02042025سه شنبه
Last updateسه شنبه, 03 نوامبر 4505 7pm
کد خبر: ۰۳۱۱۱۵5455

درد بی درمان ـ مرگ

به قلم استاد ـ جعفر دیناروند

دوران زندگی انسان، نزد نوع بشر، دارای دو نوع باور است.«نیستی انسان، پایان زندگی و همان مرگ است» و «نوعی زندگی دوباره با نام مرگ» که هر دو دارای طرفدارانی است.علم تجربی, 

پایان زندگی را مرگ می نامد و آن را دردی برای دیگران بر می شمارد که از دوری در فشارند.مرگ پدر برای فرزند یا فرزند برای والدین, هر دو قابل تصور چنین نگرشی است.

در نوع دوم, البته که باور به دنیایی دیگر اساسی برای رد شدن نگرش قبلی است.برای چنین باورهایی, مرگ تنها گذر از یک دوره و رسیدن به دوره ای دیگر است.گذر از پرده و وارد شدن در سرایی جدید است.

دینداران آن را قیامت یا دنیایی دیگر می نامند.بدیهی است که اختلاف میان این دو نظر هدف ما نیست و قصد بررسی فلسفی یا علمی آن را نداریم.ما مرگ را،برای وضعیتی که فرار از آن امکان پذیر نیست،دردی بی درمان می نامیم.

مرگ برای نیست باوران درد بی درمانی است.علاجی برای جلوگیری از آن نیست.خط پایانی است که بهترین امکانات هم قابل علاج آن نیستند.

با این حال،منتظر مرگ ماندن برای بسیاری هضم شده است. البته برای کم سن و سال ها غیر قابل قبول می شود.مرگ را تنها برای پیران و بیماران خواستن است.گاه دچار شوک می شوند و مرگی را به نوعی از حوادث متصل می کنند و در مورد خود چنین تصوری نمی کنند.

برای افرادی که مرگ را تمام شدن رویدادها می دانند درد مندی تنها راهی برای پاسخگویی می شود در حالی که خود،درد نپذیرفتن حقیقت را دارند.مرگ پایانی بر زنده بودن است.فرار از آن امکان ندارد و دردی است که سکون و سکوت را برای افراد دچار، به همراه می آورد.شاید در موضوع نگرش علمی هم درست باشد که مرگ را اتمام زندگی بدانیم.

برای ما نگاه دوم به مرگ مد نظر است.ما بر باور ماندگاری آدمی تا ابد اعتقادی راسخ داریم.محاکمه ای و بررسی هایی از عملکردها لازم می آید تا بیهوده زندگی کردن مردم از بین برود.در چنین وضعیتی است که مرگ را بیهوده نگریستن درد می نامند.


کسانی که بر باور نیستی هستند،دردی بی درمان دارند و بر همین اساس است که هر کاری را شایسته ی انجام می بینند.شاید قید و بند را تنها در چارچوب قانون و یا کلماتی مانند وجدان بیابند.باور بر اتمام زندگی با مرگ، نشان دهنده ی خط پایان در همین زمین خاکی است.

ما از این نظر درد می نامیم که انتظاری بر چگونگی عمل در آینده در آن نمی یابیم.در خفا کار کردن و خطا نمودن، برای چنین افرادی، منطقی به نظر می رسد.شاید همین باور بر مرگ باشد که دردهای بسیاری را بر مردم تحمیل می کند.

باور بر نیستی، آدمی را دچار رفتارهای اینچنینی می کند.بی تفاوتی نسبت به عملکردها بدون شک درد است.دردی بی درمان که نشسته بر باور نیستی است.

مرگ را پایان دانستن، برای افرادی که علم نگر مطلق هستند، بزرگ ترین گرفتاری است.آن ها ظاهر را همان طور که هست می بینند و با اینکه اشتباه نمی کنند اما فراتر را درک نمی کنند.

این عیب علم نگری، بدون نگاه به فلسفه نگری است.مرگ را پایان دانستن به تنهایی مشکلاتی را به وجود می آورد که شاید یکی از بزرگ ترین آن ها، فراموشی باشد.قدر شناسی در زیر سایه ی آن، به زباله دانی تاریخ ریخته می شود و گذشته تنها به عنوان تفریحی برای آیندگان و در بهترین وضعیت، تجربه ای برای آموختن می گردد.ما پذیرفتن چنین باوری را درد جامعه می نامیم و بر رفع آن اصرار داریم.

مرگ پایان نیست.شروعی برای زندگی دوباره است.مطالعات لازم می آید تا آن دوره هم مشخص شود.ما درد مرگ را پذیرفتن،برای نیستی و اتمام، از این نظر مهم می دانیم که دنیای دیگر رها می شود و رفتارها از حدود ضروری و غیر ضروری، بی معنا می گردند.مرگ از این نظر که جانی در جسم باقی نمی گذارد هم دردی بی درمان است.

شاید با نگاه علم تجربی، مرگ را درد بی درمان دانستن، صواب باشد اما اینکه مانعی در نگاه به دنیایی خاص گردد، درد بزرگ تری است.مرگ را باید از نظر رها شدن از این دنیا،حتی درد هم ننامید زیرا رهایی از قید و بندهایی است که دنیای خاکی تحمیل می کند.

باید در این راه کوشید و حقایق را روشن کرد.درد بی درمان باور بر مرگ، مساوی با نیستی است.دردی که بسیاری از مردم به خصوص روشنفکران علم نگر، به آن دچار هستند.عالم که به این درد دچار شود علاجش ناممکن می گردد

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست