، مراسم شادی و عروسی نداشتند.

40 ـ شش روز اول اسفند را که اغلب با بارندگی، باد و بوران همراه است شَشِه دالو می‌نامند ( شَش یعنی شِش ).

41 ـ به رنگ سبز توجه خاصی دارند. وجود تعداد زیادی امامزاده با نام سبزپوش و روی مچ بستن نوارهای پارچه ای سبزرنگی که هنگام زیارت اماکن متبرکه سوغات می آورند، گواه این امر است.

42 ـ  فال و فال گرفتن را باور دارند و دیدن افرادی که در گوشه ای نشسته و با نخود فال می گیرند منظره ای معمول است.

43 ـ اگر کسی پایش را روی نان بگذارد کور می شود.

44 ـ دختران از زمین ارثیه ی پدری سهمی نداشتند.

45 ـ هر کس کف دستش بخارد پول گیرش می آید.

46 ـ اگر فامیل قاتل به شکلی در مراسم مقتول شرکت کنند، ممکن است بخشیده شوند.

47 ـ دونوع مار و شیر وجود دارند: مسلمان و کافر.

48 ـ  شب نباید زیر درخت خوابید.

49 ـ  درختی که سبز است و شاخ و برگ دارد نباید بریده شود.

سوگند و قسم :

1 ـ  به آتش، خورشید، ستارگان و نور سوگند می خورند.

2 ـ قسم به قرآن و امامزاده های محلی برایشان بسیار مهم بود.

3 ـ به غذا و نان و نمک بسیار اعتقاد داشته و بدان قسم می خورند.

عدد هفت:

1 ـ از هر نوع نذری باید حتما به هفت خانواده می دادند.

2 ـ در توزیع گوشت نذری عقیده داشتند که باید به هفت خانواده از گوشت نذری داده شود.

3 ـ برای هر کس باید هفت گوسفند قربانی کرده و سپس یک بز و خروس را نیز سربریده و بین دیگران توزیع کرد .

دفن مرده و سوگواری:

1 ـ حتما باید زیر بغلهای میت تکه جوبی شبیه به حرف Y انگلیسی از درخت کنار ( سدر ) قرار دهند.

2 ـ برای نشان دادن شدت تاثر خود در فوت بزرگ خانواده، خاکستر اجاق را روی سر می ریختند.

3 ـ بعد از دفن میت تا سه شب چراغ روشنی را بر روی قبرش قرار می دهند.


4 ـ در برخی از طوایف ضمن بیرون بردن میت از خانه، پشت سرجنازه تکه نانهایی را روی زمین می ریختند. 5 ـ  بجز بدن گوسفند عقیقه، بقیه ی آن از جمله پوست، جگر و...، را درون گودال نسبتا عمیقی می ریختند و حتی پس مانده ی غدا و ضایعات باقیمانده ی آن را درون همان گودال ریخته و رویش را کاملا باخاک می پوشاندند.

6 ـ کوتاه کردن مو برای زنان و دختران عیب بود ولی هرگاه فردی فوت می کرد زن، دختر و یا خواهر او مویشان را می بریدند و یک معنی از اصطلاح پَل بریده  به همین موضوع اشاره دارد.

7 ـ وقتی کسی فوت می کرد دختران شوهرکرده اش تا هفت روز در خانه ی پدر می ماندند و پس از مراسم هفتم، جمعی از زنان فامیل جمع شده و آنها را به خانه ی شوهرانشان می بردند.

8 ـ از بعداظهر جمعه تا روز شنبه و از بعدازظهر سه شنبه تا روز چهارشنبه از دفن مرده، برگزاری مراسم عزاداری، خواندن فاتحه و یا رفتن به خانه ی صاحب عزا امتناع می کردند.

9 ـ اگر چندنفر با فاصله ی زمانی کوتاه از فامیلی فوت می کرد، یکی از فامیل خروسی را سربریده و به طور کامل نزدیک قبرستان خاک می کرد.

سعد و نحس بودن روزها:

1 ـ روزهای اول و دوم ماه برای کوچ یا برداشت محصول روزهای خوبی نیستند چون آفتاب ستاره را شکسته است.

2 ـ روز سوم و چهارم ماه اگر پشت به قبله حرکت کنیم، برای کوچ کردن بسیار خوب است.

3 ـ روز هفتم و هشتم ماه چون ستاره به درون دره رفته و غروب می کند برای هر نوع کاری روز آزادی است. 4 ـ روز نهم چون ستاره در خاک است و زیر پای ما قرار دارد می شود کوچ کرد ولی نباید چیزی به زمین کوبیده شود.

5 ـ برخی افراد روزهای فرد هفته و ماه را نحس می دانند و بنابراین در چنین روزهایی کارهایی مثل مسافرت، ازدواج یا نظایر آن را انجام نمی دهند.

در مورد زنان آبستن:

1 ـ زن آبستن به هر که نگاه کند بچه اش شبیه همان شخص می شود.

2 ـ بالای سر زائو چیزهای آهنی مانند تفنگ، سیخ و ...، می گذارند.

3 ـ اگر زن آبستن به مرده نگاه کند، چشم بچه اش شور می شود.


4 ـ زنی که بچه اش نمی ماند لباسش را باید گدایی کند و یا هر تکه از لباسش را باید کسی بدوزد.

5 ـ  زنی که بچه اش نمی شود به امامزاده دخیل می بندد .

6 ـ  موقع ماه و خورشید گرفتگی زن آبستن نباید دست روی شکم بکشد زیرا که جایش می ماند.

برای تشخیص جنسیت بچه:

1 ـ نیت می کنند و مار کشته ای را از بالای سر به عقب پرت می کنند. اگر با شکم به زمین افتاد، نوزاد پسر است و اگر به پشت افتاد دختر است.

2 ـ پنهانی نمک یا آرد روی سر زن باردارمی ریزند اگر ناخودآگاه به سرش دست کشید بچه اش دختر است و اگر دست به صورت کشید بچه اش پسر است.

3 ـ مادراگر شمشیر یا تفنگ درخواب ببیند، بچه اش پسر و اگر مهره و گردنبند ببیند بچه اش دختر است.

 4 ـ اگر زنی در نیمه ی دوم ماه پسر به دنیا آورد، فرزند بعدی او دختر است و اگر نیمه ی اول ماه پسر به دنیا آورد فرزند بعدی او پسر است.

5 ـ چِفدِر چینی: زن باردار اگر علاقمند به ترشی باشد فرزندش دختر است.

6 ـ زن آبستن اگراز روی دست راست بلند شود فرزندش پسر و اگر از روی دست چپ برخیزد فرزندش دختراست.

پس از زایمان:

1 ـ اگر فرزند اول پسر باشد، عروس را محترم می شمارند.

2 ـ چهار یا پنج نخ رنگارنگ با طول مساوی را انتخاب و سوره های (ناس – فلق – کافرون – توحید) را بر آنها خوانده و گره می زنند و تا روز چهلم باید به بازوی مادر و فرزند باشد. به این نخها چِلبُری یا چِلِه بُری می گویند.

3 ـ  زائو پس از یک هفته حمام می کند که به آن آب هفته می گویند.

4 ـ زائو تا چهل روز حق رفتن به منزل زائوی دیگر یا تازه عروسی را ندارد چون چله اش به آنها برمی گردد. 5  ـ زائو پس از چهل روز با آداب خاصی حمام می کند که به آن آب چله می گویند.

6 ـ  موجودی افسانه ای به نام آل وجود دارد که برای زائو خطر دارد.

7 ـ برای رفع چشم زخم اسفند دود می کنند و بالای سر مادر و فرزند می گردانند.

8 ـ  مِلِ گرگ ، دست، پا و چشم گرگ را به گهواره ی طفل می بندند تا از چشم زخم در امان باشد.

 9 ـ پیازی را به سیخ می زنند با مقداری نمک و زغال بالای سر زائو می گذارند. برای دوری شیاطین و اجنه خوب است.

10 ـ خانواده ی زائو تا سه روز نباید سر بشویند چون برای مادر و بچه خوب نیست.

 11 ـ  اگر نوزادی در خواب بخندد می گویند شیطان او را گول می زند.

در مورد کودکان:

1 ـ اگر بچه ای آتش بازی کند، دچار شب ادراری می شود.

2 ـ اگر چشم زخمی به کودک رسید باید کمی از نخ لباس اطرافیان را پنهانی با اسفند بسوزانند.

3 ـ  برای رفع چشم زخم کودک  ؛ روی شانه چپ کودک نمک می ریزند ؛  به آستین لباسش مهره و زاج سفید می دوزند ،  زاج سفید را آتش می زنند تا ذوب شود و شبیه چشمی شود که او را چشم زده است. - به موهای بچه مهره ای می بندند.

4 ـ گهواره ی خالی بچه را تکان نمی دهند، زیرا که معتقدند شگون ( شِکیم ) ندارد.

5 ـ برای بچه دندان رو درست می کنند تا دندانهایش راحت در بیایند. همراه گندم هفت نوع از حبوبات از هرکدام چهل دانه می پزند و بین همسایه ها پخش می کنند. به آن دُنگو هم می گویند.

6 ـ  اگر بچه ای از بالا دندان درآورد او را از بالای بام یا صخره ای در چادر مادرش می اندازند تا بدشگونی رفع شود.

7 ـ  اگر بچه ای پشتش سیاه است معتقدند مادرش زمان آبستنی چیزی می خواسته ( ویار داشته ) و نخورده است.

8 ـ  برای درمان سیاه سرفه ( کُفِه سیاه ) سنگی که وسطش سوراخ باشد  را پیدا می کنند و سه دفعه کودک را از داخل سوراخ سنگ عبور می دهند. یکی از این سنگها در نزدیکی روستای صفرآباد در شرق مسجدسلیمان وجود داشت .

مهره ها:

مهره ی مار:

دارنده ی مهره ی مار هرجا برود احترام می بیند. مهره ی دلربا: کسی که این مهره را داشته باشد، از دور دل می برد.


خرمهره:

خرمهره در برابر چشم زخم و دفع کسی یا چیزی موثر است.


مهره ی شب تو:

زیرزبانی است. اگر بچه ای تب کند زیر زبانش می گذارند تا تبش قطع شود (تو بر وزن نو یعنی تب).

مهره ی تی:

برای چشم زخم خوب است .

مهره ی جادو:

مهره را به پیشانی بیمار می سایند.


جايگاه تفنگ در فرهنگ بختياري

بي ترديد يكي از عزيز ترين وسايل مرد بختياري تفنگ اوست كه همواره و در همه حال با او و جزء لاينفك شخصيت او به شمار مي رود .

مرد بختياري در سروده ها و تصنيف هاي خويش هم ؛ چه مربوط به غم و درد فراق باشد و چه موسم شادي و وصل اين نكته را گوشزد مي كند كه همه چيزم فداي تفنگيست كه با من است . اشعاري مثل " هرچي دارُم قربونت اِلا تفنگُم " ويا " تفنگ دردت به جونم " و... خود مصداق روشني بر اين ادعا ست . البته اين اعتقاد در ديگر فرهنگ ها ي ايلياتي هم كم و بيش ديده مي شود اما به واقع در هيچ جايي به اندازه ي بختياري نمود پيدا نمي كند . به نظر مي رسد اين اعتقاد تا حدودي متاثر از دو عامل دروني و بيرونيست . عامل دروني را مي توان نشأت گرفته از روحيات طبيعت مدارانه و تا حدودي به دور بودن ايلياتي ها از نظام شهري دانست. نوعي تلاش براي بقا در محيطي كاملا طبيعي و وحشي . وعامل بيروني كه به مراتب مهمتر از عامل ديگر است ، محيط و طبيعت بكر و پر خطريست كه ايلياتي مدام با آن در نبرد و زورآزماييست . سخن كوتاه ... بختياري آخرين بازمانده ي نسلي از انسانهاست كه هنوز با طبيعت وحشي در ارتباط است . او بیشتر مواقع خواسته يا ناخواسته ممكن است با موجودات يا حوادث مهلك بي شماري درگير شود . لذا براي دفاع از خود و اطرافيانش نيازمند وسايل دفاعيست.اينك به برخي كاربرد هاي تفنگ مرد بختياري در طول تاريخ مي پردازيم :

تاريخ بختياري مملو است از جنگ ها و رزم هايي كه گاه با بيگانه و اجنبي بوده و گاه از سر عصبيتي افراطي و بدون منطق . گاه به دادخواهي مظلوم تيري از آن شليك مي شد و گاه بر سر هيچ و پوچ قلب بزرگمردي را مي شكافت . اين تفنگ در اين رزمگاه ها سرنوشت بسياري از حوادث تاريخي را رقم زد .


شكار و تهيه ي خوراك مورد نياز ايل . بز كوهي ، آهو يا گوزن ، انواع پرندگان اعم از كبك و تيهو و تراج و غيره توسط همين وسيله ي خوش دست و كم حجم شكار مي شد . البته بايد به موارد فوق گرگ و خرس و پلنگ وخلاصه حرام گوشتان درنده را هم اضافه كرد كه به خاطر حمله به ايلياتي ها ويا احشامشان شكار مي شدند مونس و همراز مرد بختياري و مايه ي دلگرمي و رضايت خاطر او . ترقه ي مجالس عروسي و سرور ؛ ويا زينت بخش مراسم خاكسپاري بزرگمرد . و خلاصه الهام بخش سنگ شير تراش كهنه كار كه برنو يا تپانچه اي را به رسم دلاوري هاي متوفي بر شير سنگي نقش مي كرد .اينها فقط گوشه هايي بود از آميختگي تفنگ و سلاح با رگ و پي مرد بختياري . دلاوراني كه به اقتضاي زمانه ي پر حادثه شان دست به اسلحه مي بردند .

غذاهای سنتی قوم بختیاری

نام برخی از غذاهای سنتی قوم بختیاری:

1- کباب بختیاری

2- کباب په به جیر( جگر په پیچ)

3- آوریز(آبریز- اوریز)

4- آش برنج (پلو)

5- آش برنج سوری

6- آش بلگ (آش رشته)

7- آردوله بوسور

8- او سر و پا (کله پاچه)

9- او ترشی

10- او تفتاله

11- او دال

12- او گده (سیرابی)

13- او گندی ( عدسی )

14- او پیازی ( اشکنه )

15- کمه ، قورمه ( kome )


16- گمنه

17- تپیله

18- شولوا کشک ( شوربا )

19- شولوا توتم (توتو)

20- شولوا دوو ( دووا )

21- برشتوک

22- حلوا

23- توچری

24- او کشک ( کال جوش )

25- شیر برنج

26- پنیر پوست ( پنیر کهنه)

27- غذاهای لبنی . ( فرآورده های شیر) مانند : شیر،ماست،کره،پنیرتازه،پنیر پوست ، روغن ، دوغ ، توف ، بدوف ،که هر کدام به همراه صرف نان غذایی کامل به شمار می آید .

28- تل یا تلیکه . غذاهای لبنی- گیاهی . تل یا تلیکه انواع مختلف داشته که گیاهان در ماست یا دوغ پرورده شده که بسیار لذیذ و خوشمزه است و گاهی به صورت یک غذا مصرف شده و گاهی نیز به صورت دسر استفاده می گردد . تل موسیر، تل کرفس، تل مخلوط موسیر و کرفس،تل پلیز،تل بن ،تل کلخنگ،تل گزر و ...

29- نان . نان در بختیاری از انواع مواد به دست می آمد : نان گندم، نان جو، نان بلوط ( نان بلوط نیز دو نوع بود :

30 ـ انواع نان : نان کلگ و نان رگو.نان گندم را به انواع مختلف پخت میکردند . نان پتیر(فتیر)،نان ور چاله یا برچاله ای،نان لفه،نان توچری و نان گرده.

31- گیاهان غذایی

32- گیاهان دارویی

33- او گوشت ( آبگوشت )

معنای دی بلال:

- بلال دختری زیبای و چشم سبز و بالا بلند دستمایه ابیات تغزلی قرار گرفته است.

- لفظ«بلال بلال»و«دی بلال» كه دی بلال سنتی و قدمت بیشتری دارد.

- دِی:دختر و بَ یعنی بهترین و لال در معنی زیبای لاله وش می باشد:«دی بلال رَه سرِ اَو خوس وُ تیلِه گرگس؛اُفتَو زِی من چكس،مَه زی به بُرْگِس»در این بیت وصف زنی زیبا را می كند كه به معنی مفهومی دی بلال نزدیك تر است.

-دی به تلفظ دَدِی یا دَدُو در معنی خواهر و دی بلال خواهر لال معنی می دهد. «لال بهیگ»عروسک لال و گنگ کودکان را معنی دهد.

- شاید دی پلال بوده كه به علت دشواری تلفظ«پ» به مرور زمان به «ب»بدل شده است و در اینجا معنی دختر گیسو بلند را می دهد.

-«ب» در معنی بی بی كه جلو نام دختران اگر بیاید دی بلال را بی وی لاله هم می شود معنا كرد!(یا دی بلال در معنی ضمنی بوسیله شخصی به نام بلال سروده شده است یا دی بلال در معنی ضمنی ای خواهر بنال است)

ـ در یک معنی دیگر دی بلال نوعی شعر پر سوز و گداز و نوعی فراق خوانی که شاید تکرار دی( در معنی مادر) باشد؛ ای مادر از غم فراق سوختم .

در بلال خوانی های بختیاری شکل زبان؛ صنایع معنوی و لفظی،زیبا شناسی تصویری که با نشانه گذاری های معنایی نمود پیدا کرده است:

-چِه خُوِه مال بار کُنِه پا چِشمِه کُهرَنگ ـ  تا بِیان یَک بِگِرن چالَنگ وُ هَف لَنگ(چه خوب می شد مال کوچ کند تا به چشمه کهرنگ برسد،در آنجا چارلنگ و هفت لنگ یکی شوند)

-تُوشمالُون کار ئِی کُنِن ئِی مال وُ اُو مال ـ  تَش نُها گُوشِه دِلم دُنگُلِ تِی کال(نوازنده ها این مال و آن مال کار می کنند؛آن زیبا روی چشم سبز آتشی به دلم نهاده است)

-چِه خُوِه مال بار َونِه بالِ اَوِ سُور ـ  دَسِ گُل مِنِ دَسُم بُو چِش حَسیِد کُور(چه روزه خوبی که مال در کنار آب شور بار اندازد؛دست یار در دستم و چشم حسودان کور باشد)

-بَلال بَلال های بَلال لَو بَرگِ بِیدِی ـ  اُویدُم بِی کِه بِینُمِت دِیدُم نَبِیدِی(ای یار و معشوق زیبا با لب های نازک؛آمده بودم که ببینمت اما تو نبودی)

در این ابیات « وُلا و وُلا به خدا» ترجیع بندی تکراری است. دی بلال جزء ادبیات تراژیک و دراماتیک و زمینه ای برای زبان شناسی قوم بختیاری است. صنعت ادبی به كار رفته در دی بلال بیشتر تشبیه و كنایه است .

لالائی های مادران ایل بختیاری  برای  كودكان :

فرهنگ عامه و ادبیات شفاهی، یكی از منابع و گنجینه های ارزشمند هر قوم و ملتی است. توجه و اهمیت دادن به آن و ثبت و ضبط و بررسی گونه های مختلف قلمرو این فرهنگ، كه ریشه در گذشته های دور این سرزمین دارد در شرایط امروزی كه همه چیز در حال تغییر و تحول است، بسیار ضروری به نظر می رسد.

ترانه های كودكانه یا همان لالایی ها یكی از مواردی است كه خود دارای مضامین و محتوای ارزشمندی است كه در واقع نگرش این قوم نسبت به كودكان و فلسفه تربیتی آنان است. بنابراین، با شناخت و بررسی این مضامین و دیگر گونه های مختلف ادبیات كودكان ، به عنوان جزو مهمی از فرهنگ مردم  ایل بختیاری ، علاوه بر آگاه شدن از نقش و جایگاه كودكان و ترانه های كودكانه در فرهنگ آنها ، از گذشته تا كنون ،  می توان از خطر فراموش شدن این نوع ادبیات در فرهنگ مردم این سرزمین در شرایط كنونی جلوگیری كرد.

لالایی ها در زبان بختیاری، علاوه بر داشتن جنبه موسیقایی و آرام بخش بودن برای كودك، تنها به منظور خواباندن كودك به كار نمی روند، با دقت در مضامین و درونمایه های آنها، می توان داده های مهم فرهنگی و اجتماعی فراوانی را از آنها بدست آورد. این مضامین در واقع خود منعكس كننده آرزوها، خواسته ها، تلاش و كوشش های مادران برای اداره زندگی و در كل آیینه تمام نمای زندگی اجتماعی و محیط پیرامون آنها است. بنابراین با بررسی این نوع ترانه های ویژه كودكان كه از زبان مادران و دایه گان خوانده می شود، می توان نكته های جالب توجهی در این باره بدست آورد.

از لحاظ موضوعی می توان، مضامین لالایی های بختیاری را شامل انعكاس مهر و محبت و آرزوهای مادران در لالایی ها، تأثیر طبیعت و نوع زندگی در لالایی ها، اشاره به مسائل مذهبی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دانست.

مهر و محبت و آرزوهای مادران در لالایی ها

یكی از اولین و عمده ترین مضامین لالایی ها، عشق و محبت مادرانه است كه خود سبب شناخته شدن این نوع زیبا از ترانه های كودكانه شده است. در واقع، این امر خود ناشی از غریزه مادری و مهر و علاقه وصف ناپذیر مادران نسبت به فرزندان خود است.

       بی یو، جونم كه جونت بی بلا با                          نی یه دار شو و روزت خدا با

                  بیا جانم كه جانت بی بلا باد                              نگه دار شب و روزت خدا باد

                  به قربون دوتی ها، كال كالت                            به قربون لبون خالدارت

                   عزیزم بهدری ز مال دنیا                                  به قربونت بهام، ای رود نوپا

بازتاب نوع زندگی و محیط طبیعی در لالایی ها

با دقت در نوع مضامین ترانه های مختلف بختیاری می توان از ارتباط مردم بختیاری با طبیعت و شیوه زندگی شان، به وضوح آگاه شد. تأثیر این ارتباط و پیوند با محیط طبیعی در ترانه های كودكانه به ویژه در لالایی ها بازتاب بیشتری دارد.

              بخوس رودم كه مال مون دس به باره                       كه منزل مون صوا ور پا مناره

بخواب فرزندم كه ایلمان آماده حركت است ـ  كه فردا منزلگاه ما در پای منار (منطقه ای در بین راه کوچ)خواهد بود.

              بخوس رودم كه منزلمون چرّی یه                      بازرگون وید و مال ایمری یه

بخواب فرزندم كه منزلگاه ما در چری(منطقه ای در سردسیر عشایر) است – بازرگان به محلمان آمد و او از طایفه ایمری است.

در ابیات بالا به نوعی اشاره به زندگی عشایری، حركت و یا توقف عشایر ایل بختیاری در منزل و منزگاههای مختلف ییلاق و قشلاق دارد.

بازتاب كار و تلاش زنان بختیاری در لالایی ها

كار زنان در جامعه عشایری به دو قسمت عمده تولیدی و غیر تولیدی تقسیم می شود. كارهای تولیدی كه بیشتر در بخش كشاورزی متجلی می شود، عمده ترین قسمت آن را فعالیتهای دامداری و خدمات مربوط به دام تشكل می دهد. مهمترین این فعالیتها عبارتند از: شیردوشی – تهیه فراورده های شیری – مشك زنی – بافت دستبافته های عشایری و...

كارهای غیر تولیدی نیز شامل فعالیتهایی است كه منظور از تولید، ارائه محصول برای فروش نیست و عمدتاً جزء وظایف زن به شمار می رود. مانند پختن نان و خوراك ، حمل آب ، جمع آوری هیزم و... به نمونه هایی از این اشعار اشاره می كنیم:

                   خو خیری برات، تا مو رم سر او                     تا تا مو روم او بیارم تو بكن خو

              تو به خواب خوش بروی، تا من به سر چشمه آب بروم ـ  تا من بروم آب بیاورم تو بخواب

              خو خیری برات تا مو رم به هیمه                   بیارم هیمه بلیط خار گینه

           به خواب خوب و خوشی بروی، تا من بروم هیزم جمع كنم ـ  بیاورم هیزم بلوط و خار گَون

اشعاری که مادر پای گهواره نوزاد می خواند:

                  ددره در کوچیره تهدنه لونی                چی نوزین عربی خوس کده خونی

این شعر درواقع تشبیهی است به این معنی که مادر که پای گهواره  خم می شود و به دختر کوچکش شیر می دهد، مانند سواری است که سوار مادیانی از نژاد عربی شده است و او هم حالتی نیم خیز و خم شده دارد.

گهواره چوبی یا تهده (تده) از مظاهر مادی و ملموس لالائی در فرهنگ بختیاری می باشد. مادر، طفل خود را در گهواره خوابانده یا آن را تكان می دهد و برای فرزند خود لالایی می خواند و یا با حمل آن به پشت خود، همزمان به امور زندگی نیز می پردازد.

گهواره :

در مناطق بختیاری از گهواری چوبی استفاده می كنند كه به آن « تده یا تهده» می گویند.


نحوه استفاده از تده

تده گهواره ای چوبی است که بالای آن دسته ای چوبی نیز دارد، ابتدا در تده تشکی انداخته که این تشک را از کاه پر می کردند، روی تشک هم پلاستیکی می کشیدند. استفاده از کاه به این خاطر است که تشک نم نمی دهد و برای زیر پای بچه مناسب است، به این تشک «بوف buf» می گفتند. تشک دیگری هم روی بوف انداخته که معمولا آن را از پشم گوسفند پر می کنند به این تشک، «دشک došak» می گویند. بالش کوچکی هم تهیه کرده و زیر سر نوزاد می گذاشتند، داخل بالش هم پر از پشم می کردند. به بالش «بالشت bāleš» می گویند.

نوزاد را با بند قنداق به تده می بستند، بند قنداق همان شیردنگ است که خودشان می بافند، به شیردنگی که برای تده استفاده می کنند «سردسبند» نیز می گویند

برای بستن نوزاد به تده از  حدود 5/1 متر شیردنگ برای دستهای و 2 متر شیردنگ برای پاها استفاده می کردند. با این روش معتقدند پاهای بچه کج نمی شود و بدنی صاف و متناسب پیدا می کند.

 روی دسته تهده از انواع تزئینات استفاده می کنند، شیردنگ  منگوله داری را به آن وصل کرده، این   منگوله ها در رنگهای مختلف تهیه   می شود، روی شیردنگ از مهره های آبی رنگی به نام «لُپک lopok» استفاده می کنند. مخصوصا اگر نوزاد پسر باشد. غیر از لپک از مهره های سیاهی که دانه های سفید رنگی دارد نیز استفاده می کنند، به این مهره ها «مره تی more ti» می گویند. استفاده از لپک و مهره تی (مهره چشم) به خاطر جلوگیری از چشم زخم می باشد، زنگوله کوچکی نیز در وسط دسته آویزان می کنند، این زنگوله حکم جغجغه را دارد. از دیگر وسایلی که به تده نوزاد آویزان  می کنند می توان به قاب پای گرگ ،  فشنگ و سنگی با خاصیت دارویی به نام «پازر» (پادزهر) اشاره کرد.

ویژگی‌های شیر سنگی در ایل بختیاری

برد شیرها تندیس‌هایی از جنس سنگاند که در گذشته توسط سنگ‌تراش‌های ایل بختیاری در ایران در استان چهارمحال و بختیاری و شمال استان خوزستان به شکل شیر تراشیده می‌شدند و به نشانهٔ شجاعت، دلاوری و ویژگی‌هایی چون هنرمندی در شکار و تیراندازی در جنگ و مهارت در سوارکاری، بر آرامگاهِ بزرگانِ قوم خود قرار می‌دادند . معمولا اندازه شیرهای سنگی قرار گرفته شده بر روی قبور بستگی به جایگاه متوفی نزد بازماندگانش دارد و ساختار شیرهای سنگی به گونه‌ای است که انتهای دست و پای شیر معمولا بر روی سطحی سنگی گذاشته می‌شود تا برای سر پا ماندن شیر در دل خاک دفن گردد و دستها به شکل حراست به جلو کشیده شده‌اند که البته شیوهٔ تراش شیرهای سنگی نزد قبایل مختلف بختیاری دارای تفاوتهای جزئی با یکدیگر می‌باشند و شمشیر، خنجر یا گرز از جمله نقش‌هایی است که بر روی آنها حک می‌گردد.

شیر نماد ایل بختیاری :

شیر به جهتِ خصوصیاتِ بی‌مانندش در فرهنگِ اقوام مختلف جایگاهی ویژه دارد. معانی سمبلیک شیر در ادبیات ملل گوناگون، بیش‌تر نماد پیروزی، قدرت، دلاوری، نجابت و نیروی ماورای انسانی بوده‌است. بختیاری‌ها با توجه به این مفهوم و معنا، شیر را به عنوان نماد خود پذیرفته‌اند.

در نقوش تخت جمشید، جام‌ها، الواح ساسانی و قالی‌های شکارگاهی، همه‌جا شیر در جدال با دلاوران، نقش بسته است. منشأ شیرهای سنگی و بافته‌های منقش به شیر را، می‌توان در همان سنتِ دیرین و باستانی جست‌وجو کرد که در فرهنگ ایل بختیاری نیز وجود داشته است.

شیر در میان بختیاری‌ها نماد شجاعت است. نماد شیر علاوه بر این تندیس‌ها، در قالی و گلیم و گبه‌هایی که بختیاری‌ها می‌بافند نیز دیده می‌شود .

اصطلاح محلی :

در گویش بختیاری به این مجسمهها برد شیر می‌گویند. برد شیرها، نماد رشادت، شجاعت، فروتنی و مردانگی است که همواره از کیاست، فرهنگ و اخلاق خوب انسانی در زاگرس بختیاری، با کمال شجاعت پاسبانی کردند و هدفشان اهتمام نام نیک قوم و تبار خود بوده‌است. هیبت و شکوه این تندیس، یادآور مردانی است که تاریخ پرفراز و نشیب، قومشان را در قالبی اسطوره‌ای با نام خود زینت داده و روی در دل خاک نهفته‌اند. برد شیرها از پهلو، مزین به نقش شمشیر، اسب، تفنگ و تسبیح هستند و بر گرده آن‌ها، مشخصات متوفی نقر می‌شود.

هنری لایارد در کتاب ماجراهای اولیه، آورده است : بختیاری‌ها، تندیس و نقش شیر را به روی قبور خوانین و افراد سرشناس نصب یا نقر می‌کنند، تا خاطره سلح‌شوری و جنگجویی آن‌ها، برای همیشه زنده بماند.

گستره ی  وجود :

منطقه ی ایل  بختیاری ، سرزمین شیرهای سنگی است . این مجسمه‌های شیر، هنوز در قبرستان‌های قدیمی بختیاری دیده می‌شوند. شهر ایذه« آنزان »  در شمال استان خوزستان بزرگترین منبع دسترسی به شیرهای سنگی می‌باشد. روستای کهباد یک در قبرستان باستانی خود ، شهسوار ، بیش از پنجاه شیر سنگی را در دل خود جای داده است.

قدمت شیر سنگی :

در تاریخ ساختِ تندیسِ شیر، اختلاف نظر است. در هنر ایران، شیر همواره با خورشید به عنوان نماد ملی ایرانیان محسوب می‌شد، که اشاره به ساکن شدن قدرت در خورشید دارد. این جانور، تقریباً در کلیه تمدن‌های خاور نزدیک، به عنوان سمبل قدرت و شجاعت به کار رفته است.

قدیمی‌ترین شیر سنگی موجود در استان چهار محال و بختیاری مربوط به دوره صفویه است. بنا به گفته‌ها شیر سنگی یادگار دوران مادهاست .

آنچه که در این دو قسمت به آن پرداخته شد حاصل سه ماه تلاش و مطالعه در مورد ایل بختیاری بود ، البته می دارم که ناقص است و می بایست بیش از این در مورد ایل بختیاری گفته شود ، لذا ضمن پوزش از بزرگان و جوانان ایل بختیاری ، چون قصد آن را دارم که به سایر ایل ها و طوایف ایران که در استان خوزستان و خصوصاً شهرستان شوش سکونت دارند بپردازم در همین حد بسنده نموده و در هفته ی آینده ایل لر را معرفی خواهم نمود .

Bingo sites http://gbetting.co.uk/bingo with sign up bonuses

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست