11242024یکشنبه
Last updateسه شنبه, 03 نوامبر 4505 7pm
کد خبر: ۰۰۰۵۲۱4420

نهمین جلسه ی کارگاه آموزش بازیگری در شوش برگزار شد

مینا جمشیدی فر ـ خبرنگار شوش نیوز

عکس ـ حسین دیناروند ـ مهیار فرجی

به همت گروه تئاتر اندیشه وابسته به انجمن هنرهای نمایشی اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان شوش ، نهمین جلسه ی کارگاه آموزش بازیگری  مرحله ی مقدماتی با رعایت پروتکل های بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی در پلاتوی شهید احمدحیاری برگزار شد .

به گزارش شوش نیوز ؛ از ساعت 18:30 الی20:30 پنجشنبه 21 مردادماه1400 ، هم زمان با سالروز« فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین نهمین جلسه ی کارگاه آموزش بازیگری ویژه ی هنرجویان زیر 16 سال با محوریت « ویژگی های متن تست بازیگری خوب» زیر نظر استاد عباس کرم الهی در پلاتوی شهید مدافع حرم ، احمد حیاری برگزار شد .

استاد عباس کرم الهی قبل از شروع نهمین جلسه ی کارگاه آموزش بازیگری با توجه به شدت گرفتن ویروس منحوس کرونا در موج پنجم گفت : هنرجویانی که در این دوره حضور دارید  توجه داشته باشید که هیچ وقت بدون ماسک وارد سالن نشوید و اگر خدایی نکرده علائمی را داشتید به والدین اطلاع دهید تا شما را برای تست کرونا به یکی از مراکز بهداشت ببرند و اگر خدایی نکرده نتیجه ی تست مثبت بود در خانه استراحت کنید ، بازیگری و تئاتر همیشه هست اما اگر سلامتی شما به خطر افتاد چه بسا دیگر نتوانید وارد عرصه ی بازیگری شوید ، این توصیه ی مرا جدی بگیرید تا در آینده با مشکلی مواحه نشویم .


وی در ادامه به ویژگی های متن تست بازیگری خوب اشاره کرد و تصریح نمود : توجه داشته باشید متن تست بازیگری مونولوگی که به دلخواه خودتان انتخاب می کنید و یا توسط مدرس یا کارگردان به شما داده می شود باید سرگرم کننده باشد ؛ شاید کمتر کسی بخواهد بازیگری را تماشا کند که واقعاً سخت تلاش می کند تا آنها را تحت تأثیر بازیگری خود قرار دهد ، خصوصاً اگر متن تست بازیگری او یک متن خسته کننده یا متوسط باشد. مونولوگ مورد علاقه خود را انتخاب کنید چرا که در وهله ی اول شما باید با آن متن ارتباط برقرار کنید و بعد از آن داوران  که همان تماشاچیان که در دوره ی آموزش بازیگری ابتدا همین هنرجویان و سپس سرپرست اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی و کارشناسان این اداره هستند نیز باید با اجرای شما ارتباط برقرار کنند.


وی افزود : یک ایده ی خوب این است که اجرایی سرگرم کننده داشته باشید. این شاید از یک اجرای عمیق فلسفی تاثیر بیشتری داشته باشد. با این کار داوران عاشق تماشای بازی شما خواهند شد. البته باید توجه داشته باشیم که سرگرم کننده بودن با لوده بودن تفاوت بسیار دارد!!!

مدرس کارگاه آموزش بازیگری در ادامه متناسب بودن متن تست بازیگری را دومین ویژگی یک متن خوب دانست و یادآور شد : خودتان را بشناسید و مطمئن شوید که متنی که انتخاب می کنید متناسب با سن و از نظر جسمی نزدیک به شما باشد. این شاید ایده خوبی نباشد که نوجوان 13 ساله یا  یک جوان 25 ساله در حال بازی یک پیرمرد 70 ساله باشد. قبلا هم گفتیم که یک مونولوگ نشان می دهد که شما چه کسی هستید. یک مونولوگ قبل از اینکه نشان دهد شما چقدر لهجه ها ی مختلف را خوب حرف می زنید و خوب می لنگید، نشان دهنده این است که شما چه کسی هستید؟! بگذارید ساده تر بگویم طوری باشید که داوران نتوانند بگویند شما دارید بازی می کنید!!!( همینقدر باورپذیر)


تغییر احساسات سومین ویژگی متن خوب تست بازیگری بود که پیشکسوت تئاتر شوش به آن اشاره کرد و گفت : یکی از ویژگی های متن تست بازیگری خوب این است که تغییر احساسات را به ما نشان دهد. متن شما در ابتدا می تواند مخاطب را به خنده بیاندازد و سپس یک تغییر احساسی شدید داشته باشد و با چیزی دلخراش و احساسی ادامه پیدا کند. با این کار شما مخاطب و داور را با خودتان همراه کرده اید و با یک تغییر شدید احساسی ضربه نهایی را به آنها زده اید.

استاد عباس کرم الهی در ادامه اشاره کرد که یک متن خوب باید قوس یا خط داستانی داشته باشد و در این راستا افزود : از مونولوگ هایی که یکنواخت هستند و یک احساس را نشان می دهد در کل اجتناب کنید. آنها می توانند خسته کننده باشند و هیچ چیز برای یک داور ( یا تماشاگر) عذاب آورتر از این نیست که چهار دقیقه به تماشای شخصی بپردازد که همه اش در یک سطح در حال گفتن مونولوگ خود است( مثل بازیگری که از اول تا آخر متن عصبانی است و داد و بیداد می کند). همه ی ما عاشق شنیدن داستان هایی پر پیچ و خم هستیم ، بنابراین متن شما باید یک خط داستانی هیجان انگیز داشته باشد و مخاطب را با خود همراه سازد.


وی در ادامه طولانی بودن متن تست بازیگری را جایز ندانست و اظهار داشت : تجربه به من نشان داده است که داور در همان ابتدای تست بازیگری تصمیمش را در مورد انتخاب یا عدم انتخاب شما گرفته است و اگر شما یک مونولوگی طولانی داشته باشید باعث می شود که داوری که شما را انتخاب کرده است، تصمیم خود را تغییر دهد. مخصوصا اگر متنی داشته باشید که خسته کننده باشد. درست است که در یک مونولوگ طولانی شما می توانید تمام توانایی های خود را به نمایش بگذارید اما همانقدر هم زمان برای دیده شدن ضعف هایتان بیشتر می شود. پس هوشیار باشید.( منظورم این نیست که تست تون 20 ثانیه باشه ها.بعد نگین آبان گفت فلان و…)

مدرس کارگاه آموزش بازیگری دارا بودن بافت دراماتیکی متن تست بازیگری را یکی از مهمترین ویژگی ها دانست و خاطر نشان نمود : در مورد خاصیت دراماتیک متن بعدا بیشتر خواهم گفت اما اگر بخواهم به ساده ترین شکل ممکن توضیح دهم متنی دارای خاصیت دراماتیک است که نمایشی باشد و تماشاگر را غافلگیر کند و ادامه آن برای تماشاگر قابل حدس نباشد. برای مثال : زندگی یک روز عادی ما اگر به صورت یک متن نوشته شود ممکن است تمام آن برای مخاطب جذاب نباشد و شما نمی توانید این اتفاقات عادی را به صورت نمایشنامه و فیلم نامه دربیاورید چون به قول معروف خاصیت دراماتیک ندارد و نمایشی نیست. مونولوگ برای تست بازیگری شما باید خاصیت دراماتیک داشته باشد و برای مخاطب قابل حدس نباشد. چرا که ا گر مخاطب سه قدم از شما جلوتر باشد ، سریع خسته می شود.


استاد عباس کرم الهی هفتمین ویژگی متن تست بازیگری را دوری جستن از متن هایی که از اصطلاحات زشت و بی ادبی استفاده شده است دانست و در این راستا خاطر نشان نمود : قرار نیست که شما یک متن داشته باشید که سرشار از اصطلاحات بی ادبی باشد و با این کار بخواهید خودتان را بسیار بامرام و باحال نشان دهید!!!! تجربه نشان داده است در بیشتر موارد جواب عکس می دهد( هر چند گاهی موفقیت آمیز است) ولی کار کردن بر روی چنین متنی آن هم در ایران  و خصوصا در شهرهای مذهبی نظیر شوش می تواند ریسک بالایی داشته باشد. البته در این مورد استثنا هایی هم وجود دارد مثلا زمانی که شخصیتی که بازی می کنید باید چنین ویژگی داشته باشد. در کل، با این کار شما با این خطر روبرو هستید که مانند یک بازیگر متوسط و یا ضعیف به نظر برسید.


وی در ادامه بازیگری را موفق دانست که از همان ابتدا در متن تست بازیگری به فکر روزی باشد که در ذهن داور یا داوران نقشش تا مدت ها ماندگار بماند و در این خصوص افزود : وقتی از اتاق تست خارج می شوید ، نظر آنها درباره شما چیست؟ چه برداشتی از شما خواهد داشت؟ سعی نکنید شخصیتی را بازی کنید که یک بازنده است و فقط غر می زند!!! حرف من این است که شخصیتی که بازی می کنید نباید ضعیف باشد. بگذارید تصویری که شما در ذهن آنها باقی می ماند تصویری از یک شخصیت قوی باشد. « یک دزد دریایی، یک شورشی ، یک بازمانده و.....» دقت داشته باشید که یک شخصیت ضعیف بازی شما را ضعیف خواهد کرد ( منظورم از ضعیف و قوی بودن ،پیش از آنکه به شخصیت برگردد به  شخصیت پردازی برمی گردد .)

استاد عباس کرم الهی در آخرین مرحله ی ویژگی تست بازیگری خطاب به هنرجویان گفت : متنی که توسط بازیگری خوب و معروف، اجرا شده است را بازی نکنید. شما با این کار ناخودآگاه با آن بازیگر مقایسه خواهید شد و به احتمال قوی در این مقایسه برنده نخواهید شد. شما قرار نیست متنی که آل پاچینو و یا بهروز وثوقی و یا نوید محمد زاده یا…. آن را بازی کرده اند را اجرا کنید چون شما آنها نیستید. باید متن خودتان را اجرا کنید .


در بخش دوم برخی از هنرجویان به صورت مونولوگ هر کدام بخشی از مونولوگ « خفتگیری» را به شرح زیر اجرا نمودند :

محمد معین :

من دیگه اسم ندارم. دیگه خفتگیرم تا آخرِ عمرم که دیگه چیزی ازش نمونده. حکمم اعدامه… من فقط یه بار اعدامی دیدم. صبحی که جواد خرگوش‌و به جرمِ قتل وحید بیابانی، جلویِ همین پارک [با دست اشاره می‌کند] اعدام کردن من و سعیدم بودیم. من برده بودمش. می‌خواستم ببینم اعدام در ملا عام چیه. هنوز شهر تاریک بود. بعضیا تخمه می‌خوردن. چشمای جواد خالی شده بود. نه شر تو نگاش بود نه نکبت، نه درد بود نه زخم. خالی بود. آب خورد. یه لحظه سرش‌و گذاشت رو شونه‌ی اونی که طناب و می‌نداخت گردنش. یارو سر تا پا سیاه پوشیده بود. اگه جواد سرشو نذاشته بود رو شونه‌های طرف نمی‌دیدمش. رنگِ شب بود. جواد خرگوش‌و کشیدن بالا. دست‌و پا زد و جون داد. خیلیا عشق کردن. خیلیاشون حق داشتن. جواد کم نامردی نکرده بود. خورشید که از پشت پارک اومد بالا جمعیت پخش شد. سعیدم رفت قهوه‌خونه عدسی بزنه. من موندم و مادرِ وحید. من خودم و جایِ جواد می‌دیدم. مادرِ وحیدم حتما تو خیالِ وحید بود. وحید بیابانی امیدِ محل بود. کشتی‌گیر بود. هیکل آ، اخلاق آ، مرام آ. قهرمانی استان‌و داشت، رفته بود برا کشوری.

 

مهیار فرجی :

یه شب با بچه‌ها‌ نشسته بودیم. زیدِ جواد، دوستِ نازلی، می‌خواست برینه به جواد بهش گفت قبلا با وحید بوده، وحید خیلی از جواد مردتره. همه خندیدن. حالا دختره اصلا تو این حدا نبود که وحید بهش نگا کنه ها. ولی لفظِ زیدیه رفت تو مخِ جواد. هرچی باهاش حرف زدیم از مخش نیومد بیرون. ماه تموم نشده چاقو رو تا دسته فرو کرد تو پشتِ وحید.

 

محل سیاه پوشید. مادرش، مادرم، بابام. سیا سپر تازه پولِ بابامو خورده بود، بابام سکته کرده بود، خونه می‌خوابید. تلفنی بهش خبر دادن. من دمِ پنجره سیگار می‌کشیدم. یه نگاهی به من کرد، یه آهی کشید. گفت دیگه که چی. اون آه بابام هیچ‌وقت یادم نمیره. فقراتمو لرزوند. بابام‌و قبل از اعدامِ جواد کردیم زیرِ خاک.

عقیل سرخه :

شبی که من‌و گرفتن دو تا چیز یادم بود. چشمایِ خالیِ جواد و آهِ بابام. با جیغِ مادرم از خواب پریدم تا بفهمم چی شده چهارتا ماسک‌دار بالا سرم بودن. با شورت و عرقگیر و زنجیر طلا و دستبند کشیدنم بیرون. کوچه بیدار بود. نمی‌دونستم واسه چی می‌برنم. ریده بودم به خودم. مادرم ضجه می‌زد. گریه می کرد می گفت «آخه چرا گوش ندادی به حرفام.» به مامورا نمی‌گفت نبرینش. می‌دونست حقمه. می‌دونستم حقمه. خیلی خراب بودم، ولی از دور که دیدم بچه مچه‌ها سر کوچه جمع شدن، منم خودم‌و جمع کردم. سرم‌و گرفتم بالا. بچه‌های کوچه‌های دیگه‌م رسیده بودن. واسه کوچه افت داشت ما سر پایین بریم. اینا تو مدرسه با هم چشم تو چشم می‌شن، تو محل چشم تو چشم می‌شن، خوبیت نداره.

پروانه امیدی :

سعید و که تو ماشین دیدم خیالم راحت شد. جون گرفتم. شک ندارم بچه‌ها هنوز دارن تعریف می‌کنن که وقتی من‌و می‌بردن نذاشتم افسره من و بکنه تو ماشین، خودم با گردنِ صاف رفتم تو. می‌دونم واسه شما‌ آقایون شیک و خانوم‌های میلیونی این چیزا مهم نیست؛ ولی واسه ما مهمه. بالاخره تهران شهرِ مام هست. مام بلدیم حرف بزنیم، به سوسک نمی‌گیم سوکس. مام دانشگاه داریم. از دانشگاه‌های شما یه سری دکتر مهندس میاد بیرون از دانشگاهِ ما یه سری مثلِ من، به قولِ مامورا اشرار. یه ذره پا تو کج بگیری دیگه اسم نداری، اشراری. مادرم خیلی گفت درست شو. نشدم. تو دادگاه گفتم برا خرجِ عمل مادرم خفتگیری کردم. دروغ گفتم. حالا که آخر خطم بگم مادرم سالمه، اگه از اعدامِ من دق نکنه سالمه. خواهرمم سالمه اگر اون شوهرِ حیوونش بذاره. مادرم هرچی مصیبت کشیده طاقت آورده، نمی‌دونم طاقت داره من‌و بالایِ دار ببینه یا نه.

 

فاطمه آرین :

خیلی جون کند من آدم شم. بار اول که با کاپشن مارک رفتم خونه مادرم مثل میخِ پرچ چسبید به من، تا ازم کشید بیرون کاشپن خفتیه. انقدر گفت که قسم خوردم دیگه نکنم. ولی کردم. می‌گفتم خفت نکنم چیکار کنم؟ برم کشتی گیر شم نامردا با چاقو من‌و بزنن؟ آخه تو شهری که وحید بیابانیشو با چاقو می‌کشن، آدم چرا دزدی نکنه؟ می‌گفت اکبر برقی.

 

اکبر برقی غریبه نبود، بچه‌های کوچه بود شاگرد الکتریکی واستاده بود. اینجا که می‌رسید من خفه می‌شدم. آره مادرمون دوس داره ما پیر شیم، دوس داره خودش زودتر از ما بره، ولی آخه اون زندگیه که اکبر می‌کنه؟ نیست. اینا رو که نمی شه به مادر گفت. این خط این نشون، اونم هیچی نمیشه. معتاد نشه، با چاقو نزننش، زن میگیره توله پس میندازه میشه بابایِ من. سر پیری یه سیا سپری پیدا میشه کل پولشو می‌خوره. خدایی اگر کسی لایق اعدام بود، سیا سپر بود. تو یه دعوایی هشت نفر با قمه و شمشیر ریختن سرش، سیا درِ پراید و کند، دستش گرفت جای سپر. یه دستش شمشیر یه دستش درِ پراید. هر هشت نفر و خونی کرد رفتن. از اون روز اسمِ سیا سپر روش موند.

پانیذ امیدی :

من که رسیدم اول دبیرستان، سیا سپر سه چهار سالی بود دوم مونده بود. تو مدرسه‌ی ما یه نفر بود که سیا باهاش کاری نداشت اونم وحید بیابانی بود. بقیه همه ازش حساب می‌بردن؛ ناظم و مدیر و معلما هم که کاری به کار ما نداشتن تا خون بریزه زمین. معلمایِ با درکی داشتیم، می‌فهمیدن ما یه جورایی حراستِ کوچه‌ایم. اگه موتور کسی رو از کوچه می‌بردن صاب موتور با ما قاطی می‌کرد می‌گفت شما کجا بودین. من و سعید بیشتر با وحید بیابانی می‌گشتیم، وحیدم می‌دونست قضیه چیه هوای ما رو داشت. وحید با هرکس گرم می گرفت از لیستِ سیا خط می‌خورد.

 

حسین دیناروند :

ما سال پیش دانشگاهی گفتیم خداحافظ مدرسه، امتحانا رو داده و نداده زدیم بیرون. الان پشیمونما، اگر درس می‌خوندم می‌اومدم دانشگاهِ شماها، یه دزد باکلاسی می‌شدم، بی قمه، با قلم. نه که همه تون دزد باشینا، نه، جسارت نشه. ولی بعضیاتون که هستین، به اونا ایشالا که جسارت شده باشه.

 

اون زمستون هوا خیلی سرد شده بود، اصلا نمی‌شد رفت درس خوند. سعید اومد گفت «بریم پاسداران یه کاپشن بگیریم.» گفتم «چرا نگیریم؟» اونی که خونه‌ش تو پاسدارانه زورش می‌رسه فردا یکی نوش‌و بخره. بچه بودیم دیگه، نمی‌فهمیدیم یه عده هرچی دارن میدن اجاره خونه که کدپستیشون پاسداران باشه!

 

اون شب من داغون افتاده بودم گوشه قهوه خونه. شب قبلش با بابام رفته بودیم دمِ گاراژ سیا کتک بدی خورده بودیم. بابام پول و داده بود دست سیا که سود بگیره، سیا پول و خورده بود و زده بود زیرش. بابام‌و تو راهِ دادگاه خفت کرده بودن سفته مفته ها رم ازش گرفته بودن و تمام. ما رفته بودیم نمی‌دونم چیکار. اصلا نمی‌دونم بابام چطوری خر شده بود پول و داده بود دستِ سیا، مردِ ساده‌ای بود مرحوم. تا می‌خوردیم ما رو زدن. حقا شما جایِ بابایِ من بودی سکته نمی‌کردی؟ نمی‌افتادی گوشه خونه؟ پولت‌و بخورن، خفتت بکنن، کتکت هم بزنن؟

مائده لطفاوی :

کوچه‌های پاسداران پهن و تاریک و بلنده. یه کنجی قایم شدیم، ده دقیقه، بیست دقیقه، نیم ساعت، تا شکار اومد. یه جوونکی بود کوله‌ای داشت و هدفون تو گوشش بود… سعید چاقو رو گذاشت زیرِ گلوش چسبوندیمش به دیوار. شاشیده بود به خودش صداش در نمیومد. سیم هدفون و کشیدم رسیدم به گوشی. سعید کوله‌شو گرفت. کاپشنشو در آوردیم. می‌لرزید. نگام افتاد به کفشاش. آدیداس سه خط. کفشاشو از پاش کشیدم بیرون. سعید گفت «یخ میزنه پاش تو این برف، گناه داره.» گفتم «گناه و من داشتم که کتک خوردن بابامو دیدم و هیچکس نیومد جلو.»

 

موتور و که روشن کردیم تازه صدای دزد دزدِ بدبخت در اومد. من که ندیدم ولی سعید میگه یه خنده‌ای تو صورتم بوده اون شب که عینشو قبلا ندیده بوده. لابد راس می‌گه. حالا که دم آخر رسیده راستشو بگم. من خرابِ ترسِ تو چشماشون بودم. قاضی که گفت ارعابِ عمومی، اینجاش راست بود. ولی خداییش من واسه یه بچه دانشجو تو یه کوچه خلوت ترسناکم، وگرنه این خیابونا از همه چی ترسناک‌ترن. من اگر می‌تونستم یه ملت و بترسونم که وضعِ زندگیم این نبود. اصلا مگه شما تهرانی‌ها از چیزی هم می‌ترسین؟ هر روزی یهو زلزله بیاد سه میلیونتون می‌میرن، نمی‌ترسین. هوا آلوده‌س صدتا صد تا سرطان می‌گیرین، نمی‌ترسین. کرور کرور تو پراید می‌میرین، نمی‌ترسین. بعد از من بترسین؟ نه داداش، نه آبجی.

 

حدیث الهایی :

همون بچه تو همون کوچه هم از من فقط سی ثانیه ترسید. می‌دونین چرا؟ تو پیشونیِ من از ده سالِ پیش نوشته چاقو، اعدام، تو پیشونیِ اون نوشته دانشگاه، دکتر. اون دوست دخترش دندون پزشکه، من دوست دخترم منشیِ دندون پزشکم نیست، نازلیه. اون می‌دونه من‌و یه بار، نهایتا دو بار تو عمرش می‌بینه و یه ضرری میده و تمام. ولی من هر روز تو آینه خودمو می‌بینم.

 

همون سال پیش دانشگاهی با اکیپِ نازلی اینا قاطی شده بودیم. نازلی با من بود، دخترخاله‌ش با سعید، دوستش با جواد. راستِ حسینی ما رو واسه دعوا می‌خواستن و بس. ما هم عشق می‌کردیم بریم عربده کشی. اصلا نصف اون خفتگیری‌ها واسه نازلی بود. اونم خرج داشت. باباش که بهش یه قرون هم نمی‌داد. می‌خواستی نازلی خانم شیک و پیک باشه باید براش خرج می‌کردی.

 

مهربان دیناروند :

بابای مام می‌خواست از خونه بیرونمون کنه، نمی‌تونست. پرسپولیسم اون فصل ریده بود. همه‌ش جمع شد، شد دق، شد سکته‌ی مجدد، تا یه سال بعد از ماجرایِ سیا سپر، بابامو کفن کردیم. خیلی گریه کردم. سه ماه نشد که جواد خرگوش‌و کشیدن بالا. باد گرفت. جواد تاب می‌خورد. باد تندتر شد جواد بیشتر تاب خورد تا گیر کرد تو درخت پارک. مامورا ریخته بودن به هم نمی‌دونستن چیکار بکنن. می‌دویدن این طرف اون طرف که جنازه رو از درخت بکشن بیرون. من همونجا خنده‌م گرفت. تصمیم‌و گرفتم. سیگار و گذاشتم گوشه‌ی لبم و رفتم قهوه خونه با سعید عدسی رو زدیم. جواد و شب قبل گیر افتادنش دیده بودم. پول لازم داشت براش نقد بردم. گفتم «خاک بر سرت واسه یه دخترِ دو زاری آدم کشتی ریدی تو یه محل.» گفت:«الاغ دختر چیه، سیا سپر میخواست وحید نباشه. گفته بود یا می‌کشیش یا ننه باباتو می‌کشم. تو بودی نمی‌کشتی؟» راست می‌گفت. شما بودی نمی‌کشتی؟ من خودم جواد و فروختم به پلیس. وحید مرد بود. حقش نبود به حرفِ سیا بمیره. جواد آدمش‌و عوضی کشته بود. بعد اعدامش ماه تموم نشده یه شب چاقو رو تا دسته فرو کردم تو کمر سیا سپر و در رفتم. وقتی من و تو کوچه با دستبند می‌بردن فکر می‌کردم به جرمِ قتله. سعید و که تو ماشین دیدم فهمیدم خفتگیریه خیالم راحت شد. حالام ناراحت نیستم. من قاتلم، حقم اعدامه، ولی سعید حقش نیست. سعید هنوز اسم داره.

 

طناب دار بالایِ سر خفتگیر رسیده است. یک نفر سیاهپوش با بطریِ آب معدنی وارد صحنه می‌شود. دست خفتگیر را با بستِ کمربندی می‌بندد. به خفتگیر آب می‌دهد. طناب را گردنِ خفتگیر می‌اندازد. موسیقی شروع می‌شود. خفتگیر را می‌کشند بالا. صحنه به آهستگی تاریک می‌شود. صدایِ سوت و کف و تشویق استادیوم شنیده می‌شود. خفتگیر دست و پا می‌زند و جان می‌دهد.


Bingo sites http://gbetting.co.uk/bingo with sign up bonuses

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست