11212024پنج شنبه
Last updateسه شنبه, 03 نوامبر 4505 7pm
کد خبر: ۰۳۰۷۰۴5250

شهیدی که بدون سر 12 قدم پیاده راه رفت

به قلم ـ عباس کرم الهی ـ مدیرکانون بسیج رسانه ی سپاه ناحیه ی شوش دانیال(ع)

بهمن سال 1362 بود و من  سکاندار قایق عاشورا بودم برای رفتن به خط « فانوس ـ کنسرو ـ خرما ـ نان خشک و پتو» می بردم و برای برگشت ـ «پیکر پاک شهدا و مجروحین را به بیمارستان صحرایی» می برم و به کمک چند بسیجی و بعضا سرباز وظیفه تخلیه می کردم .

جز لشکر 43 امام علی(ع) کرمانشاه بود ؛ بوی عملیاتت به مشام از حرکت نیروها رسیده بود ,  محلی که پشت یک خاکریز نزدیک های پل شناور که بچه های مهندسی رزمی داشتند نصب می کردند استراحت می کردیم ؛ دانش آموزی به نام  مهرداد عزیزاللهی 13 ساله از اصفهان در گردان مهندسی رزمی با ما آشنا شده بود 29بهمن که رسیدیم ؛   مهراد گفت :« بچه ها فردا چندم ماه بهمن است ؟» همه با هم گفتن :« سی ام بهمن ماه , چطور مگه ؟» مهرداد گفت :« فردا روز تولدمه باید شربت آبلیمو می خوام درست کنم .

همه ی بجه ها در تکاپو افتادن ؛ « یکی شکر می آورد ـ یکی چهار بطر آبلیموی مجید آورد ـ دیگری با هزار زحمت یک بسته لیوان آلمینیومی آورد چون آن زمان مدل لیوان یک بار مصرف نبود و بالاخره یک نفر هم یک قالب که با گونی دور آن پیچانده بود آورد و گفت :« اگر صبح جشن تولدت بگیری هم یخ داریم هم توپخانه دشمن دو ساعتی خاموشی دارد .» ـ مهردادگفت :« جشن تولدت من ساعت 7 صبح است »بچه ها همه باهم گفتند :« الهی شکر »


همه برای چند ساعت استراحت رفتند که بخوابند  ؛ هوا کم کم داشت روشن می شد ؛ مهرداد اولی بیدار شد و هر پنجج دقیه می پرسید :« ساعت7 نشده ؟ » با من که خیلی شوخی داشت و میدانست تک فرزندم بیشتر با من گرم بود گفت :« داداش عباس ؛ منم مثل تو تک فرزندم اگر وقت دامادیم رسید میای تو عروسیم بهت افتخار کنم به بچه ها بگم این داداش بزرگترمه ؟ » گفتم :« هر چی خواست خدا باشه همون میشه اگر عمری باقی بود چشم به خاطر تو از شوش تا اصفهان میام » خیلی خوشخال شد .

دقیقا ساعت 7 صبح بود ؛ مهرداد با کمک بچه ها شربت را درست کردن و به هر نفر لیوان آبلیمو می دا دومی گفت :« هر وقت نوش جان کردی بگو یا حسبن(ع) ؛ یکی از بچه ها که اهل خرم آباد بود گفت :« مگه داریم شربت شهادت را میخوریم؟ »همه خندیدن ـ مهردادگفت : « شربت شهادت خوردن هم لیاقت می خواهد که ما نداریم »  یک لیوان خودش خورد و دومین را پر کردن و گفت :« کسی جلو نیاد این لیوان رو واسه داداش عباسم ریختم » یک لیوان در دست راست و پارچ شربت در دست چپش از خاکریز  پائین آمد و به طرف من قدم برداشت ؛ 12 متری با من فاصله داشتکه خمپاره 60 از طرف دشمن شلیک شده بودو چون بی صدا بود دقیق سر و گردن مهرداد را از تن جدا کرد و مهرداد بدون سر 12 متر پیاده روی کرد و جلوی من به زمین افتاد و لیوان شربیت از یک طرف و پارچ شربیت از طرف دیگر به زمین ریخته شد.

یکی از بچه ها با حالت گریه گفت : « خودش اولین شربت را خورد و دقیقا در سالروز تولدش به شهادت رسید.» ده روز بعداز شهادت مهرداد عزیزاللهی اعلام آماده باش دادن که قرار است عملیات بدردر منطقه هورالعظیم به فرماندهی سپاه و با مشارکت نیذوی زمینی ارتش جمهوری اسلامی  شروع شود بر ضد نیروهای حزب بعث عراق آنجام شود ؛ عملیاتی که دیگر مهرداد در آن نبود و روز تولدش  سر جدا به شهادت رسید .

Bingo sites http://gbetting.co.uk/bingo with sign up bonuses

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست