به قلم ـ استاد جعفر دیناروند
در میان انسان ها،وجود تفاوت های فردی امری طبیعی است.همه نمی توانند مانند هم باشند اما می توانند تلاشگر و کوشش نما گردند.
این یعنی،آدم ها از نظرهای مختلفی مانند هم نیستند.در شجاعت و ترسیدن، در بخشش و خسیسی،در امیدواری و ناامیدی و البته بسیاری از ویژگی ها، برای ما در جامعه بزرگ بشری قابل قبولند.
آدمی در اساس یکی است اما در ادامه حیات می تواند متفاوت باشد.ارتباطات آدمی و بروز رفتارها در میان جمع نشان دهنده ی نوع نگرش ها و سمت گیری هاست.
انسانی که در میادین جنگ از میدان بیرون نمی رود بسیار متفاوت با کسی است که از رفتن به میدان دوری می کند.شجاع و ترسو کلماتی مناسب برای چنین افرادی است.ترسو فردی است که ترس ذارذ.
نگاه به ترس و بیم دارای ابعاد مختلفی است اما آنچه ما را تشویق می کند، نوع ترس در بیان واقعیات است.البته که انواع ترس می توانند قابل بررسی باشند.
ترس های طبیعی برای جلوگیری از ضربه زدن و یا ترس از مرگ بدون شک، طبیعی و لازم است.ما اشخاص ترسو را از باب زندگی انسانی مورد توجه قرار می دهیم.کسانی که شجاع در حقیقت یابی هستند،ترسی بر آن ها مستولی نیست.
ترسو فردی است که متوحش است،مرعوب وضعیت می گردد.وحشت زده است.در درون آرامش ندارد و نمی تواند از فکر و عقل خود استفاده کند.تابعی از زمان می شود.هر آنچه او را آزار ندهد برای او مورد تایید است.
به طور مثال، اگر بگوید که فلان کس حق است اما شاید تهدیدی برایش باشد با اینکه می داند حق چیست، اما تایید نمی کند.
ما ترسو ها را مردمانی دون می شماریم که دچار بیماری گشته اند.احساسی دارند که بدون شک ژنتیکی نیست.
نقطه مقابل بیمناک، شجاع است که فردی با ابهت و تابع حق و حقیقت محسوب می شود.ترسو ها دچار آفت شده اند و بیچارگی بر آن ها مسلط است.نقص و کاستی در درون آن ها رخنه کرده و نمی توانند آن را مغلوب کنند.
به همین دلیل است که ما آن را دردی بی درمان گوییم.چاره ای ندارند جز اینکه پیرو احساس خود شوند.ما آن را احساسی حاصل از تهدید شدگی می دانیم.
به زبان ساده، ترسو تهدید را در جلوی خود می بیند.از این نظر بیماری برشمردیم که تهدید برای فرد واقعیتی غیر قابل اغماض می شود.شاید هم کسی از بابت حق،تهدیدی برای او نداشته باشد اما همیشه با خود این تهدید را داراست.وحشت زدگی درونی امری است که او را رها نمی کند.
ترسو را باید متمایز از جامعه انسانی مورد خطاب قرار داد.با اینکه خود نقشی در این زمینه ندارد اما تصور او نقشه هایی را برایش ترسیم می کنند.
بیمناک از وضعیت یا اشخاص، به خصوص در وضعیتی که نظر او می تواند نافذ باشد امری است که سرعت وحشت را بیشتر می کند.
شاید به همین دلیل باشد که در دین، همراهی با رفیق ترسو منع شده است.
باید دانست که،مرعوب بودن فرد هرگز اضطراب داشتن نیست.گاه بعضی ترس را همان اضطراب می دانند در صورتی که اساس این دو متفاوتند.
ترس،نوعی حالت روانی است که از احساس بر می خیزد و فرد را دچار مشکل می کند.شاید خود چنین وضعیتی را به وجود نیاورده باشد اما چون دچار وحشت و سردرگمی است لذا در درمان نیز عاجز است و همین مطلب باعث می شود که درد بی درمان نامیده شود.
با این حال،برای ترسو ممکن است به صورت مستقیم تهدیدی وجود نداشته باشد.مثلا وقتی در میان جمع می نگرد و بیان حقیقت برایش میسر نمی شود و البته کسی هم او را تهدید نمی کند اما باز هم تابع جمع می شود و در بیرون از جمع هم خلاف آن را نمی گوید.
ترسو از این نظر خطرناک است که قابل اعتماد نیست.شاید تغییر وضعیت هم صورت گیرد ولی او تابع جمع شدن را اساس تهدید بداند و کاری به حق یا حقیقت نداشته باشد.
ترسو فردی است که از درون می لرزد در حالی که ممکن است در بیان، هیچ نشانه ای از اضطراب نداشته باشد.
گرچه بعضی میان منافع و عدم بیان حقیقت رابطه می یابند که می تواند درست باشد اما ترسو به دنبال منافع نیست که اگر باشد منفعت طلب و ام الوقت نامیده می شود.او ترس را با خود دارد و همین امر است که جهت رفتار او را معین می کند.خواه به او منفعتی برسد یا نرسد.
در واقع ممکن است به او چیزی بدهند یا ندهند و او منتظر دریافت نیست.دردی بی درمان است که هنوز روان شناسان و جامعه شناسان برای حل آن مطلبی بیان نداشته اند.