تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی
عکس ـ رضا نیسی
ساعت 20 پنجشنبه 22 آذرماه 1397 به همت مجمع اهل بیت و با حضور جمعی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس ؛ چهارمین آیه های صبر در منزل پاسدار و جانباز سرافراز حاج غلامحسین سبحانی برگزارشد .
به گزارش شوش نیوز ؛ حاج ناصر پیوست مدیر مجمع اهل بیت(ع) در خصوص برگزاری چهارمین آیه های صبر گفت : هم چون سه جلسه ی قبل وقت را به سه بخش تنظیم کرده ایم که در بخش اول یکی از رزمندگان به معرفی شخصیت جانباز حاج غلامحسین سبحانی می پردازد ، در بخش دوم جمعی ، حاضرین خاطرات دوران هشت سال دفاع مقدس را بازگو می نمایند و در بخش سوم حاج غلامحسین سبحانی با ما سخن می گوید .
سپس سرهنگ علی ظهیری روایتگر هشت سال دفاع مقدس در بخش اول به معرفی حاج غلامحسین سبحانی پرداخت و گفت : همه ی رزمندگان هشت سال دفاع مقدس حاج غلامحسین را می شناسند ، ایشان در خانواده ای متدین ، مؤمن و انقلابی تربیت شده و فرزند ملا محمد است که در مسجد جامع به هدایت جوانان مشغول بود و آموزش قرآن را به آنها یاد می داد .
وی افزود : حاج غلامحسین در واقع یکی از بنیانگذاران سپاه شوش است و با توجه به این که در امور دفتری و پرسنلی سپاه مشغول به کار بوده خیلی از عزیزان از جمله مرا به سپاه جذب و استخدام نمود و در عملیات ظفرمند فتح المبین حضور یافت ودر کنار حاج حمید علوی مجروح شد و چشم راست خود را از دست داد و علاوه بر آن ترکش های زیادی به بدنش اصابت نمود و تا همین الان هم با جراحات دست و پنجه نرم می کند و یکی از فاکتورهای بازر این رزمنده صبوری و بی ادعا بودن ایشان است .
سرهنگ ظهیری در ادامه به یکی از خاطرات شیرین خود با حاج غلامحسین سبحانی اشاره کرد و یادآورشد : ما با حاجی رفت و شد خانوادگی داشتیم ؛ قبلا نام خانوادگی حاجی « نمره پز» بود ؛ یک روز حاجی به خانه ی ما می آید و در می زند ، مادرم رفت و در را باز کرد و پس از چند لحظه آمد و گفت : آقای « نمره پنج» با شما کار دارد ؛ گفتم من کسی را به این نام نمی شناسم ؛ وقتی که رفتم در حیاط دیدم که حاجی است به مادرم گفتم اگه نمره پز بگویی که آسان تر است تا بگویی نمره پنج .
روایتگر هشت سال دفاع مقدس در بخش پایانی سخنان خود به تقاضای عباس کرم الهی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس اشاره کرد و گفت : این خبرنگار و نمایشنامه نویس ولایی بارها از من تقاضا کرده که رزمندگان خصوصا آنهایی که در عملیات 8 مهر 1359 حضور داشته اند دور هم جمع شوند و خاطرات آن عملیات را در اختیار ایشان بگذارند تا نمایشنامه ای به همین منظور بنویسد و اگر اولاین جانباز شهرستان شوش حاج غلامعباس قلاوند قبول کند در آینده ی نزدیک این دورهمی در منزل ایشان برگزار شود .
حاج حسن محبی یکی دیگر از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس شهرستان شوش به مظلومین شوش و رزمندگانش اشاره کرد و گفت : رزمندگان شوش و خصوصا آنهایی که در عملیات 8 مهر1359 به فرماندهی حاج غلامعباس قلاوند حضور داشتند باید سفره ی دل خود را باز کنند و خاطرات آنها دقیق نوشته شود تا جوانان بدانند که بزرگان آنها چه رشادت هایی داشته اند ؛ این جوانان باید بدانند اگر غلامعباس قلاوند و 11 پاسدار دیگر آن هم با یک قبصه آر پی جی و چند اسحله ی کلانش نبودند شوش سقوط می کرد و اگر شوش سقوط می کرد و راه آهن و جاده ی ترانزیت به دست عراقی ها می افتاد خوزستان سقوط می کرد ؛ جوانان باید بدانند که این 12 نفر باعث شدند که خوزستان سقوط نکنند .آنقدر نگفته اند که شوش هنوز هم همانند دوران جنگ مظلوم ، گمنام و غریب است .
وی افزود : تاکنون کسی از جوانان امروزی به این فکر نکرده است که چرا شوش به دیاری غریب ، مظلوم و گمنام در هشت سال دفاع مقدس معروف بوده است ؛ باید گفت آن زمان که سدی بر روی رودخانه ی کرخه وجود نداشت و این رودخانه بسیار عریض بود لذا فکر می کردند که عراق از این رودخانه به این عریضی نمی تواند عبور کند لذا همیشه هم مهمات کمتری به شوش می دادند و هم نیروی کمتری به جبهه ی شوش اعزام می کردند در حالی که عراقی ها اگر حاج غلامعباس قلاوند و دیگر همرزمانش آن هم با یک قبضه آر پی جی نبود که با یک بار شلیک کردن ترس و واهمه ای در دشمن به وجود آورد که دیگر در همان ساحل رودخانه زمین گیر شد .
محبی در تکمیل خاطرات خود تصریح نمود : افسری ، قیلیونی و یاحسن برای تحویل یک قبضه خمپاره انداز 60 میلی متری به سپاه ششم رفتند و به همراه پنج گلوله این سلاح جنگی را به شوش آوردند ، دوتا از گلوله ها برای گرا گرفتن بود و فقط سه گلوله ی جنگی برای خمپاره انداز در اختیار داشتیم ، به دنبال مکانی برای قرار دادن این سلاح می گشتیم تا این که پشت تپه های قلعه بهترین مکان برای نصب این ابراز جنگی بود حالا هر کدام از رزمندگان می خواستند اولین شلیک را داشته باشند ؛ ما فکر می کردیم که با هر شلیک می توانیم یک تانک را منهدم کنیم چون اصلا آموزش استفاده از این سلاح را یادمان نداده بودند ، خلاصه اولین گلوله شلیک شد ولی متوجه شدیم این گلوله برای گرا گیری بود اما دشمن وقتی متوجه شد شروع به شلیک انواع گلوله های خمپاره ،توپ و تانک نمود و همه ی ما نا امید شده بودیم .با این وضعیت بود که بچه های شوش از سقوط شوش جلوگیری نمودند .
حاج حسن محبی در بخش پایانی سخنان خود از سرهنگ ظهیری ، حاج غلامعباس قلاوند ، عبدالزهرا برهانی و... خواست تا شهدای اول جنگ شوش را معرفی کنند و به مردم بگویند که شهید جابرانی چگونه شهید شد .
وی افزود : یکی از عراقی ها پشت بلندگو به امام خمینی(ره) بدگویی کرد که نیروهای ایرانی خونشان به جوش آمد و در یک عملیات ایذایی چند نفر از عراقی ها را کشتند و در این عملیات جابرانی شهید شد و به مدت چند روز پیکر پاکش بین ایرانی ها و عراقی ها روی زمین ماده بود .
جانباز حاج غلامحسین سبحانی گفت : قبل از این که جنگ شروع شود عراق یک تحولاتی آن سوی مرز داشت ئ مرتب در حال رفت و برگشت بود ، اصلا کسی باورش نمی شد که عراق به ایران حمله کندتا این که آمریکا چراغ سبز را به عراقی ها داد و ما در قلعه ی شوش بازداشتگاهی داشتیم شب که شد مشاهده می کردیم که توپ های عراقی به اطراف شلیک می کنند و صبح روز بعد شوش مورد تیررس گلوله های توپ و خمپاره قرار گرفت .عراق تا کنار رودخانه ی کرخه جلوآمده بود و سربازهای عراقی در رودخانه شنا می کردند ؛ در همین زمان که7 مهرماه 1359 بود حاج غلامعباس قلاوند و11 نفر از پاسداران که خرمشهر بودند خود را به شوش رساندند و همانطور که حاج حسن محبی گفت همین 12 نفر از سقوط شوش آن هم با شلیک یک گلوله ی آر پی جی جلوگیری کردند ، غلامعباس در همین عملیات 8 مهر1359 از ناحیه ی کمر مورد اصابت مستقیم گلوله قرار گرفت و برای مداوا بعد از مدتی تحمل درد در ایران او را برای مداوا به کشور آلمان بردند .
جانباز قطع نخایی غلامعباس قلاوند یادآور شد : خوشحالم که بعد از سال ها رزمندگان خصوصا حاج غلامحسین سبحانی را زیارت کردم ؛ آن زمان 12 نفر بودیم که سپاه شوش را تشکیل دادیم کارمان 24 ساعته بود به طوری که خانواده ها به سپاه می آمدند و فرزندان خود را می دیدند و با آنها حرف می زدند .
وی افزود : آن زمان تازه پاسگاه ژاندارمری حسین آباد منحل شده بود و تا مدتی سپاه به شکایات مردم رسیدگی می کردند ما هم که تجربه ای نداشتیم ولی چون لباس سبز سپاه به تنمان بود هر چه می گویم مردم قبول می کردند ؛ آن زمان خلق عرب تحرکاتی داشت و در برخی نقاط بمب گذاری کرده بود ، عده ای از همین افراد در بازداشتگاه قلعه نگهداری می شدند که یکی از آنها خودکشی کرد و یکی دیگر خود را از بالای قلعه به پایین پرت کرد همین تحرکات باعث شد که چند نفر از جمله سردار شهید صفر احمدی ، سردار شهید حسن درویشی به جمع سپاهیان اضافه شدند .
قلاوند در پایان اظهار نمود : درست است که من و 11 نفر از سپاهیان شوش مانع سقوط شوش شدیم اما همان ابتدای جنگ که مجروح شدم متأسفانه از جنگ دور شدیم و رزمندگان در سال 1362 عملیات بزرگ فتح المبین را اجرا نمودند و در واقع حاصل کار ما نیز هدر نرفت .
سرهنگ علی ظهیری در ادامه به خاطره ای از حاج احمد خنیفر و علی چاهیده اشاره کرد و تصریح نمود : علی چاهیده مسئول قایق هایی بود که مهمات و آذوقه را به آن سوی رودخانه ی کرخه می رسند ؛ اما این قایق ها مرتب برای موتورشان مشکل به وجود می آمد ؛ حاج احمد خنیفر گفت بیا برویم ساحل رودخانه ی کرخه تا علت خرابی قایق ها را جویا شویم، به آنجا رفتیم که پیگیر موضوع شدیم ؛ علی چاهیده گفت : برای خیر مقدم به شما می خواهم اسم خودم را روی آب رودخانه با قایق بنویسیم ؛ موتور قایق را روشن کرد و چنان سرعت رفت که اصلا برای لحظات دیده نمی شد ؛ وقتی علی چاهیده به ساحل برگشت ؛ حاج احمد خنیفر ایشان را برای چند روز از حضور در جبهه اخراج کرد چون آن زمان کسی را که میخواستند تبییه کنند از جبهه او را اخراج می کردند در حالی که دو روز گذشت و همه فکر می کردند که علی چاهیده برای همیشه اخراج شده ولی حاج احمد خنیفر گفت : یک مو ازر علی چاهیده را به صد نفر عوض نمی کنم چون بهترین نیرو برای همین قایق ها است .
سرهنگ پاسدار حاج عبدالزهرا برهانی با توجه به این که تورهای گردشگری یکی از وظایف اداره ی میراث فرهنگی است گفت : اگر میراث فرهنگی قبول کند که تور گردشگری را با موضوع جبهه گردی شوش به مرحله ی اجر ا درآورد می توان از نزدیک جوانان را با خاطرات رزمندگان به صورتی عمقی آشنا نمود .
سرهنگ بازنشسته حاج مجید منصوری به عنوان آخرین نفر ، خاطره ای کوتاه از دوران جنگ با حاج غلامحسین سبحانی را مرور نمود .
در پایان رزمندگان هشت سال دفاع مقدس شهرستان شوش یک عکس دسته جمعی گرفتند تا خاطرات خود را با این عکس کامل نمایند .