01142025سه شنبه
Last updateسه شنبه, 03 نوامبر 4505 7pm
کد خبر: ۰۳۱۰۲۳5413

درد بی درمان ( انزوا )

به قلم   استاد    جعفر دیناروند

انسان موجودی جمع گراست.با جمع زیستن امری لازم و ضروری برای ادامه ی حیات اوست.

کنار کشیدن از دیگران برای هیچ انسانی نشان دهنده سالم بودن نیست.تشکیلات متفاوت جمعی، برای برآوردن نیازها و رفع انواعی از مشکلات، باعث حل شدن مسائل و در نهایت، نوعی آرامش در میان مردم می گردد.جمع زیستی، اساسی ذاتی دارد و آدمی نمی تواند تنها زندگی نماید.گرچه بعضی زندگی حیوانات را هم جمع گرایی می دانند اما هرگز جامعه محسوب نمی شوند.جامعه تنها با وجود انسان ها معنا می یابد زیرا تفکر و اندیشمندی بنیانی برای تشکیل آن است.دور بودن از جمع اگر دور از انتظار نباشد اما واقعیت وجودی آن نشان دهنده ی نوعی رفتار بیمارگونه است که در اصل، با انسانیت آدمی در تضاد قرار می گیرد.انزوا طلبی نوعی بیماری خود خواسته است که دارای دلایل و بنیان های خاصی است.

ما انزوا را رفتاری حساب شده نمی دانیم زیرا اگر این چنین شود،دلیلی عقلانی دارد.رفتاری بر اساس سالم بودن آدمی است.کسانی که خود را از جامعه دور نگه می دارند در واقع دست به انتخاب می زنند.دلایلی برای خود ترسیم می نمایند و از آن دفاع می کنند.در چنین وضعیتی خانواده هایی وجود دارند که خود را دور از سایرین می یابند و زندگی جمعی خود را موفق تر می بینند.چنین وضعیتی هرگز انزوا نیست زیرا جمع، کوچک تر شده و فرد با دیگرانی که کمتر هستند، زندگی می کند و بر تصمیم خود نیز با دلیل تراشی، اصرار دارد.گرچه ما چنین جدایی را تایید نمی کنیم اما نمی توانیم آن را درد بنامیم.شاید،اگر، دلایل ایجادی  رفع شوند افراد به درون جامعه ی خود بازگردند اما در انزوا طلبی فردی، این حالت موجود نیست.انزوا در درون جامعه حتی با وجود زندگی کردن در آن، تصوری دور از ذهن نیست.فرد در جمع است اما هرگز با جمع نیست.


انزوا حالتی جدا پذیر دارد.توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران موجود نیست.فرد نمی تواند آنطور که انتظار می رود خود را وفق دهد.کاری به کار دیگران ندارد و مزاحمتی هم ایجاد نمی کند.بی تقاوتی هم نیست زیرا فرد بی تفاوت می داند که در جمع زیستن باید باشد.در انزوا طلبی، فرد خود را در وضعیتی می یابد که قادر نیست تا با مراودات، خویشتن را سیراب کند.در درون، نیازی نمی یابد و همین نکته است که انحراف ایجاد می کند.مگر می شود نیاز برای جمع گرایی موجود نباشد؟ همین درد است و همین حالت برای فرد بیماری محسوب می گردد گرچه خود آن را چنین ترسیم نمی کند.

راحت زیستی در فردگرایی را نمی توان با جوهره ی انسانی هماهنگ یافت.انزوا اگر حالت جبری داشته باشد و دیگران آن را تحمیل نمایند،هرگز بیماری محسوب نمی شود.

گرچه در جامعه ی امروزی دگر انزوایی امری عادی شده است اما ظاهری، درون جمع زیستن مانعی برای شناختن می گردد.گاه چنین حالتی را با بی تفاوتی یکی دانند تا راهی برای توجیه داشته باشد.

بدترین نوع انزوا که ما آن را درد می نامیم همان خود انزوایی است.در حالی که دیگران نقشی در ایجاد آن ندارند، فرد گوشه گیر می شود و دنیا را برای همیشه طلاق می هد و برای این کار، از انسان ها دور می گردد.سکوت، راهی برای نمایش می شود و در کنار دیگران، بدون احساس آن ها نیز، دردی بدون تشخیص می شود.شاید انزوا، دور شدن از درد جامعه و همنوعان و بی مسئولیتی در قبال همنوعان باشد.ما نمی توانیم این حالات را دلیلی بر انزوا بنامیم زیرا می دانیم که انزوا طلب، مزاحم نیست بلکه به خود می نگرد و آرامش را در این راه می جوید.

اگر انزوا طلبی مبنایی عقلی داشته باشد، قهر محسوب می شود که بسیار متفاوت از انزواست.در قهر، امور موقتی هستند و هر زمان که رفع مشکل شود، فرد قادر به برگشت است .در انزوا طلبی، تصمیم، غالب نیست و فرد، گویی، تسلیم شده همیشگی است.با دیگران بیگانه است و همنوعان را چیز دیگری می بیند.اگر تصوری درست از اطراف داشته باشد نمی تواند منزوی باشد.از این نظر است که ما آن را درد می نامیم زیرا تصوری نادرست در ریشه این عمل است.نه تشنجی در جامعه ایجاد می کند و نه دیگران را تشویق به این کار می نماید.گویی از فضای انسانی به دور است و خود را موجودی با مشخصاتی متفاوت می یابد.

انزوا با رفتار مشخص می شود و دارای شاخصه های معینی است.فردگرایی اساس آن است و با جمع زیستی منافات دارد.درد است و درمانی بر ان متصور نیست.انسان سالم نمی تواند فردی و تنها زندگی کند.

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری و تحلیلی شوش نیوز می باشد. تهیه و طراحی : 0171 هاست