تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی
چهل و دومین مراسم شهد صلوات ، به همت مجمع اهل بیت(ع) و با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران روز یکشنبه 1 مرداد1396 ساعت 22 در منزل « سرادر شهید حسن درویشی » برگزار شد .
جانباز 70 درصد ، غلامعباس قلاوند و هم رزم سردار شهید حسن درویشی ضمن تقدیر از برگزارکنندگان این مراسم که فرهنگ ایثار و شهادت را به جامعه انتقال می دهد ، خاطرات خود با این شهید در سه محور « قبل از انقلاب ـ بعدازپیروزی انقلاب اسلامی و دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران » تشریح نمود و عنوان نمود : در سال 1356 مردم ایران چون زیر ظلم و ستم رژیم طاغوتی دیگر کاسه ی صبرشان لبریز شده بود و از طرفی حضرت امام خمینی(ره) دستور مقابله با رژیم را صادر کرده بود قیام کردند و توانستند انقلاب اسلامی را در 22 بهمن 1357 به پیروزی برسانند و در آن زمام بنده به اتفاق شهید درویشی در شهرستان شوش به پخش عکس های امام خمینی(ره) بین مردم مشغول بودیم .
وی افزود : با تصرف پاسگاه ژاندارمری (که خود خاطره ی جداگانه ای دارد و در این جلسه پرداختن به آن مقدور نمی باشد) ، توانستیم مقداری سلاح « ژ ـ 3 » به دست آوریم و بلافاصله در شهر شوش دو تا کمیته تشکیل شد و یکی از این کمیته ها به فرماندهی شهید سید محمد کاظم دانش هدایت می شد و من و شهید درویشی در این کمیته فعالیت داشتیم و چون از قبل ورزشکار بودیم و اندامی ورزیده داشتیم ، پست ها و گشت های مهم را به ما دو نفر می دادند .
اولین جانباز و مجروح جنگی شهرستان شوش سپس به یکی از خاطرات خود در منطقه ی شاوور اشاره کرد و خاطر نشان نمود : در آن سال که 18 سال بیشتر نداشتیم و با توجه به این که من و شهید درویشی علاقه ی زیادی به خدمت به انقلاب اسلامی را داشتیم؛ وقتی که منافقین در منطقه ی شاوور اقدام به منفجر کردن یکی از لوله های نفت کرده بودند ؛ ما را جهت نگهبانی به آن منطقه فرستادند و ما هم منتظر بودیم تا کسی به آن منطقه بیاید تا بتوانیم یک تیر هوایی شلیک کنیم و همین اتفاق صورت گرفت و وقتی که یک موتورسوار به ما نزدیک شد من و شهید حسن درویشی هرکدام یک تیر هوایی شلیک کردیم غافل از این که فردای آن روز ما را جهت بازجویی به پاسگاه فراخواندند و پوکه ها را از ما خواستند که با هزار زحمت توانستیم به آن منطقه رفته و پوکه ها را پیدا کرده و تحویل دادیم اما بعداز آن فقط با کمیته ی انقلاب اسلامی همکاری داشتیم .
غلامعباس قلاوند در ادامه به روز ورودش به سپاه پاسداران اشاره کرد و گفت : من و شهید حسن درویشی همیشه با هم بودیم چون هم قسم شده بودیم که هیچ وقت از هم جدا نشویم امامن در دیماه 1358 وارد سپاه پاسداران شدم و در نتیجه مدت زمانی از شهید درویشی جدا شدم، تا این که رژیم بعثی عراق تحرکاتی را در غرب کشور علیه ایران آغاز کرد ؛ لذا وقتی که به شوش برگشتم موض.ع را با شهید درویشی در میان گذاشتم ، لذا ایشان هم درنگ را جایز ندانست و به سپاه پاسداران ملحق شد وآن جدایی کوتاه مدت خاتمه یافت ؛ جنگ رسماً آغاز شد و ما در آن مقطع زمانی آمادگی لازم را نداشتیم و در واقع آن موقع سپاه پسداران برای انتظامات درون شهر تشکیل شده بود ، بنی صدر رئیس جمهور وقت و فرماندهی کل قوا وقتی که خیانت های بزرگی را علیه انقالاب اسلامی آغاز کرده بود و می گفت : نیروهای ما از دشمن فاصله بگیرند تا تلفاتی نداشته باشیم و این شد که حتی یک هواپیمای خودی برای حمایت از نیروهای خودی صوتی پرواز نداشت در نتیجه هماهنگی های لازم با شهید جهان آرا و علی شمخانی به عمل آمد.
یادگار هشت سال دفاع مقدس شهرستان شوش افزود : شوش هنوز در آرامش بود ولی متوجه شده بودیم کخه دشمن از دو محور شلمچه و فکه وارد ایران شده است ؛ آن زمان دشمن در بهترین شرایط قرار داشت ولی ما از طرفی تازه به پیروزی انقلاب اسلامی رسیده بودم و از طرفی سپاه پاسداران هم آن سازماندهی امروزی را نداشت تا با دشمن مقابله کنیم ؛ هشت روز از جنگ گذشته بود و دشمن تا نزدیکی های رودخانه ی کرخه به قصد تصرف شوش جلو آمده بود و ما که در مجموع 20 نفر بیشتر نبودیم ، تنها با سلاح ژ ـ سه ، نارنجک و یک قبصه آر.پی . جی7 با توکل به خدا و رهبری حکیمانه ی امام خمینی(ره) موفق شدیم دشمن را چند کیلومتر عقب برانیم و من تنها آر . پی . جی زن بودم که از مجموع 7 گلوله توانسته بودم با شلیک 4 گلوله عده ی زیادی از نیروهای بعثی را به درک بفرستم که در این لحظه اسلحه ی یکی از نیروهای خودی گیر کرده بود و من تا این اسلحه را رو به را کردم مورد اثابت مستقیم یک گلوله ی تبربار گرینوف قرار گرفتم و به عنوان اولین مجروح جنگی شهرستان شوش به درجه ی جانبازی نائل شدم و از این باید خداوند یکتا را شاکر بودم و لذا تشهد خود را خواندم و از هوش رفتم که بعدا متوجه شدم شهید صفر احمدی و شهید حسن درویشی با هزار سختی مرا تا فرودگاه پایگاه چهارم شکاری دزفول بردند و از آنها هم به تهران برده شده و در بیمارستان شهدای تجریش تهران بستری شدم و در آن جا شهید سید محمد کاظم دانش و شهید مجید بقائی مرتب به من سرکشی می کردند تا این که دکتر معالج من به شهید دانش گفته بود : که این مجروح ظرف مدت 48 ساعت آینده به شهادت خواهد رسید .و قتی که شهید دانش به شوش برمی گردد و به شهید درویشی موضوع را می گوید وی به مدت 24 ساعت می گرید و گوید : « این رسمش نبود قلاوند ، ما هم قسم شده بودیم که اگر قرار است شهید شویم با هم شهید شویم ؛ اما حکمت خدا در این بود که نمی رم و مر ا برای مداوا به مدت 16 ماه جهت مداوا در اردیبهشت 1360 به آلمان ببرند .
جانباز غلامعباس قلاوند در ادامه خاطر نشان نمود : همه در تعجب بودند و می گفتند چطور تیر در سینه ی این مجروع است و تا کنون شهید نشده و از این دنیا نمی رود ؟
وی در ادامه به فضائل شهید حسن درویشی اشاره کرد و اظهار داشت : از نظر شهادت ـ شهامت ـ دیانت ـ تواضع و مسئولیت پذیری سرآمد بود . هر زمانی که از ایشان می پرسیدم که چه مسئولیتی داری در حالی که فرمانده بود می گفت : « من یک سرباز امام هستم . »
وی با توجه به کمی وقت از گفتن بخش های دیگر از خاطراتش صرف نظر کرد و مستقیم به روز وداع با شهید حسن درویشی اشاره کرد و گفت : عملیات بدر با رمز یافاطمه الزهرا(س) در محور هور الهویزه در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۳ با فرماندهی سپاه آغاز شد و شهید حسن درویشی با توجه به این که در زمان آن عملیات هیچ گونه مسئولیتی نداشت ولی با این وجود به این عملیات رفت و من نمی دانستم که آن شب آخرین خداحافظی ماست ـ آن زمان من یک دستگاه موتور سیکلت سه چرخ د اشتم تا این که 21 اسفند 1363 حسن کله برای یک دستگاه آمبولانس جهت انتقال اجساد چند شهید نزد من آمد و گفت : مجوز یک دستگاه آمبولانس جهت آوردن شهید به شهرستان شوش را خواستار شدند و من از ایشان خواهش کردم که بگوید چه کسی شهید است . تا این که گفت : حسن درویشی شهید شده ؛ با شنیدن این جمله شوک خیلی قوی به من وارد شد ، گریان به خانه برگشتم و گفتم : حسن از بین ماه رفت .
قلاوند از ارتباط کنونی خود با شهید حسن درویشی و شهید صفر احمدی در عالم خواب پرده برداشت و تصریح نمود : از آن موقع تا به امروز هر چند روز یک بار آنها را به خواب می بینم که در سرزمینی سبز حضور دارند اما من در این دنیا هستم و وقتی از آنها می پرسم که چرا مرا تنها گذاشتید ، می گویند : « شما هم به ما ملحق خواهی شد . » و هر بار که این خواب را می بینم از خدا می خواهم که امتیاز جانبازی را از ما نگیرد و در حفظ آن ما را یار و یاور باش و هچ وقت مرا اسیر نفس اماره و زرق و برق های دنیای فانی نکند .
وی در پایان خاطر نشان کرد : امیدوارم راه شهداء را با رهنمودهای مقام معظم رهبری ادامه دهیم و کاری به آن دسته از افرادی که می خواهند ما را وابسته کنند و زیر سلطه ببرند نداشته باشیم ولی به هنگام نیاز از این انقلاب دفاع خواهیم کرد چون این وصیت امام است که از ما خواسته است که : « نگذارید این انقلاب به دست ناهلان بیافتد .»
سرهنگ پاسدار علی ظهیری بازنشسته و روایتگر هشت سال دفاع مقدس در تکمیل سخنان قلاوند گفت : در زمان عملیات بدر شهید حسن درویشی مسئولیتی نداشت اما وقتی می خواست به عملیات اعزام شود کلاه کج اجازه نمی داد و می گفت باید از محسن رضایی مجوز صادر شود ؛ و وقتی که این مجوز صادر شد شهید حسن درویشی به محور عملیات بدر رفت و در تاریخ 21 اسفند 1363 در محل شرق دجله بر اثر رگبار گلوله به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای شوش به خاک سپرده شد و زمانی که شهید شد بلافاصله آن را در پتویی پیچاندیم و چون قبلا یکی از فرماندهان بود و نمی خواستیم خبر شهادتش پخش شود که اگر چنین می شد باعث تضعیف روحیه رزمندگان نشود وی را به شوش انتقال دادیم .
حاج ناصر پیوست مدیر مجمع اهل بیت(ع) شهرستان شوش ضمن قدردانی از جانباز 70 درصد غلامعباس قلاوند اظهار داشت : با استفاده از حروف ابجد ، 18486 صلوات جهت شادی روح سردار شهید حسن درویشی خوانده شد .
شایان ذکر است یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 22 چهل و سومین شهد صلوات در منزل « شهید حسن طاهر نژادی» واقع در خیابان طالقانی ـ پشت بانک مرکزی سپه برگزار می شود .