تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی
ساعت 9 صبح روز جمعه 9 فروردین 1398 اولین زائرینی که با خودروهای شخصی به یادمان شهدای عملیات فتح المبین آمدند از شهرستان دزفول پایتخت مقاومت ایران اسلامی بودند .
به گزارش شوش نیوز ؛ نرگس بهرامی زائر 16 ساله ی دزفولی در دلنوشته ی خود ذکر نمود : ای شهدا رفتید با کوله باری پر از خاطره اما ما را تنها گذاشتید ؛ ای شهدا جایتان در پیش ما خالیست ؛ تو را به حضرت فاطمه ی زهرا(س) قسم می دهیم ما را طوری نگه دارید که راهتان را ادامه دهیم تا دشمنان بیش از پیش ترس و واهمه گریبانگیرشان شود ؛ شما راهنمای زندگی و چراغ مسیر ما هستید تا در تاریکی گرفتار جنگ نرم دشمنان نشویم ؛ در آخر از شما می خواهم ما را شفاعت کنید تا با رسیدن به شهادت به شما ملحق شویم .
فاطمه عیسوند رجبی از شهرستان دزفول :
بسم رب الحسین(ع) ـ آرزوی شهادت دارم ؛ از شهدا می خواهم ظهور آقا امام زمان(عج) را نصیبمان گردانند ؛ میگن لباس شهادت تک سایزه و تن هر کس نمیره ، امیدوارم ما لایق پوشیدن این لباس مقدس را داشته باشیم .
سیده فاطمه حسینی راد از شهرستان شوشتر :
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع) ـ شهدای عزیز در حق ما دعا کنید تا عاقبت بخیر شویم و درگیر گرفتاری های مادی و دنیوی نشویم .
سمیرا سادات حسینی راد از خرم آباد لرستان
بسم رب الشهدا و الصدیقین ـ شهدای عزیز دست ما را بگیرید که در این پر زرق و برق و پر فریب گرفتار دغدغه های این دنیای فانی نشویم و در هر لحظه زندگی خدا را مد نظر داشته باشیم . شنیده ایم شما «شهدا» دست خیلی ها را چه در مسائل دنیوی و چه در مسائل معنوی گرفته اید و سبب خیر برای آنها شده اید ؛ در واقع شما واسطه ی خیر و برکت بوده لذا از شما می خواهم که ما را فراموش نکنید .
زهرا کمالی راد از استان خراسان جنوبی شهرستان طبس :
شهدا شرمنده ایم ؛ با کدامین زبان حرف های دلم را به گوش همه برسانم ، آنقدر از این که راهی این بهشت زیبا شده ام خوشحالم که قادر به بازگو کردن آن نیستم ؛ فقط لسان شیوایی داشتم که می توانستم به خیلی ها که فقط راه را گم کرده اند اما قلب های آسمانی دارند بگویم پروانه های «یادمان های شهدای فتح المبین و شلمچه » منتظر هستند تا ندایشان را لبیک بگویید و شما را از این دنیای پر فریب و بی انتها رهایی دهند . وقتی سرکلاس درکتاب فارسی چهارم دبستان موضوعی در مورد «شهید حسین خرازی »را مطالعه کردم و به همین منظور در کنار مزار شهدا ی همرزم شهید خزازی نحوه ی شهادت این شهید والامقام را بازگو نمودم دانش آموزان آن چنان مشتاق شناخت بیشتر شها شهدا شدند که کتاب «شهید ابراهیم هادی» را به امانت از کتابخانه گرفتند تا بخوانند وقتی که خواندند ؛ یکی از دانش آموزان گفت : « خانم معلم می خواهیم این کتاب را می خرم » وقتی که این جمله را با چشم های اشکبار از این دانش آموز شنیدم ناخودآگاه بغضم ترکید ؛ وقتی که دانش آموز ادامه داد که « خانم معلم ما اصلا از این بحث هایی که در کلاس بیان می کنید اطلاعی نداشتم ؛ اصلا دنیای شهیدان که می گویند خیلی متفاوت است » با چشم های اشکبار التماس کرد و گفت « خانم معطم حال که می خواهی به سرزمین شهدا بروی من را هم با خود ببر » بالاخره قسمت شد راهی شد و من به این سرزمین آمدم .
وی افزود : اما گله ی آخر من از شما «شهدا» این است که چرا دانش آموز را که تا آخرین لحظات برای آمدن به اینجا لحظه شماری می کرد تا با من بیاید ؛ به علت نا مساعد بودن شرایط جوی در حالی که تا نیمه راه هم آمد اما از طبس مجبور شد به خانه برگردد برگشت ؟ چرا یک دانش آموز را نطلبیدیدتا به آرزویش برسد ؟ وقتی که برگردم چه جوابی به او بدهم ؟ ؛ من قول می دهم تا آخرین نفس در حد توانم پیرو خط شما باشم و شما هم مرا کمک کنید که این حکمت نیامدنش را برایش طوری شرح دهم که از من بپذیرد .
مرجانه کریمی از استان البرز شهرستان مهرشهر :
قبل از این که به این سرزمین بیایم تمام احساسم به شهدای اهل بیت امام حسین(ع) معطوف شده بود و نسبت به شهدای هشت سال دفاع مقدس را درک زیبایی نداشتم اما امروز با بیانات «کریمی راوی همراه کاروان» که در مورد رشادت ها و جانفشانی های شهیدان بود ؛ متحول شدم و دلم می خواست تا تمام لحظه لحظه ی زندگی ام را در کنار شهیدان و ایثارگران باشم و لذا به هنگام برگشتن به سمت «شیارهای شیخی شلیکا و المهدی» در هر قدم که برمی دارم برای شادی روح شهیدان عملیات فتح المبین فاتحه می خوانم و صلوات می فرستم ؛ عاشق اهل بیت(ع) بودم و الان هم توجه به به این که شهیدان راه اهل بیت(ع) را رفته اند عاشق تر شدم ؛ شادی همه ی شهدا از ته دلم و با تمام وجودم فاتحه می خوانم و طلب آمرزش و دعا از همه ی آنها دارم .
علی اصغر دهقانی پور از استان یزد ـ شهرستان میبد :
من بار اول است که به این مناطق می آیم ؛ اصلا باورم نمی شد که اولا این مناطق در کشور وجود دارد و دوما این چنین شیرمردانی در کشورم وجود داشته و دارد .
ای شهیدان من به شما قول می دهم تا پای جان و هر چیز ارزشمندم از کشورم دفاع کنم و نگذارم که یک وجب از خاک کشورم دست اجنبی بیافتد . من در هر زمینه ای می خواهم به کشورم کمک کنم و باعث افتخار این دیار باشم نه این که سربار جامعه باشم . از شما می خواهم که به من کمک کنید تا بهترین رشته ی درسی را انتخاب کنم و این رشته باعث بهبودی حال مردم کشورم بشود . من از راه دوری آمده اند شاید بیش از 1000کیلومتر تا بگویم با جان پای آرمان های امام خمینی(ره) و ارزش های انقلاب اسلامی می ایستم .
در این لحظه گوشه ی چشمم به دو نفر از مسئولین دستگاه های دولتی شهرستان شوش افتاد که با دو نفر از همکاران در ضلع شرقی شیار شیخی درحال قدم زدن بودند ؛ «محمود عبدالهی مدیر پخش فرآورده های نفتی شهرستان شوش و عبدالحسین رجب زاده رئیس اداره گاز شهرستان شوش » لذا به سراغشان رفته و عکسی به یادگار از ایشان گرفتیم .
خواهر شهیدی از استان یزد ـ شهرستان نجف آباد که نام از خود نبرد :
بسم رب الشهدا و الصدیقین ـ سلام به روح پاک شهیدان ؛ از شما «شهدا» خواستارم در حق وطن که خون خود را در این راه نثار کردید بیشتر دعا کنید ؛ما هنوز به شما نیاز داریم . دعا کنید زنان بی عفاف و بی حیا به راه راست برگردند ـ با این کار در کنار امنیتی که دارم آسایش را هم به دست خواهیم آورد . دل مادران شهدا وقتی که فرزندانشان را از دست دادند با دیدن این بی حجابی ها خون است و دعایشان این است « اللهم عجل لولیک الفرج»
بانویی دیگر از کرج که برای خود نام «گل نرگس » را به صورت مستعار گذاشت :
« إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ » وقتی دلم را سوی خودتان کشیدید ؛ وقتی ادعاهایم را با حوصله گوش دادید ، وقتی بی صبری هایم را با صبوری نظاره کردید و اجازه دادید تا امتحان کنم .... ادعاهایم رنگ باخت ...بریدم ...باز آمدید تا ادامه دهم ... همه ی انگیزه ام شما بودید ... همان یک کلمه ، همان یک جمله که میان من و شما گذشت ... فقط گفتم دوست دارم برآورده کنم ! همه ی آن آرزوهایی که دم آخربین شما و خدا گذشت !.... دوست داشتید چشیدن شهد شیرین لقاالله را .... ولی چه گفتید به خدا آن لحظه که خدایا بی صبرانه مشتاق پیوستن به توام ولی اگر می ماندم حتما این کار را انجام می دادم ... این کلمه بین من و شما گذشت ... وهمین دلگرمم می کن ... واقعا همیشه هستید اگر ما شما را فراموش نکنیم شما هرکز عهدی که بستید فراموش نمی کنید ، معجزه ی شما را دیدم .... دوستتان دارم الان هم آمده ام برای ادامه ی مسیر ، واقعا درمانده ام ... از همه جهت نیاز به راهنمایی دارم .... باز هم مثل همیشه بلکه قوی تر راهنمایی ام کنید ... راه طولانی است و من هم ضعیفم هم کوچک ... هم نگران ... آیا می توانم به آن کلمه وفا کنم ؟ به آن کلمه عمل کنم؟ خودتان یاری کنید به حق حضرت فاطمه ی زهرا(س) .
پریسا گنجی از استان البرز شهرستان کرج :
فتح المبین برایم بسیار زیبا و پر اهمیت بود ؛ این که چه تعداد زیادی از هموطنانم خون دادن تا ذره ای از خاک پاک ما در اختیار دشمن نماند ؛ اینجا پر از انرژی مثبت است ، پر از بزرگواری ، امیدوارم در ایران اسلامی عزیزم و هیچ کجای کشورهای اسلامی دیگر جنگ نباشد و تمام مردم ایران و دنیا در آرامش و صلح و امنیت زندگی کنند .
مهدیه حبیبی از استان البرز شهرستان کرج :
بسم الله الرحمن الرحیم ـ ای شهدا ، شما رفتید تا ما با آرامش زندگی کنیم و در کنار خانواده هایمان در کمال راحتی زندگی کنیم ، ما را ببخشید اگر نتوانستیم حق شما را ادا کنیم ؛ باز هم این مائیم که محتاج دعای شما هستیم .
امیریان و حیدری زوج جوانی از تهران بزرگ :
این شهدا و رزمندگان نه به خاطر کسب مال و دنیا جنگیدند بلکه به خاطر خدا و استمرار دین خدا و مذهب تشییع جنگیدند و شهید شدند . ای شهدا از شما می خواهم تا زمان ظهور امام زمان(عج) از این مملکت و نظام جمهوری اسلامی حراست و مواظبت نمایید و توفیق زندگی و شهادت فی سبیل الله را شامل حال همه ی دلسوزان این انقلاب نمایید .
زهرا سادات طباطبایی از شهرستان قم :
هر طور بود آمدیم ولی این جا فهمیدم شما ما را دعوت کرده اید ، خیلی ممنون از این مهمان نوازی ؛ درد دلی دارم ، این روزها بسیاری از هموطنان خودم را می بینم که خیلی برایشان نگران هستم دلم می خواهد عاقبت بخیر شوند ؛ دستشان را بگیرید شمایی که همیشه نگرانشان بودید و در وصیت نامه های خود نوشته اید « حجاب شما از خون من مقدس تر است » یا اینکه « خواهرم سرم رفت تا روسریت نرود » ؛ من همه ی آنها را دوست دارم و مطمئنم که شما هم آنها را دوست دارید که نگران عاقبت بخیری آنها بودید و هستید ؛ شما از امام حاضر ما ؛ آقای مهربان بخواهید همه را هدایت نماید چون ما همه اعضای یک پیکریم .
صدیقه نیسی از شهرستان شوش :
سلام خدمت شما شهدای عزیز ـ ملالی نیست جز دوری شما و راه شما ، همیشه محتاج مرام شما هستیم ؛ جز شرمندگی برای چیزی از ما برای شما نیست ـ امیدوارم که ما را ببخشید و ما را شفاعت کنید .
سردار غلامحسین کلولی دزفولی اولین فرمانده گردان بلال از شهرستان دزفول که به همراه خانواده جهت زیارت 8 شهید گمنام به یادمان شهدای عملیات فتح المبین آمده بود با دعوت خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی شوش نیوز به محل استراحت راویان استقراری دفاع مقدس آمد و در مورد ناگفته های عملیات فتح المبین گفت : «قبل این که عملیات شروع شود نیار به ایجاد چند سرپل و یا به عبارتی جای پا بود تا این عملیات آغاز شود ، لذا از شمال در منطقه ی « دالپری »در ۳۵ کیلومتری شرقِ دهلران و تپههای علی گرهزِد، کمی بالاتر جبهه ی عین خوش ، در جنوبی ترین منطقه ی این عملیات ، تنگه و ارتفاعات رقابیه و زمینهای اطراف میشداغ و در جبهه ی میانی یعنی غرب شوش ، این سرپل ها مشخص شد تا عملیات در چهار محور توسط چهار قرارگاه آغاز شد .
وی افزود : عراق در زمانی که جنگ تحمیلی را آغاز کرد در مجبور دو اشتباه فاحش داشت یکی این که در طول رودخانه ی کرخه به این رودخانه نچسبید و با فاصله ای حدود 500 متر سنگرهای خود را بست و دوم این که خود را به رودخانه ی کارون و اروند رود نچسباند و با فاصله ی 700 متر از این رودخانه سنگرهای کمین خود را مستقر نمود و همین کار باعث شد که ما راحت تربتوانیم عملیات های پیروزمندانه ی « ثامن الائمه ـ طریق القدس ـ فتح المبین ، ببت المقدس و حتی بعدها عملیات والفجر 8 » را داشته باشیم .
اما جمعه 9 فروردین 1398 ؛ یادمان شهدای عملیات فتح المبین چندنکته ی قابل توجه دیگری هم به همراه خود داشت :
1 ـ گل های کاغذی که هنرمندان توسط خادمین خواهر مستقر در یادمان ساخته شده و به خانم های بد حجاب و بدون چادر اهدا می شد که این برای فرهنگ سازی ترویج حجاب کار اثربخشی بود .
2 ـ یکی از معلمین بسیجی بی ادعا که اصلا به نام خود اشاره نکرد در یک کار پسندیده تعدادی از کودکان کاروان های راهیان نور را تحت عنوان حلقات صالحین دور هم جمع کرده بود و با زبان کودکانه ازسیره ی شهدای فتح المبین برای آنها صحبت می کرد .