تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی
ساعت 20 یکشنبه 7 آبان ماه 1396 به همت مجمع اهل بیت(ع) و بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان شوش بیست و هفتمین آیین شهد صلوات در منزل « شهید ناصر الوار تربغان » برگزار شد .
به گزارش شوش نیوز ؛ علی الوار سرپرست بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان شوش به خاطر این که پسر عمومی شهید والامقام ناصر الوار بوده سخنرانی این آیین را بر عهده گرفت و در این راستا عنوان نمود :ابتدا در مورد تربغان بگویم که زمان رضاخان قلدر پدر شاه ملعون برخی از اقوام لر زبان استان خوزستان به شهرستان هایی از استان خراسان تبعید شدن و قوم ما در شهر تربغان از توابع شهرستان کاشمر تبعید شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به این دیار هجرت نمودیم و در روستای حسن آباد (حمدآباد) به زندگی خود ادامه دادیم .
وی افزود : از ابتدای دوره ابتدایی تا مقطع دبیرستان من و شهید ناصر الوار با هم بودیم که بعد از پایه ی چهارم ابتدایی برای ادامه ی تحصیل به روستای شهید مجید یگاهرفتیم چون در این روستا پایه ی پنجم ابتدایی تدریس می شد اما وقتی که وارد مقطع متوسطه شدیم برای ادامه ی تحصیل به هنرستان شهید عظیم اسدی هفت تپه رفتیم .
رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان شوش در ادامه از خصوصیات پدر شهید ناصر الوار سخن به میان آورد و گفت : زنده یاد حاج علی عسکر یکی تاز بزرگان قوم ، قاری قرآنم و از محبین اهل بیت(ع)بود وی فردی خیر و حلال مشکلات مردم بود و در واقع از معتمدین شهرستان شوش به شمار می آمد و در تمام مجالس عروسی ها و عزاداری ها شرکت می کرد .
وی سپس ناصر الوار را یکی از شهدای گمنام در شوش دانست و تصریح نمود : شهید ناصر الوار چون از طرف یگان های گتوند و شوشتر به جبهه اعزام شده بود بین رزمندگان شوش گمنام بود و از نظر سنی با من فقط سه ماه اختلاف سنی داشت ؛ این شهید متولد 3 مرداد 1343 بود و در تاریخ 21 دیماه 1365 در منطقه ی شلمچه بر اثر ترکش توپ به شهادت نائل گردید و پیکرپاکش در گلزار شهدای شوش به خاک سپرده شد .
الوار در ادامه به یکی از خاطرات دوران اسارت خود اشاره کرد و خاطر نشان نمود : در سال 1362 تا 1367 بعد از پذیرش قطعنامه ی 598 توسط ایران به مند 5 سال در اسارت نیروهای بعثی عراق بودم ؛ در اردوگاه ها اسرایی بودند که از 5 سال تا 18 سال و دو ماه در اسارت به سر می بردند و وقتی که افسران عراقی می خواستند حکمی را ابلاغ کنند از طریق ارشد های آسایشگاه ها به ما اطلاع رسانی می کردند .
وی افزود : موصل 2 چهار ارزدوگاه داشت و در هر اردوگاه 2000نفر اسیر زندگی می کردند که در این میان هر اردوگاه 4 آسایشگاه داشت و در هر آسایشگاه 100 حضور داشتند و برای هر آسایشگاه از بین اسرا یکی را به عنوان ارشد انتخاب می کردند ؛ یکی از این روزها ابلاغ شد که تمام اسرهای اردوگاه سرهای خود را با تیغ اصلاح کنند ـ دشتاشه ی سفید رنگ بپوشند ، شورت پا کنند و به جای کفش دمپایی بپوشند و ما هم مجبور بودیم این کار راه انجام دهیم .
علی الوار سپس به خاطره ی اصلی خود در دوران اسارت پرداخت و گفت : صدام بعد از این که ایران قطعنامه ی 598 را پذیرفته بود اعلام کرده بود که تمام اسیران ایرانی موظف هستند که به زیارت کربلا بروند . شنیدن این جمله ما را به یاد دوران قبل از اسارت انداخت که با هم عهد بسته بودیم « یا شهادت و یا اسارت » آنهعایی که رفتند و شهید شدند خوشا به سعادت آنها که شهید شدند و ما هم که اسیر شده بودیم به آرزوی خود یعنی زیارت نزدیک شده بودیم . اما بعدا به این نتیجه رسیدیم که به کربلا نرویم چون جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد و بخواهند از ما فیلم بگیرند ؛ سه بار به ما فشار آوردند که قبول کنیم تا این که به صورت مخفیانه با حجت الاسلام ابوترابی مشورت کردیم که برویم زیارت یا نه ؟ حاج آقا ابوترابی در واقع با عراقی ها شرط گذاشته بود که فیلم گرفته نشود و آنها هم قبول کردند .
این آزاده و یادگار هشت سال دفاع مقدس افزود : بالاخره روز که نه بلکه شب رفتن از راه رسید و چون به مدت پنج سال نه بچه دیده بودیم و نه شهری را به چشم دیده بودیم هر وقت بچه ای را می دیدیم ساعاتی مجذوب نگاه آنها می شدیم ؛ خلاصه سوار اتوبوس شده و در نهایت سوار قطاری شدیم که در هر واگن آن 70 اسیر ایرانی حضور داشت و دو سرباز جلوی در ابتدا و دو سرباز دیگر انتهای عراق ایستاده بودند . وقتی به مقبره ی حضرت امام حسین (ع) رسیدیم خود به خود گریه را سر دادیم و عزراقی ها فکر می کردند برای زن و فرزند گریه می کنیم در حالی که ما به مظلومیت امام حسین (ع) گریه می کردیم .
ولی در پایان اظهار داشت : وقتی به ضریح امام حسین(ع) رسیدیم کفش ها را درآورده و بعد از گرفتن وضو دو رکعت نمتاز و زیارت عاشورا را خواندیم .وقتی هم به اردوگاه برگشتیم حاضر بودیم هشت سال دیگر در اسارت بمانیم اما یک بار دیگر به زیارت برویم ولی اسیران با هم معاو.ضه شدند و ما هم به ایران برگشتنیم و در حال حاضر با پاسپورت هر ساله به کربلا می رویم .
پس از آن حاج ناصر پیوست ابتدا قسمتی از وصیت نامه ی شهید ناصر الوار تربغان را قزرائت نمود و گفت : خدایا فرمودی کسانی که در راه ما جهاد می کنند ما آنها را خودمان هدایت می کنیم .خدایا به حق پیامبرانت و مقربانت ، این معنا را به قلب های کم توجه فرما ـفر نکنید افرادی که چندین سال در جبهه ها می رزمند خودشان را نگه ئاشتند . بلکه طعم جهاد در راه خدا و عبادت بدون سنگرها را چشیده اند و این مسئله ای است که آنها را استوار می کند و پیشروی می کنند و با تحمل دوری مشکل حل می شود ؛ یکباره له آرزوی خویش می رسند و مصداق این آیه ی شریف می شوند که فرمود : « والذین جاهد وافینا لنهدینهم سبلنا .»
وی در ادامه گفت برای برای شادی روح این شهید امشب 18579 بار صلوات قرائت شد و امیدوارم مورد شادی رو آن شهید مورد قبول واقع گرددد .
حاج ناصر پیوست در پایان ضمن ذکر مصیبت در وصف حضرت رقیه(س) اشک ها را از چشمان رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و مدافعان حرم جاری نمود .
پس از آن کربلایی رحیم چنانی با نوحه خوانی حاضرین در این آیین در غم و اندوه فرو برد .
شایان ذکر است پنجاه و هشتمین آیین شهد صلوات روز یکشنبه 14 آبان 1396 با حضور جمعی از اعضای مجمع اهل بیت (ع) در کَشور عراق و در بین النهرین برگزار می شود .